وقتشه بیای و بارون بگیرهزمینای خشک و بی‌حاصل‌مونشبِ خوبی اومدیم؛ درو کنیعلفای هرزه رو از دل‌مونقصه اینه که شب قدره و بازاومدیم تا آبروداری کنیهمه دل‌خوشی‌مون اینه که توچشمه‌ای از دل‌...

یک دو سه نسله هیچ کسیخبر نداره از چشاتاز تو نگاه عابراپاک شده لحن خنده‌هاتتو، خط پایان شبی!تو، نقطه‌ی شروع روز!تو، حاضری! تو، غایبی!تویی همیشه و هنوز!این روزا فصل آخرهغیبت کبرای منهآخ! اگه تو یه روز بیای!آخ! ...

آی جماعت داره از مناره‌ها اذون می‌آدبوی عطر لاله‌های آخرالزمون میادزیر نور آیه‌ها گنبدا آفتابی میشنابرا آتیش می‌گیرن، آسمونا آبی میشنبوی بارون بوی خاک عطر شکوفه می‌رسهیه سوار آشنا ...

طلوع ازلیسحرا کبوتر دل میره تا دیدن خورشیدبا اذون از تو می‌خونه سرِ گلدسته‌ی توحیدتو همون خورشیدِ عشقی که طلوعت ازلی شدرو به هر آینه کردی تصویرش روی «علی» شدپیشونیت مشرقِ صبحه خورشید فردا ...

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاها توئیلنگر و طوفان و موج و ساحل و دریا توئینامش از اهل زمین و آسمان دل می‌بردای وجودت بر تن بی‌جان عالم جان بیاای امید بی‌کسان ای یار مظلومان بیااز جگرها آه می‌...

دل من یه موج خسته‌ستو بیا قرار اون باشغرق تنهایی و غصه‌ستو بیا کنار اون باشدل تو کعبه عشقهدل من کفتر عاشقبی‌تو من بی‌پر و بالمای تو بال و پر عاشقدل من یه آسمونهتو براش ماه بلندیدل من چشمه‌...

آسمان را بنگر شور قیامت برپاستبانگ جاءالحق و غوغای زوال باطلصبح امید بشر از رخ او می‌تابدالف معرفت آدم و یاء عیسیعاقبت لشکر فرعون صفتهای زمانظلمت ظلم و ستم پاک شود از گیتیتا که این کشتی طوفان‌زده سامان ...

یا ذا السماواتِ سلامٌ لَک ای صاحب آسمان‌ها بر تو سلامیا من مسیحاً واقفاً یَرعاک ای که مسیح ایستاده و به تو خیره استیا دربَ وصلٍ نورهُ یَنمو ای راه رسیدنی که نورش، رویش پیدا کردیا طائحاً فی عالم الاَملاک ای ...

آسمان را بنگر شور قیامت برپاستبانگ جاءالحق و غوغای زوال باطلصبح امید بشر از رخ او می‌تابدالف معرفت آدم و یاء عیسیعاقبت لشکر فرعون صفتهای زمانظلمت ظلم و ستم پاک شود از گیتیتا که این کشتی طوفان‌زده سامان ...

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاها توئیلنگر و طوفان و موج و ساحل و دریا توئینامش از اهل زمین و آسمان دل می‌بردای وجودت بر تن بی‌جان عالم جان بیاای امید بی‌کسان ای یار مظلومان بیااز جگرها آه می‌...

از خواب خوش بیدار شو ای چشم وقت طلوع صبح نزدیک استدر انتظار رؤیت خورشید ماندیم اگرچه جاده تاریک استاکنون زمان و وقت بیداری‌ست پایان گرفته این شب جانکاهخورشید عالمتاب می‌آید منجی عالم می‌رسد ...

مقصدِو نمی‌بینیم مابی‌نگاه روشن توباد کجاس تا که بیارهعطری از پیراهن تو؟مث مجنون، مث لیلاسر زدیم واحه به واحهنفسی باقی نموندهپاهامون خسته‌ی راههسر خورشیدو بریدنکه غروب، دریای خونهماهو کشتن پشت ابرا(همه ...