تاریخ انتشارپنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۳۸
کد مطلب : ۶۶۶
۰
plusresetminus

مراد از خاتمیت

حسن رضایی مهر
یکی از مباحث مهم در باب نبوت خاصه که همیشه مورد توجه علما و اندیشمندان بوده است، بحث خاتمیت است و از آنجا که خاتمیت در تاریخ نبوّت، مسئله منحصر به فردی به شمار می‌آید زیرا به واسطه آن فرایند ارسال رسل که سابقه‌ای به طول حیات بشری دارد، به اتمام رسید، چنین موقعیتی او را نسبت به سایر مباحث نبوت عامه و نیز نبوت خاصه برجسته کرده است به گونه‌ای که از زمان تحقق آن تاکنون دائماً مورد توجه و تحقیق جدی حتی از سوی مخالفین خاتمیت بوده و هست. اینکه حقیقت خاتمیت چیست و خاتمیت چه چیزی را تمام شده می‌داند و یا اصولاً فلسفه خاتمیت چه بوده و هست، از اصول مسائل مورد تحقیق در این زمینه بوده است. اما در این میان آنچه می‌تواند بر سایر مباحث، مقدم باشد حقیقت خاتمیت است که فهم و درک صحیح آن راه را برای سایر مباحث هموار می‌سازد از این رو هر چند به صورت اجمالی اموری چند را در خصوص خاتمیت پی می‌گیریم.

مراد از خاتمیت:

 حسن رضایی مهر

یکی از مباحث مهم در باب نبوت خاصه که همیشه مورد توجه علما و اندیشمندان بوده است، بحث خاتمیت است و از آنجا که خاتمیت در تاریخ نبوّت، مسئله منحصر به فردی به شمار می‌آید زیرا به واسطه آن فرایند ارسال رسل که سابقه‌ای به طول حیات بشری دارد، به اتمام رسید، چنین موقعیتی او را نسبت به سایر مباحث نبوت عامه و نیز نبوت خاصه برجسته کرده است به گونه‌ای که از زمان تحقق آن تاکنون دائماً مورد توجه و تحقیق جدی حتی از سوی مخالفین خاتمیت بوده و هست. اینکه حقیقت خاتمیت چیست و خاتمیت چه چیزی را تمام شده می‌داند و یا اصولاً فلسفه خاتمیت چه بوده و هست، از اصول مسائل مورد تحقیق در این زمینه بوده است. اما در این میان آنچه می‌تواند بر سایر مباحث، مقدم باشد حقیقت خاتمیت است که فهم و درک صحیح آن راه را برای سایر مباحث هموار می‌سازد از این رو هر چند به صورت اجمالی اموری چند را در خصوص خاتمیت پی می‌گیریم.

1. مفهوم خاتمیت

خاتم (به فتح تا) از نظر اهل لغت عبارت است از «رسیدن به انتهای چیزی»[1] و «مُهر زدن بر چیزی»[2] و در واقع خاتم را «ما یختم به» دانسته‌اند یعنی چیزی که پایان دهنده هست و به واسطه آن، امر به نهایت و انتها می‌رسد.

در مقاییس اللغة، ختم، به معنای رسیدن به انتهای شیء آمده است و صاحب آن معتقد است که «ختم» به معنای «طبع» (مُهر زدن) هم که باشد، باز نتیجه‌اش همان معنای رسیدن به انتهای شیء است زیرا مُهر زدن بر چیزی پس از اتمام آن چیز است تا امری تمام نشود، مُهر تمامیت و تأیید نمی‌خورد.[3] بنابراین، خاتم النبیین یعنی کسی که به وسیلة او نبوت به آخر رسید. استاد مطهری در خصوص تعبیر خاتم النبیین می‌نویسد:

خاتم همین معنا و مفهوم (اینکه پیامبر اسلام6 پایان دهنده نبوت است) را می‌بخشد به علاوة یک مفهوم اضافه‌ای که آن مفهوم اضافه‌ای است که در اینجا موضوع رسالت و نبوت تشبیه شده است به یک نامه‌ای که پایان می‌یابد و نویسنده آن نامه، نقش و مُهر خود را در پایان آن می‌زند و در پایان خودش را به وسیله آن مُهر معرفی می‌کند. پس باز مفهومش پایان دادن است اما این مفهوم اضافه را هم دارد که این مُهری است که با آن، این طومار بسته شد.[4]

اما خاتم به معنای ختم کننده آمده است و در تعبیر خاتم النبیین هم به فنح تاء قرائت شده (چنان‌چه گذشت) و هم به کسر تاء که به معنی پایان دهنده و ختم کننده هست و به هر دو قرائت آمده است و معنای خاتم النبیین بنابر هر دو قرائت صحیح است.

اما از نظر اصطلاح کلامی و منهج بحث در نبوت، خاتمیت، عبارت از این است که خداوند تعالی پس از پیامبر اسلام حضرت محمد6 پیامبر و شریعت جدیدی نخواهد فرستاد و پس از حضرت رسول مکرم6 طومار پیغمبری و تشریع بسته شده است. بنابراین خاتمیت یعنی به انتها رسیدن شریعت، نبوت و رسالت بنابراین خاتمیت به معنای ختم باب نبوت و شریعت است یعنی پس از شریعت اسلام شریعتی نخواهد آمد و به کسی به عنوان نبی مبعوث از جانب خدا، وحی نمی‌شود. بدیهی است چنین مفهومی از خاتمیت نافی سایر شؤونات و وظای پیغمبری از قبیل ابلاغ، تبیین و تفسیر احکام و مبانی دینی، نیست.

خاتمیت در کتاب و سنت:

در هر منبع علمی، ارائه مستندان لازم در راستای اثبات مدعا، امری لازم و غیر قابل انکار است. اکنون ممکن است این پرسش در ذهن برخی تصویر ببندد که آیا خاتمیت به معنای کلامی یاد شده از مستندات لازم برخوردار هست؟ که در پاسخ می‌گوییم چنین معنایی از خاتمیت مستند به کتاب و سنت است، آیات و روایات درباره خاتمیت نو آوردن است که از باب اختصار به نمونه‌ای اشاره می‌شود.

یکی از آیاتی که دلالت صریح بر خاتمیت دارد آیه شریفه «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيٍْ عَلِيمًا»[5] است. و می‌فرماید: «محمد6 پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است».[6]

مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه می‌فرماید:

والمراد بکونه خاتم النبیین ان النبوة اختمیت فلا نبی بعده.[7] مراد از خاتم النبیین در آیه شریفه آن است که پس از پیامبر اسلام6 نبوت خاتمه پیدا کرده است نبی‌ای پس از او نخواهد آمد. و شکی نیست که ختم نبوت مستلزم ختم رسالت است چرا که نبی، دین و حقایق آن را از خدا می‌گیرد و رسول آن را به مردم می‌رساند و همان‌ طور که گذشت رسالت و نبوت ناظر به دو حیث گرفتن شریعت از سوی خدا (نبوت) و ابلاغ آن به مردم (رسالت) است. بنابراین رسالت بدون نبوت معنا ندارد و غیر رسول، نبی هم نیست از این روی با ارتقاع نبوت رسالت نیز مرتفع است. و به تعبیر علامه; «فان النبوة من انباء الغیب فاذا انقطعت هذه الانباء، انقطعت الرسالة»[8]

و از نصوص دلالت کننده بر خاتمیت حدیث متواتری است که از حضرت نبی اکرم6 نقل شده است که به حضرت علی7 فرمود: «انت منی بمنزلة هارون الا انه لا نبی بعدی» چنان که صریح حدیث شریف دلالت دارد پیغمبر6 تمام کمالات و مناصب الهیه‌ای را که برای هارون7 نسبت به موسی7 بود از قبیل خلافت، وزارت و هدایت و سایر مقامات چنان که در آیه شریفه «... وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ؛ و موسی به برادرش گفت جانشین من در میان قومم باش و آنها را اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی منما»[9]، برای حضرت علی7 ثابت کرد اما او را در منصب نبوت از هارون استثناء کرد و بدین دلیل که لا نبی بعدی، پس از من نبی نخواهد آمد. بنابریان از حدیث شریف دو نکته به خوبی استفاده می‌شود: اول آن که پس از حضرت پیغمبر6 مطلقاً پیغمبری نخواهد آمد چه تشریعی و چه تبلیغی به دلیل «لا»ی نفی جنسی که در «لا نبی بعدی» آمده است که بر نفی هر پیغمبری پس از پیغمبر اسلام6 دلالت می‌کند.

دوم آن که شریعت اسلام نیز آخرین شریعت است و تصور هر گونه شریعتی پس از شریعت ختمیه منتفی است. بنابراین قلمرو خاتمیت، پیغمبری و شریعت است و سایر شؤونات پیغمبری را در بر نمی‌گیرد.

از این روی اموری از قبیل عصمت و اختیارات پیغمبری در اداره و هدایت جامعه می‌تواند در غیر پیغمبر که امام منصوب از جانب پیغمبر6 است، محقق گردد. چنان که از تنزیل حضرت علی7 به منزله هارون7 استفاده می‌شود که حضرت علی7 تمام شؤونات هارون را که پیغمبر بود دارد الا اینکه پیغمبر نیست چون پس از پیغمبر خاتم6 طومار پیغمبری بسته شده است.

فلسفه خاتمیت

آنچه در این مجال توضیح آن هر چند به صورت مجمل لازم و ضروری است، فلسفه و راز خاتمیت است. به این معنا که راز این که پس از پیغمبر اسلام6 پیغمبری نخواهد آمد و پس از شریعت ختمیه، شریعت جدیدی نخواهد آمد، چیست مگر نه این است اهم سابقه از وجود پیغمبران الهی چه تشریعی و چه تبلیغی بهره‌مند بودند، فلسفه قطع این رویه و بسته شدن طومار پیغمبری پس از پیامبر اسلام6 چه بوده است؟

در این خصوص می‌توان اموری به شرح ذیل را مورد توجه قرار داد.

1. کامل شدن معارف دین و ختم شدن مراتب شریعت:

با توجه به معنایی که از خاتمیت و مفهوم لغوی خاتم، بیان گردید می‌توان گفت راز خاتمیت در وهله اول کامل شدن دین به وسیله شریعت ختمیه نبویه بوده است زیرا چنان که بیان شد، هر گاه امری به انتهای خود رسید و مُهر اتمام بر آن زده شد، ارباب لغت می‌گویند فلان امر خاتمه یافته است.

بنابراین اگر قرآن پیغمبر6 را خاتم النبیین می‌نامد اولاً بدان جهت است که آن حضرت منتهی‌الیه پروژه پیغمبری و مستجمع کمالات همه پیغمبران است بدان معنا که دیگر پیغمبری والاتر و اکمل از او تصور ندارد و ثانیاً بدان معنا است پیغمبر خاتم6 پیغمبری است که هر آنچه از معارف و مراتب دین که برگرفته از وحی هستند، را که می‌بایست گفته شود، بیان کرده است و به قول استاد مطهری;:

گفتنی دیگری باقی نمانده است، راهِ نرفته دیگری باقی نمانده است، سخن نگفته دیگری باقی نمانده است وقتی که تمام مراحلی که در این قسمت هست به پایان رسید خواه ناخواه نبوت ختم می‌شود.[10]

و چنین امری عبارت اخری این معناست که شریعت او نیز شریعت ختمیه هست زیرا وقتی پیغمبر خاتم6 در بیان دین، همه گفتنی‌ها را گفته و جمیع مراتب شریعت را بیان کرده است و آنچه را که مربوط به شؤونات مختلف بشری و مربوط به سعادت دنیوی و اخروی انسان است ذکر نموده است دیگر تجدید شریعت عبث خواهد بود چرا که این شریعت جدید مفروض یا باید امر جدیدی را بیاورد که چنین امری به جهت کامل بودن شریعت ختمیه نبویه منتفی است و یا باید عین آنچه را که در شریعت ختمیه آمده است، بیاورد که این هم تحصیل حاصل و عبث است.

نتیجه آن که خاتمیت در پرتو جامعیت و کمال شریعت ختمیه و پیغمبر خاتم6 صورت پذیرفته است.

2. صیانت شریعت محمدیه6 از تحریف:

تحریف در متون مقدس پیامبران پیشین، بدون تردید، یکی از علل تجدید نبوت‌ها به شمار می‌آید زیرا با وارد شدن دست تحریف در آموزه‌های ادیان سابق بر دین خاتم دیگر صلاحیت هدایت و راهنمایی بشر را به سوی سعادت ابدی از دست می‌دادند از این رو نیاز بشر به دین و متون دینی قابل اطمینان، این ضرورت را مبرهن می‌ساخت که شریعت جدیدی به میان آمده تا با اصلاح تعلیمات تحریف شده شریعت قبلی، انسان را به راه هدایت رهنمون سازد بنابراین در این مجال، موضوع تجدید نبوت، تحریف متونِ شریعت سابق است و از آنجا که متن مقدس دین خاتم یعنی قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی به حکم آیه شریفه «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ همانا ما قرآن را نازل کردیم و خود ما هم حتماً حافظ آن هستیم.»[11] از هر گونه تعرض و تحریف در امان بوده و خواهد بود، پس از هر گونه انحراف و تحریف و نقض منزه بوده و با توجه به کمال و جامعیت آن، چون می‌تواند راهنمای واقعی و کامل بشر به سوی سعادت ابدی باشد، دلیلی برای تجدید شریعت وجود ندارد و راز خاتمیت از همین رهگذر، مکشوف می‌گردد.

3. بلوغ فکری:

بشر دورة خاتمیت به حدی از بلوغ فکری رسیده بود که توانست دین خداوندی را فقط کرده و پیرامون آن به تحقیق و مطالعه و تفسیر بنشیند، و در سایه چنین مطالعاتی به تبلغ آن نیز بپردازد و یعنی همان کاری که پیغمبران پیشین در تبلیغ دین انجام می‌دادند در حالی که ؟؟؟ سابقه از چنین بلوغ فکری برخوردار نبودند و حتی در فهم کوچک‌ترین و ساده‌ترین آموزه دینی محتاج به پیغمبر و راهنما بودند و بر این اساس وجود نبوت‌ها و تجدید آنها با توجه به شرایط موجود، امری ضروری بود که این عقب‌ماندگی فکری در دوره پیش از خاتمیت، جای خود را به بلوغ و ارتقای فکری و علمی در بشر دوره خاتمیت داد به گونه‌ای که این بلوغ فکری آنها را از آمدن پیغمبری جدید تا دین را به آنان بشناساند بی‌نیاز ساخت. بنابراین رشد علمی و فهم فکری حاصل برای انسان دوره خاتمیت در کنار دو امر جامعیت و کمال دین و نیز عدم تحریف آن می‌تواند به عنوان یکی از علل خاتمیت به شمار آید.

از آنچه در باب مفهوم خاتمیت مطرح شد، در می‌یابیم مستفاد از مفهوم خاتمیت و براهین اثباتی آن یعنی کتاب و سنت، چیزی جز ختم نبوت، رسالت و شریعت نیست. بدین معنا که با خاتمیت، هم پیغمبری مطلقاً به آخر رسید و هم شریعت ختم گردید بر این اساس سایر شؤون پیغمبری از قبیل عصمت، ؟؟؟ بودن، محدث بودن، پس از پیغمبر6 همچنان بر جای خود باقی است و در افراد صاحب صلاحیتی که در علم و عمل متصل به پیغمبرند که افرادی جز ائمه معصومین: نیستند محقق است. چنان که در حدیث منزلت «انت منی بمنزلة هارون...» حضرت علی7 در همه شؤونات پیغمبری با حضرت هارون پیغمبر مشترک است الا در پیغمبر بودن. پس باب عصمت، الهام تحدیث و سایر شؤونات پیغمبری مشمول خاتمیت نیست و در غیر پیغمبر که امام معصوم است محقق است.

 



[1] . فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد، مترجم: احمد سیاح، چاپ اول، ماده ختم، ص445.

[2] . القیومی، المصباح المنیر، مؤسسه دارالهجره، قم، چاپ اول، 1405، ص143.

[3] . ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط: عبدالسلام محمد هارون، مکتب الاعلام اسلامی، 1404، ج2، ص245.

[4] . مطهری، مرتضی، خاتمیت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، آبان 1380، ص14.

[5] . احزاب، آیه 40.

[6] . ترجمه مکارم شیرازی، ناصر، چاپ اول، ص423.

[7] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ پنجم، 1412 هـ.ق، ج 16، ص325.

[8] . همان.

[9] . اعراف، آیه 142، ترجمه مکارم شیرازی، همان، ص167.

[10] . مطهری، مرتضی، خاتمیت، انتشارات صدرا، همان، ص58.

[11] . حجر، آیه 9.

https://ayandehroshan.ir/vdcbu0b0prhb0.iur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما