تاریخ انتشارسه شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۰۱
کد مطلب : ۳۴
۱
plusresetminus
در این تحقیق به مباحثی در مقولة عصمت از دیدگاه یهودیت و مسیحیت پرداخته شده است. فصل اول در خصوص عصمت وحی، شامل سه گفتار است: در گفتار اول، به معنای لغوی و اصطلاحی عصمت پرداخته می‌شود؛ گفتار دوم، معنای وحی و مراحل آن را دربرمی‌گیرد و گفتار سوم نیز به طرح عصمت وحی در یهودیت و مسیحیت می‌پردازد. فصل دوم، درباره انبیا در عهدین (عتیق و جدید) است که سه گفتار دارد تحت عناوین: الف) عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی که در آن به دو عنوان پرداخته می‌شود: اول، ایجاد عصمت با نزول روح خدا در انبیا و غیر انبیا و دوم، محافظت خداوند از کلام خویش؛ ب) عصمت عملی انبیا در یهودیت و مسیحیت؛ ج) عصمت حضرت عیسی(علیه السلام) در ابلاغ وحی و عمل. در پایان این فصل، عصمت انبیا و مسیح (علیهم السلام) جمع‌بندی می‌گردد. در فصل سوم، به این موضوع پرداخته می‌شود که یهودیان و مسیحیان به جز پیامبران، پاپ، کلیسا، شاگردان، کاتبان، فریسیان، اجماع علما و... را معصوم می‌دانند. در گفتار اول، به عصمت وحی پرداخته می‌شود، در گفتار دوم، تفاوت عصمت در کاتولیک، ارتدکس و پروتستان بیان می‌گردد، و آخرین گفتار به نقش روح‌القدس در عصمت و ارشاد کلیسا، پاپ، رهبران، نویسندگان و اجماع علما و... در اعتقاد مسیحیان می‌پردازد. فصل چهارم که آخرین بخش این نوشتار است، تعارض‌ها در معنای مورد قبول اهل کتاب در باب عصمت مورد بررسی قرار می‌گیرد که این تناقضات در سه گفتار تبیین می‌شود: 1. گناه کردن پیامبران که در کتب مقدس بیان شده است؛ 2. معصوم نبودن پاپ، کلیسا، کاتبان کتب مقدس و...؛ 3. نهضت اصلاح دینی جنبشی علیه عصمت ادعایی مسیحیان. در پایان این تحقیق به دو عنوان، عصمت و تثلیث و واژه‌نامه به طور اختصار پرداخته شده است.
عصمت از دیدگاه اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان)
  مقدمه
از آن‌جا که متدینان از هر آیین و مکتبی که در طول تاریخ زیسته‌اند، به جهان آخرت نیز اعتقاد داشته‌اند و خلقت جهان و انسان را عبث و بیهوده نمی‌انگاشته‌اند، پیش از انجام هر فعلی به یافتن دلیل شرعی برای رفتار خود مکلّف بوده‌اند تا بدانند دستور واقعی خداوند در هر مورد و عملی چیست. تنها راه به دست آوردن این دلیل شرعی، پیامبران بودند که دستورهای خداوند را به عنوان وحی به بشر ابلاغ می‌نمودند. به یقین، یگانه راه و مطمئن‌ترین راه قبول سخن خداوند از زبان رسولان الهی، اعتقاد به دور بودن ایشان از خطا و اشتباه است. این اعتقاد همواره در مباحث کلامی و اعتقادی هر آیینی، به عنوان «عصمت»، مطرح بوده است. آن‌جا که دین اسلام کامل‌ترین دین‌ها به شمار می‌رود و مفهوم دین نیز به عبارتی در مبدأ و معاد خلاصه شده و حجت شرعی برای اعمال نیز دستور مبدأ برای معاد انسان‌هاست، بنابراین، اسلام به مقولة حجیت شرعی بیشتر از ادیان دیگر اهمیت می‌دهد. از این روی، مسئله عصمت انبیا از مهم‌ترین باورهای اعتقادی دنیای اسلام به شمار می‌رود.
در ادیان دیگر (یهودیت و مسیحیت) نیز به این مسئله مهم (عصمت) به صورت متفرقه و محدود پرداخته شده که البته عصمت در آیین مسیحیت بیش از یهودیت اهمیت دارد.
البته آنان سعی کرده‌اند مراتبی از عصمت را بپذیرند، اما در آثار و منابع آنان تناقض‌های فراوانی دیده می‌شود که به شدت این عقیده آنان را مخدوش نموده است.
عصمت وحی
معنای عصمت:
الف) معنای لغوی: کتب لغت، «المنع» را به «منع» ترجمه کرده‌اند و شواهد و توضیحات آنها نیز به همین معنا برمی‌گردد.
ابن منظور درباره عصمت می‌گوید: «العصمة فی کلام العرب! المنع... و هذا طعام یعصم، ای یمنع من الجوع... و العاصم و المانع الحامی و الاعتصام: الا متساک بالشی.»
در مصباح المنیر آمده است: «عَصَمَهُ الله من المکروه، یعصمه: من باب ضَرَبَ حفظه و وقاه.»
در مجمع البحرین پیرامون آیه «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ» آورده شده است: «ای یمنعک منهم فلا یقدرون علیک.»
رازی در این‌باره می‌فرماید: «العصمة المنع، یقال عصمهُ الطعام: ای منعه من الجوع... اعتصم بالله: ای امتنع بلفظه من المعصیة.»
معنای عصمت و واژه‌های مترادف آن در کتاب مقدس برای انبیا به گونه زیر به کار رفته است.
ـ بری از خطا، لغزش ناپذیر؛ (infallible)
ـ فقط خدا جایزالخطا نیست؛ (only God is infallible)
ـ خطا ناپذیری، برائت از اشتباه؛ (in fallibility)
ـ خطا ناپذیری، لغزش ناپذیری، مصونیت از خطا، مصونیت، بی‌گناهی؛ (in fallibility)
ب) معنای اصطلاحی: متکلمان اهل کتاب، معنای جامع و مورد اتفاقی درباره عصمت بیان نکرده‌اند. آنان عنوان عصمت را به کار نبرده‌اند اما از کتاب‌هایشان برمی‌آید که پیامبران را از کارهایی که موجب می‌شود در مقام نبوتشان نقصی ایجاد شود، به دور می‌دانند. در واقع، تنها عصمت در معنای لغوی، در مورد شریعت استعمال شده است.
معنای وحی
الف) معنای وحی:
وحی در سه دین توحیدی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام به کار رفته و در هر یک از این ادیان معنای مختلف نیز دارد.
در ترجمه واژة «revelation»، هم در خصوص وحی اسلامی و هم وحی مسیحی به کار برده شده است، در حالی‌که به دو عالم کاملاً متفاوت تعلق دارند. از نگاه پدیدار شناختی به مسئله، وحی در مسیحیت بیشتر به منزله تجلی خدا در تاریخ و حضرت مسیح(عليه السلام) مطرح شده است. در سنت مسیحی به وحی خاص و وحی عام معتقد هستند؛ وحی خاص، همان تجلی خدا در حضرت مسیح(عليه السلام) به شمار می‌آید، و وحی عام تجلی خدا در تاریخ است، اما معنای وحی در اسلام ارتباطی است میان خدا و انسان که محصول آن، دین و شریعت است. ادیان دو دسته‌اند: دسته‌ای از ادیان مبتنی بر «کلمه» هستند. در این ادیان، ارتباط میان انسان، خدا و کلماتی که بشر از خدا می‌گیرد، دارای محوریت است. بنابراین، یهودیت فعلی و اسلام را می‌توان در این دسته قرار داد.
... دسته دیگری از ادیان مانند مسیحیت مبتنی بر «ربّانی» هستند و در آنها تجلی خدا، شخص، پدر بودن خدا و از این دست مفاهیم دارای نقش اصلی است.
بنابراین، نزد مسیحیان آن‌چه به نام انجیل‌ها اعتبار دارد، در حقیقت، گزارش چهار حواری حضرت مسیح(عليه السلام)، از ایشان است. آنان بر این عقیده‌اند که انجیل‌ها از طرف خداوند به نویسندگان کتب مقدس الهام شده است. بنابر تفسیر فوق، مفهوم واقعی وحی در سنت مسیحیت وجود ندارد، اما از نظر آنان منشأ انجیل‌ها، الهامات الهی و گزارش‌های حواریون از عیسی(عليه السلام) به شمار می‌آید که با قدری مسامحه می‌توان به آن «وحی» اطلاق نمود.
آقای جیمز هاکس، وحی را به معنای «الهام» می‌داند و مراد او از الهام، نزول روح‌القدس الهی در نویسندگان کتب مقدس است و بنابر نظر او تمام کتب مقدس، الهام شده از طرف خداوند هستند.
جیمز هاکس در معنای وحی می‌گوید: این لفظ (وحی) در سفر اعداد 24: 2 و کتاب دوم سموئیل 23: 1 و 1:15 و غیره استعمال شده و دلالت بر نبوتی نماید که مخصوص شهری با مملکتی یا قومی بود... خلاصه عموماً مقصود از وحی الهام می‌باشد. در سفر خروج 13/6 کتاب ملاکی ارا، رساله روحیان 11/4 به این مطلب اشاره شده است. بنابراین، گفته می‌شود تمام کتب از الهام خداست. رساله دوم تیموتاوس 16:3، وحی به معنای حلول روح‌القدس الهی در مصنفین است و این هم چند قسم دارد:
1. مطالبی از حقایق روحانی و حوادث آینده را برایشان القاء و افاده می‌کند که بدون الهام، به هیچ وجه برای ایشان دست یافتنی نبود.
2. ایشان را برای تألیف حوادث معروف یا حقایق مقرر ارشاد می‌کند تا آنها را در کتاب نوشته و یا در کلام، محفوظ و مصون از خطا ذکر نماید. چنان چه در رساله دوم پطرس 21:1 گوید: «مردمان از جانب خدا به روح‌القدس مجذوب شده سخن گفتند»، بدیهی است که شخص متکلم نظر خود را به هیچ وجه نیاورده؛ بلکه روح‌القدس در وی مؤثر شده، تمامی قوت، قدرت و صفات مکنونه خود را بر وفق هدایت و ارشاد روح اقدس الهی به کار می‌برد. از این جهت است که در هر یک از مؤلفان و کاتبان کرام کتاب مقدس و مواهب طبیعی، طرز و نسق تألیف و تصنیف مخصوص ملاحظه می‌شود... ولی اغلب مسیحیان بر آنند که خدای تعالی کاتبان و مؤلفان کتاب مقدس را ملهم فرمود که اراده مقدسة او تعالی را در کتاب، محض افاده و ایمان و اخلاصی ابدی نبی نوع بشر بدون خطا و سهو و نسیان مرقوم دارند.»
مفهومی که از وحی در عبارات بالا ارائه شد عبارت است از حلول روح‌ القدس الهی در مؤلفان که اثر آن نگارش کتاب‌های مقدس توسط این افراد است. در جواب این سؤال که چرا کتب مقدس این همه با هم اختلاف دارند، جواب می‌دهند که هر یک از نویسندگان دریافت‌ها و تجربیات خویش را به حسب ویژگی‌های فردی خود تقریر و تألیف می‌کنند و چون همگی ملهم از طرف خدا توسط نزول روح‌القدس هستند پس کتب آنها نیز صحیح به شمار می‌آید. این مطلب حاوی دو ادعاست که باید مسیحیت برای اثبات این ادعاها دلیل قانع‌کننده بیاورد:
1. روح خدا در قلب نویسندگان حلول کرده است.
2. نوشته هایی که امروزه به نام کتب مقدس رسمیت دارد همه به الهام خداست.
«... آن‌چه در کتاب مقدس آمده این است که وحی یک حقیقت تاریخی است و از طریق واسطه‌هایی که سخنان آنها ثبت شده مستقیم و یا از طریق سند قطعی برای ما قابل اثبات و شناخت است، همان طور که ظاهر است، قرآن نیز از همین ویژگی‌ها برخوردار است.»
صاحب کتاب المعجم اللاهوت می‌گوید:
وحی که مبدأ آن عهد عتیق بود در عهد جدید به کمال می‌نشیند، لکن به جای آن که وسایط گوناگون داشته باشد متمرکز در مسیح است که خود صاحب و موضوع وحی است که لازم است آن را در سه مرحله متمایز سازیم.
ب) مراحل وحی
مرحله نخست، همان است که وحی به دست خود مسیح اتمام می‌یابد و او به رسولان می‌سپارد.
مرحله دوم، رسیدن وحی به مردم از طریق رسولان، شاگردان و نیز از طریق کلیساست که با ارشاد و رهنمود روح‌القدس صورت می‌گیرد.
مرحله سوم، کمال نهایی وحی است که ایمان مردم به نقطه شهود مستقیمِ سرّ الهی می‌رسد.
عصمت وحی در یهودیت و مسیحیت
موسی بن میمون (1204 ـ 1135م) از بزرگ‌ترین اندیش‌مندان یهودی، اعتقاد به عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی را یکی از ارکان اساسی یهودیت می‌شمارد، به گونه‌ای که پس از بررسی مبانی فکری این دین، سیزده اصل کلی را برمی‌شمرد، مانند: «تمامی سخنان انبیا در دست است.» و نیز می‌گوید: «کتاب تورات که در دست ماست، همان است که به حضرت موسی(عليه السلام) وحی شده است.»
غالب اهل کتاب، تورات را نوشته حضرت موسی(عليه السلام) می‌دانند و سایر کتب عهد عتیق را نوشته صاحب نام همان کتاب و انجیل را نیز نوشته رسولان، درباره تعالیم و زندگی‌نامه حضرت عیسی(عليه السلام) برمی‌شمرند و آن را مقدس می‌دانند. چرا که به عقیده آنها روح‌القدس نویسندگان این کتب را رهبری کرده تا وحی الهی، این‌ چنین به مردم برسد.
دربارة این که آیا نوشته‌های کتاب مقدس با 46 کتاب را می‌توان پذیرفت یا نه؛ یعنی درباره حجیت آن به خصوص بین مسلمانان، اهل کتاب و حتی در بین خود دانشمندان اهل کتاب و فرقه‌های متعدد آن بحث‌های فراوانی وجود دارد، مسیحیان معتقدند که خداوند، کتاب مقدس را به وسیله روح‌القدس پدید آورده و برای این منظور مؤلفانی را از بشر جهت نوشتن آنها برانگیخته و آنان را در نوشتن یاری کرده است تا فقط چیزهایی را که او می‌خواسته، بنویسند.
در کتاب ارمیا آمده است:
خداوند گفت اینک کلام خود را در دهان تو نهادم.
هم‌چنین در یهودیت در سفر تثنیه، باب عصمت وحی، آمده است:
پس الان ای اسرائیل فرائض و احکامی را که من به شما تعلیم می‌دهم آنها را به جا آورید، بشنوید تا زنده بمانید و داخل شده زمینی را که یهود خدای پداران شما به شما می‌دهد به تصرف آورید. بر کلامی که من به شما امر می‌فرمایم چیزی نیفزایید و چیزی را از آن کم ننمایید تا اوامر یهود خدای خود را به شما امر می‌فرمایم نگاه دارید.
در کتاب اشعیا و اول پطرس درباره عصمت وحی در مسیحیت آمده است:
کتاب مقدس کلام وحی شده خداوند است و مطابق آثار و شواهد، کتاب مقدس هرگز تحریف نشده است. خداوند قادر مطلق است و قدرت این را دارد که از کلامش محافظت نماید. اگر خداوند قادر به نگهبانی کلام خودش نباشد، آیا این خدا قابل اعتماد خواهد بود؟
کلام خدا مانند مد روز نیست که قدیمی گردد بلکه کلام خدا ابدی می‌باشد.
نکته دیگر در باب مصونیت کتاب مقدس (Inerrancy)، باور به نبودن هیچ‌گونه اشتباه در کتاب مقدس است. بنابراین وحی، کتاب مقدس لفظاً درست می‌نماید و هر کسی می‌تواند آن را قرائت کند.
خداوند اراده فرموده است از کلام خویش محافظت کند:
1. خداوند به موسی درباره هارون این گونه سفارش می‌کند: «تو به او (هارون) بگو و سخنان را به دهانش بگذار و من مددکار دهان تو و دهان او شده شما را تعلیم می‌دهم که چه باید کرد * و او از جانب تو به قوم خواهد گفت و او از برای تو به جای دهان خواهد شد و تو از برای او به جای خدا خواهی بود.»
2. در آیه‌ای دیگر خداوند فرمان موسی به هارون را به منزله فرمان خود دانسته و آن را حجیّت می‌بخشد: «و خداوند به موسی گفت که ببین تو را برای فرعون نصب کردم و برادرت هارون از جانب تو پیغمبر خواهد بود * هر چه که به تو امر فرمایم، بگو و برادرت هارون به فرعون خواهد گفت.»
3. در آیاتی دیگر، خداوند ضمن تأکید بر این‌که من خود کلام خویش را به دهان پیغمبران می‌گذارم و پیامبری که سخنانی، غیر سخنان خداوند برای مردم بگوید یا پیام خداوند را نرساند، به شدت توبیخ و طرد می‌کند: «از برای ایشان پیغمبری را مثل تو از میان برادران ایشان مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت تا هر آن چه که به او امر می‌فرمایم به ایشان برساند * و واقع می‌شود شخصی که کلمات مرا او به اسم من بگوید نشنود من از او تفتیش می‌کنم * اما پیغمبری که متکبرانه به اسم من سخنی که به گفتنش امر نفرمودم بگوید و یا به اسم خدایانِ غیر تلفظ نماید آن پیغمبر باید البته بمیرد.»
4. خداوند در مورد پیامبری که در ابلاغ وحی قصور کند، این‌گونه می‌فرماید: «اگر من به شخص بدکاری هشدار بدهم که محکوم به هلاکت است و تو این هشدار را به او نرسانی او توبه نخواهد کرد و نجات نخواهد یافت. در این صورت او به سبب گناهش هلاک خواهد شد. اما من تو را مسئول هلاکت او خواهم دانست و انتقام خون او را از تو خواهم گرفت.»
5. هنگامی که خداوند کلام خود را بر نبی نازل می‌کند خود نیز بر کلام نازل شده‌اش نظارت دارد و آن را حفظ می‌کند تا به انجام برسد و این کلام بر زبان نبی جاری گردد؛ ارمیا می‌گوید: «خداوند دست بر لب‌هایم گذاشت و گفت: اینک کلام خود را در دهانت گذاشتم از امروز رسالت تو آغاز می‌شود: تو باید به قوم‌ها و حکومت‌ها هشدار دهی.»
6. ارمیا می‌گوید: «پس کلام خدا بدین مضمون به من نازل شده فرمود: که ای ارمیا (یرمیا) آن چه که می‌نگری چیست و من گفتم عصای بادامی است که می‌بینم * و خداوند به من فرمود که خوب دیده‌ای زیرا من در جهت تکمیل کلامم مراقب هستم.»
7. «روح خداوند به من وحی نمود و کلامش بر زبانم جاری شد * خدای اسرائیل گفت و کوه اسرائیل به من وحی نمود که حکمران آدمیان لازم است که عادل باشد و به خوف خدا سلطنت کند.»
8 . خداوند در جای دیگر به موسی (عليه السلام) دستور می‌دهد که این وحی و قوانین الهی را مکتوب کن و در حفظ آنها بکوش که موسی(عليه السلام) ظرف چهل شبانه روز در کوه سینا آنها را نوشت: «این قوانین را بنویس، چون عهد خود را براساس این قوانین با تو و با قوم اسرائیل بسته‌ام...»
9. اشعیا نیز چنین می‌گوید: «خداوند به من گفت که تمامی اینها را در طوماری بنویسم و ثبت کنم تا برای آیندگان سند ابدی باشد.»
10. انبیا آن قدر بر حفظ آیات اهتمام داشتند که حتی اگر مورد تهدید قرار می‌گرفتند از کار خود دست نمی‌کشیدند و حتی اگر آثار آنها را می‌سوزاندند، دوباره رنج بازنویسی آنها را تحمل می‌کردند: هنگامی که خدا به ارمیا دستور می‌دهد، وی سخنان خداوند را به «پاروک» بازگو می‌کند تا بنویسد. بعد از نوشتن پادشاه طومار را می‌سوزاند، اما ارمیا طومار دیگری تهیه کرده و سخنان خدا را به «پاروک» املاء کرده و او می‌نویسد و خداوند مطالب دیگری را هم به آن اضافه می‌کند.
11. قسیس فندر می‌گوید: «در باب نبی و حواری اگر چه در سایر امورات قابل سهو و نسیان باشند، لیکن در تبلیغ و تحریر پیغام معصوم‌اند.»
عصمت انبیا در عهدین
گفتار اول: عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی
معتقدان به کتب مقدس می‌گویند پیامبران نباید در دریافت و تلقی وحی از خداوند خطا و اشتباه کنند و می‌بایست این وحی و پیام خداوند را همان گونه که خدا خواسته بدون کم و زیاد به مردم ابلاغ کنند. این مصونیت از راه‌هایی مثل نزول روح خداوند در انبیا حاصل می‌گردد.
هنگامی که روح الهی بر جان نبی می‌نشیند، او از قوت روح خدا پر می‌شود. برای پیامبر هیچ گریزی جز اطاعت و ابلاغ امر الهی نیست. آیات زیر از کتب مقدس بیانگر مطلب فوق است:
1. «آن‌گاه روح خدا بر من نازل شده مرا فرمود بگو که خداوند چنین می‌فرماید: ای خاندان اسرائیل، شما این طور سخن می‌گویید و اما من خیالات دل شما را می‌دانم.»
2. «و خواهید دانست که من در میان اسرائیل می‌باشم و من یهوه خدای شما هستم... و بعد از آن روح خود را بر همه بشر خواهم ریخت و پسران و دختران شما نبوت خواهند...»
3. «ولکن من از قوت روح خداوند و از انصاف و توانایی مملو شده‌ام تا یعقوب را از عصیان او و اسرائیل را از گناهش خبر دهم.»
4. «... دل‌های خویش را مثل الماس سخت نمودند تا شریعت و کلامی را که یَهُوهَ صایوت به روح خود به واسطه انبیا سلف فرستاده بود، نشنوند...»
5. یهوه شریعت و کلام الهی را با روح خود به واسطه انبیا می‌فرستد و اگر انبیا نخواهند کلام خدای را اعلام کنند، آن کلام در دلشان مثل آتش شعله‌ور می‌شود و تا مغز استخوان‌هایشان را می‌سوزاند و نمی‌توانند آرام بگیرند و از هر طرف صدای تهدید می‌شنوند و بدنشان می‌لرزد.
7. الیاده می‌نویسد: «پیامبران همین که دارای روح الهی می‌شدند، احساس می‌کردند که باید ناگزیر پیامی را که خدا ارادة ابلاغ آن را نموده است به دیگران برسانند. کلمه الهی به مانند یک آتش سوزاننده، قلمداد شده است که در پیامبران جذب شده تا این که آن را ابلاغ و اعلام نمایند. (ارمیا/ 20/ 9)
8 . کیفیت وحی، الهام و نزول روح را بعضی انبیا در کتب مقدس بیان کرده‌اند.
9. روح خداوند بر هر کسی نازل و قرار گیرد، او نبی و پاک خواهد شد: «هنگامی که قوم بنی‌اسرائیل در صحرای سینا سرگردان بودند و طلب گوشت می‌کردند، موسی(عليه السلام) هفتاد نفر از مشایخ را در اطراف خیمه جمع کرد، آن گاه خداوند در برابر موسی نازل شد و با وی صحبت کرد و از روحی که بر موسی قرار داشت، بر آن هفتاد نفر قرار داد. وقتی که روح برایشان قرار گرفت، برای مدتی نبوت کردند و موسی می‌گفت: ای کاش تمامی قوم خداوند نبی بودند و خداوند روح خود را بر همه آنان می‌نهاد.»
بنابر آیات ذکر شده، همه تسلیم و مطاع روح خداوند هستند و چون روح خداوند بر انسان مستولی شود، از آن متأثر می‌گردد. آن‌گاه انسان، فرد دیگری می‌شود و نبوت می‌کند. او موظف خواهد بود که وحی الهی را همان ‌گونه ابلاغ نماید که از خداوند دریافت نموده است؛ بدون کم و زیاد.
عصمت عملی پیامبران در عهدین
خداوند به نوح گفت: «به کشتی درآی تو و تمامی خاندانت؛ زیرا که در این عصر تو را در حضور خود عادل دیدم.»
عادل ترجمة «Just» و این ترجمه عبری (P 6:6 Y) است که این لفظ در عبری به معنای عصمت است.
این آیه دلیل نقلی در کتاب تورات بر عصمت انبیا می‌تواند باشد؛ زیرا:
1. خدای متعال، در همة کتب پیغمبران خود را «جوللتی» به معنای معصومان نامیده است. در ترجمه‌ها کلمه «Just» را به معانی عادل، نیکوکار، صادق و... به کار برده‌اند، اما معنای واقعی آن عصمت و خطا ناپذیر است.
2. عدالت، نیکوکاری و عصمت یک معنا دارند، زیرا کسی که خداوند او را عادل یا نیکوکار بخواند، مخصوصاً آن شخص نبی هم باشد، قطعاً این همان معنای عصمت وی را می‌رساند.
3. از آن‌جا که مترجم تورات یعنی «جرانیم» در جاهای مختلف دست به تحریف معنوی کتاب مقدس زده و تهمت‌ها و گناهانی را به انبیا بسته است. بنابراین، نمی‌خواسته این کلمه را به معنای واقعی خود، یعنی عصمت از گناه به کار برد. از طرفی کسانی مثل «پادری» که تورات را از لاتین به عربی ترجمه نموده‌اند، به جای عصمت از کلمه نیکوکار استفاده کرده‌اند، زیرا معنای عصمت می‌توانست ظاهرکننده کفرهای «جرانیم» باشد که در جاهای مختلف تهمت‌هایی ناروا به انبیا بسته است. اینان تورات را کلام موسی می‌دانند. بنابراین، موسی(عليه السلام) در تورات، نوح(عليه السلام) و سایر انبیا را به اعمال زشت و ناروا منتسب کرده است که این مسئله هم عصمت موسی(عليه السلام) و هم انبیا دیگر را زیر سؤال می‌برد. در حالی که آنان دست‌کم موسی(عليه السلام) را معصوم از این گناهان می‌دانند.
لفظ عبری (Y P6:6) به معنای خطا ناپذیری و عصمت است که به ناروا در معنای «Just» یعنی عادل، خدا ترس، پرهیزگار، دیندار، ذوحق، محق، صادق و صدیق به کار برده‌اند. این مسئله، برای سرپوش نهادن بر عقاید انحرافی و تحریفات انجام گرفته در کتب مقدس، صورت گرفته است.
موسی‌بن‌میمون قرطبی آندلسی در دلالة الحائرین در باب مراتب نبوت، مراتب انبیا را یازده مرتبه می‌داند و در مرتبه یازده (بالاترین مرتبه) می‌گوید:
و قاعدتنا ان کل نبی انما یسمع الخطاب بوساطة ملک الا سیدنا موسی الذی قیل فیه: فما الی فم اخاطبه؛
قاعده و مبنای ما این است که هر پیامبری دستورات خداوند را به واسطة ملکی می‌شنود مگر موسی(عليه السلام) که دربارة او گفته شده: هیچ دهانی او را خطاب نکرده است (کنایه از این که بی‌واسطه با خدا سخن می‌گفت).
المرتبة الحادیة عشرة: ان تَری (پیامبر) ملکاً یکلمه فی الرؤیا... و هذه عندی اعلی مراتب النبیین؛
مرتبه یازدهم: پیامبر ملکی را در رؤیا می‌بیند که با او تکلم می‌کند و این بالاترین درجه نبوت است.
«اگر پیغمبری تکبر کند نبوت از وی دور می‌شود، و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او را ترک می‌گوید.»
«دست خداوند بر من فرود آمده، مرا در روح خداوند بیرون بُرد و در همواری قرار داد و آن از استخوان‌ها پُر بود.»
برتری موسی(عليه السلام) بر سایر انبیا از دیدگاه یهودیت:
... و اما موسی فقد علمت ما قیل له و ما قال. و قول الکافة له: هذا الیوم رأینا ان ا... کلمّ انساناً اسخ (تثنیه 52/22). اما کل نبی منا متاخر بعد سیدنا موسی، فقر علمت نص قصتهم [قصصهم] کلها و کونهم بمنزلة الوعاظ للناس داعین لشریعة موسی؛
... اما در مورد موسی دانستی آن‌چه را درباره او گفته شده است و گفته می‌شود. و خلاصه آن‌چه می‌شود گفت این است: امروز دیدم که خداوند با انسانی (موسی) سخن گفت، الخ (تثنیه 52/22) اما تمام انبیایی که بعد از موسی آمده‌اند، قصه آنها را دانستی که تمام آنها به منزله وعاظ مردم‌اند که داعیة شریعت موسی را دارند.
کمال موسی: «یلزم ان یکون الشیء الکامل علی غایة ما یمکن فی نوعه، لایمکن ان یوجد غیره فی نوعه، الا ناقصاً عن ذلک الکمال. اما بافراطٍ او بتفریط»؛
کمال موسی: لازمه کامل بودن یک شیء این است که اگر در غیر مرتبه کمال خود قرار بگیرد، ناقص بوده و کمال خود را از دست می‌دهد، یا به افراط یا به تفریط.
عدالت موسی و قال: رسوم و احکام عادلة (التثنیه 4/8) و قد علمت ان معنی عادلة معتدلة. و ذلک انها عبادات لاکلفر فیها و لا افراط کالرهبانیه و السیاحة و نحوهما و لا تفریط یوجب الشر، و الانهماک حتی ینقص کمال الانسان فی اخلاقه و نظرة؛
عدالت به معنای معتدل است یعنی در عبادات نباید تکلّف و افراط باشد مثل رهبانیت و مثل آن. و نه تفریط که موجب شر و تباهی شود که در این صورت کمال انسان در اخلاق و فکرش نقصان پیدا می‌کند.
در انیس الاعلام نیز چند شاهد بر عصمت پیامبران در عهد جدید آمده است:
شاهد اول، از قول مسیح خطاب به تلامذه آمده است: « شما نمک جهان‌اید، هرگاه نمک فاسد گردد، به کدام چیز باز نمکین شود، بلکه مصرفی ندارد، جز آن‌که بیرون افکنده شود، و پایمال مردم گردد. شمایید روشنی عالم شهری که بر بالای کوه بنا نشده باشد، پنهان نمی‌توان شد»، «و هرگز چراغ افروخته را در زیر پیمانه نگذارند بلکه بالای چراغدان نهند، آن گاه به همة کسانی که در آن خانه‌اند روشنی بخشد.»، «باید که روشنی شما بر مردم چنان تجلّی نماید تا آن‌که اعمال حسنه شما را ببینند و پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند.»، «ای والله انبیا و اولیاء نمک جهان، نور عالم و چراغ جهانند! باید به سبب معصیت فاسد و مبدل به ظلمت و تاریکی نشوند تا مردم در اعمال حسنه به ایشان اقتدا کنند و از نور ایشان احتباس نمایند.»
شاهد دوم: «از انبیا کذاب احتیاط کنید که نزد شما به لباس میشی می‌آیند و حال آن‌که در باطن گرگان درنده‌اند.»، «آنها را از ثمراتشان خواهید شناخت؛ آیا انگور را از خار و انجیر را از خس نمی‌چینند.»
شاهد سوم: «پس برای آنها این مثل را آورد که آیا کور می‌تواند راهنما و هادی کور دیگری باشد، آیا هر دو به گودالی نمی‌افتند...»؛
شاهد چهارم؛ مناظره مسیح با یهودیان: در این آیات سه مطلب آمده است که به طور اجمال آیات 32 به بعد را مرور می‌کنیم:
1. گناه‌کار، غلام و بنده گناه است.
2. اگر [شما یهود] از اولاد ابراهیم هم بودید، از اولاد او به حساب نمی‌آمدید، زیرا ابراهیم گناه نمی‌کرد.
3. معصیت‌کار، سپر شیطان است و شیطان پدر اوست، فلهذا اگر پیامبران معصوم نباشند، لازم می‌آید از اولاد ابراهیم نباشند و این مستلزم تکذیب کتب عهد عتیق و عهد جدید است، زیرا این کتب شهادت می‌دهند که انبیای بنی‌اسرائیل از اولاد ابراهیم‌اند و نیز لازم می‌آید این پیامبران اولاد سپر شیطان باشند.
شاهد پنجم: بعد از آن‌که عیسی آن کور مادر زاد را شفا داد، در آیه شانزدهم این گونه آمده است: «بعضی از فریسیان گفتند، آن شخص از جانب خدا نیست، زیرا که "بست" را نگه نمی‌دارد و دیگران گفتند چون که شخص گناهکار می‌تواند مثل این معجزات ظاهر سازد. و در میان ایشان اختلاف افتاد.» شکر نیست که این طایفه راست گفته‌اند. سکوت عیسی و یوحنّا و ردّ نکردن ایشان تصدیق آنان است و تأخیر بیان از وقت حاجت از شأن حکیم نیست تا چه رسد به پیغمبر عظیم‌الشأن.
با توجه به مفهوم آیه شخص گناهکار نمی‌تواند آیات خدا را اظهار کند و همه انبیا صاحب آیات و معجزات بودند، پس خطاکار نبودند و همه معصوم بودند.
شاهد ششم، از قول همان کور آمده است: «و می‌دانم که خدا دعای گناهکاران را می‌شنود.»، «... هر کس که صاحب آیات و معجزات و مستجاب الدعوة باشد، مانند انبیا و اوصیا معصوم است که خاطی نیست و چون خاطی نبود معصوم خواهد بود.»
شاهد هفتم: «ای فرزندان، کسی شما را گمراه نکند، کسی که عدالت را به جای آورد عادل است. کسی که گناه کند از ابلیس است، زیرا که ابلیس از اول گناهکار بوده است و از این جهت سپر خدا ظاهر شد تا اعمال ابلیس را باطل کند، هر کس از خدا مولود شده است، گناه نمی‌کند. فرزندان خداوند، زندان ابلیس از این ظاهر می‌گردد که هر که عدالت را به جا نمی‌آورد، از خدا نیست و هم‌چنین هر که برآورد، خود را محبت نمی‌نماید...»، «سپس گوییم که به نص این کلمات کسانی که از خدایند خطاکار نیستند و خطا نمی‌توانند کرد، زیرا روح خدا در ایشان ثابت است و روح خدا خطاکار نیست و هر خطاکار از شیطان و فرزندان شیطان است.»
شاهد هشتم: «هر کسی که تمام شریعت را نگه دارد و در یک جزء قصور ورزد، ملزم همه می‌باشد، زیرا که او گفت زنا نکن، نیز گفت قتل مکن، پس هر چند زنا نکنی، اگر قتل کردی نیز متعدی شریعت شده‌ای.»
عصمت حضرت عیسی(عليه السلام) در ابلاغ وحی و عمل
از دیدگاه مسیحیت، تنها عیسی(عليه السلام) است که هم در مقام تبلیغ و هم در اعمال شخصی معصوم و مصون از گناه است. این مطلب، در عهد جدید نیز وجود دارد. در یوحنا می‌خوانیم: «کدام یک از شما می‌تواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچ کدام. پس حال که حقیقت را از من می‌شنوید، چرا به من ایمان نمی‌آورید.»
شخصیت عیسای مسیح در عهد جدید با ویژگی‌هایی آمده که از آن معنای عصمت فهمیده می‌شود و اعتقاد مسیحیان نیز چنان است؛ عادل، امین، بدون مکر و حیله، متواضع و فروتن، بی‌عیب، مطیع خدای پدر، مطیع والدین.
«مسیحیان درباره شخصیت کامل مسیح معتقدند که خواست و تمایل انسانی او مادون خواست و اراده الهی بوده است و او هرگز نمی‌توانست مستقل از آن عمل کند. بنابراین، قدرت مطلقه مسیح که ناشی از ویژگی‌ نامتناهی بودن اوست، ارتکاب گناه را برای وی غیر ممکن می‌ساخت، هم‌چنان که مسیح از ازل قدوس بوده، ضروری است که این صفت بدون تغییر حفظ شود. عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالاباد همان است و تغییر نمی‌کند.»
بنابراین، مسیح از آن روی که تغییر ناپذیر است باید مصون از گناه باشد.
در دایرة المعارف هستینگ آمده است:
مصونیت عیسای مسیح، نظر شخصی شاگردان مسیح نیست بلکه معصومیت وی یکی از مسائل بنیادین مکتب او بوده است و ضرورت تعالیم او، داشتن چنین چیزی را ایجاب می‌کرده است که آیات کتاب مقدس بدان اشاره می‌کند.
منجی بودن عیسی(عليه السلام) و خداوندی او اقتضا می‌کند که وی از هر نوع گناه و تقصیر مبرا باشد و با خشنودی و رستگاری نیاز نداشته باشد. همان طور که انجیل چهارم، عناصر درونی شخصیت مسیح را این‌گونه بیان کرده است: «هر که مرا دیده است، پدر را دیده است.»
برخورد عیسی(عليه السلام) نسبت به گناه چنین بوده است که او نه تنها گناه را فاش و آن را سرزنش می‌کرد بلکه گناهکاران را نیز می‌بخشید.
علاوه بر این، او از همه انتظار داشت که برای ورود به ملکوت خدا، دارای اخلاق والا باشند.
از طرفی دیگر، عیسی(عليه السلام) به هیچ وجه همانند سایر رهبران مذهبی، ادعایی مبنی بر تفسیر ذهنی و یا رشد اخلاقی در فکر، قلب و ایمان نداشت. او هرگز توبه نکرد و برای ورود به ملکوت خدا بچه نشد، یا تقاضای بخشودگی نکرد.»
از دیدگاه هستینگ، چون عیسی مقام خدایی دارد و برای نجات بشر آمده است، پس وجودی مافوق بشری دارد و به طور مسلم معصوم است. وی فردی نبوده که به تدریج از رشد فکری و اخلاقی برخوردار شده باشد بلکه او از ازل خدا بوده و از صفات کمالیه عصمت را که ملازم با او بوده داراست. وی زمانی که در قالب جسم انسان آمده، از هر گناه و معصیتی مبرّا بوده است.
هستینگ واژه «sanctification» را که شامل هر نوع تقدس و تطهیری است، شایسته مسیح می‌داند که از جانب او همه پیروانش تطهیر می‌یابند.
بنابر باور هستینگ، بر نکات زیر در انجیل تأکید شده است:
الف) فرایند تطهیر منوط و مبتنی بر قداست کاملاً تحقق یافته مسیح است که موجب تطهیر همه پیروانش می‌گردد و به آنان حیاتی می‌بخشد که در خلال آن گناه مغلوب می‌شود.
ب) این عنایت و فرایند تطهیر از جانب روح‌القدس صورت می‌گیرد و معمولاً همراه با غسل تعمید است. از این طریق، ثمره عالی‌تری حاصل خواهد شد. به طور کلی تطهیر یک فعل یا فرایند است که از خدا شروع شده و در عیسای مسیح ادامه می‌یابد.
مسیحیان معتقدند که حضرت مسیح تنها پیامبری است که هیچ‌گاه به گناه آلوده نشده و دارای مقام عصمت (حتی در عمل) است، به این معنا که مسیحیت تمام بشر را از اول خلقت تا آخر گناه‌کار می‌دانند مگر عیسی(عليه السلام) و معتقدند مردم برای آن گناهی که حضرت آدم(عليه السلام) انجام داد، ذاتاً گناه‌کارند به جز عیسی(عليه السلام)، اما بین مسیحیت در نوع عصمت حضرت عیسی(عليه السلام) اختلافی ایجاد شد و آن وقتی بود که متألهان ارتدوکس سؤالی را مطرح کردند که آیا پسر خدا می‌تواند همان طوری که آدم وسوسه شد، وسوسه شود؟ و آیا توانایی گناه را در نتیجه وسوسه داشت یا خیر؟ آنان همگی قبول دارند که مسیح گناه نکرد اما عده‌ای معتقدند که او می‌توانسته گناه کند، در حالی‌که گروه دیگر معتقدند مسیح به سبب حضور طبیعت الهی در وجودش نمی‌توانست گناه کند.
آقای «چارلز هاچ» به طرفداری از این عقیده که مسیح می‌توانسته گناه کند، می‌گوید:
با وجود این بی‌گناهی خداوند، به معنای مصونیت مطلق او از گناه نیست. اگر او یک انسان واقعی بود، می‌بایست قادر به گناه کردن باشد. این که او تحت قوی‌ترین تحریکات گناه نکرد، برای نمونه در مقابل ما قرار داده شده است و اگر ساختار شخصیت او چنین بود که برایش امکان گناه کردن وجود نداشت، در این صورت وسوسه‌های او غیر واقعی و بی‌اثر بودند. او نمی‌توانست با قوم خود هم‌دردی کند.
«همه مسیحیان معتقدند که مسیح فاقد یک طبیعت گناه‌آلود بوده و هم‌چنین همه توافق دارند که او تا آن‌جایی که به شخصیتش مربوط می‌شود، وسوسه شده، اماحتی یک بار هم به زانو در نیامد و گناه نکرد.»
با توجه به نکته فوق، وسوسه‌ها از جهت این‌که مسیح از یک طبیعت انسانی برخوردار بود، به سراغ او می‌آمدند چنان‌که یعقوب می‌گوید:
وقتی کسی وسوسه می‌شود و گناه می‌کند، فکر نکند که خدا او را وسوسه می‌کند، زیرا خدا از گناه و بدی به دور است و کسی را نیز به انجام آن، وسوسه و ترغیب نمی‌کند.
آن‌چه به شما می‌گویم از فکر خودم نیست بلکه از خدایی است که مرا فرستاده است. اگر کسی بخواهد مطابق خواست خدا زندگی کند، پی خواهد برد که آن چه من می‌گویم، از خداست نه از خودم.
شبهه‌ای در باب عصمت عیسی(عليه السلام)
« با این که بر معصومیت مسیح از گناهان تأکید شده، اما در همان کتاب‌ها آمده است که عیسی در یک جشن عروسی در دهکده قانا، در هنگامی که شراب مجلس تمام شد، کوزه‌های پر از آب را تبدیل به شراب می‌کند و این به عنوان معجزه از او ذکر می‌شود.»
«ویلیام میلر» در تفسیر خویش چنین جواب می‌دهد:
متأسفانه این حادثه برای بعضی اشخاص باعث لغزش می‌شود. این اشخاص شنیده‌اند که تمام پیغمبران حکم به تحریم شراب کرده‌اند و تعجب می‌کنند که چرا عیسی می‌بایست چنین معجزه‌ای بنماید. این اشخاص باید در نظر داشته باشند که استعمال شراب در احکام موسی اشکالی نداشته و در زمان عیسی شراب، مشروب عمومی تمام قوم یهود بود. همان گونه که امروزه در ایران چای معمول و رایج است، در آن زمان نیز معمول بود که شراب را با آب داخل کرده می‌نوشیدند، ولی البته مستی و می‌خوارگی ممنوع بود و بسیاری از پیغمبران افراط در خوردن مشروبات را منع کرده بودند. و در نظر عیسی نیز مستی گناه بزرگی بود.
پولس رسول، مسیحیان را تخدیر می‌کند که با افراط در استعمال مشروب خود را مست نسازند بلکه پر از روح‌القدس باشند. وی، می‌خوارگان و مستان را از زمره کسانی می‌داند که از ملکوت آسمان رانده می‌شوند. از این رو، باید اطمینان داشته باشیم که عیسی از آسمان آمد تا گناه‌کاران را نجات بخشد و کاری نکرد که باعث لغزش مردم باشد و آنها را در گناه اندازد، نه در قانا و نه در هیچ جای دیگر عیسی مردم را به شراب‌خواری تشویق نمی‌نمود.
عیسی به پیروان خود، مجموعه قوانین نداد تا آنها را در هر یک از جزئیات زندگانی دلالت کند، شراب و هیچ‌گونه گوشت و مشروب دیگری را تحریم نکرد بلکه به آنها روح‌القدس را داد تا در هر چیز راهنما و راهبر آنها باشد. روح‌القدس ما را رهبری کرده به ما خواهد گفت که آیا شراب بنوشیم یا ننوشیم. در قانا عیسی شراب به دوستان خود داد. آنها نوشیدند و خدا را مجدداً سپاس گفتند، ولی امروزه روح مسیح بسیاری از مسیحیان را وادار کرد که خودشان از نوشیدن مشروبات الکلی دست بردارند. مشروبات الکلی در تمام دنیا اشخاص را به طرف تباهی می‌برد و باعث ویرانی خانه‌ها می‌گردد. دیگر احتیاجی به شراب‌خواری نداریم، زیرا چای و قهوه در دسترس ماست و می‌توانیم آنها را به جای شراب بنوشیم.
جمع‌بندی از عصمت انبیا و مسیح(عليه السلام)
الف) از دیدگاه کتاب مقدس دلایل عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی عبارت است از:
1. هرگاه روح الهی بر جان نبی می‌نشست و از قوت خدا پر می‌شد، در این صورت گریزی از اطاعت و ابلاغ امر نداشت. کلام الهی چون شعله‌ آتش در وجود انبیا شعله‌ور می‌شد، به گونه‌ای که نمی‌توانستند آرام بگیرند تا آن را ابلاغ و اعلام نمایند. بنابراین، نبی دهان بازِ گوینده کلام الهی است و چنان‌چه نبی در ابلاغ وحی کوتاهی ورزد، مجازات خواهد شد.
2. خداوند بر کلام نازل شده از جانب خویش نظارت دارد تا آن بر زبان نبی جاری گردد و به مردم ابلاغ شود؛
3. خداوند به برخی از انبیا دستور داده است که طوماری تهیه کنند و کلام الهی را بنویسند. حتی هنگامی که پادشاه آن را می‌سوزانید، پیامبر طوماری دیگر تهیه می‌کرد و سخنان خدا را می‌نوشت و خدا هم بر آن مطالبی می‌افزود.
ب) در عهد جدید، عیسای مسیح عادل و امین است و از هر نوع گناه معصوم و بی‌گناه شناخته شده و دلایل آن عبارت است از:
1. عیسی عادل، امین و از هر نوع مکر و حیله‌ای دور است، تواضع، فروتنی و پاکی از خصوصیات ذاتی اوست، همان گونه که مطیع خدای پدر و مطیع والدین است؛
2. عیسی وسوسه شد، اما گناه نکرد، زیرا طبیعت الهی او مافوق طبیعت انسانی او بود؛ منجی بودن و خداوندی عیسی اقتضا می‌کرد که وی از هر نوع گناه و تقصیر مبرا باشد؛
3. مسیح گناه را فاش و آن را سرزنش می‌کرد و گنه‌کاران را می‌بخشید؛
4. مسیح شخصی نبود که به تدریج به رشد فکری و اخلاقی رسیده باشد بلکه او از ازل خدا بوده و از صفات کمالیه بهره برگرفته که عصمت یکی از آن صفات است. به تعبیر کتاب مقدس، مسیح برای ورود به ملکوت خدا بچه نشد، یعنی تولّدی تازه یابد، گناه کند و از گناهان مبرّا شود و وارد ملکوت الهی گردد.
ج) از دیدگاه مفسران عهد جدید، فرایند تطهیر از گناهان مبتنی بر قداست کاملاً تحقیق یافته مسیح است که موجب تطهیر همه پیروانش می‌گردد و به آنان صیانتی می‌بخشد که در خلال آن گناه مغلوب می‌شود. هم‌چنین این عنایت و فرایند تطهیر از جانب روح‌القدس، معمولاً با غسل تعمید همراه است و از این طریق، ثمره عالی‌تری حاصل خواهد شد.
معصومان دیگر نزد یهودیان و مسیحیان
«آئین مسیحیت افزون بر آن که مسیح(عليه السلام) را معصوم و بدون نقص می‌داند، عصمت افراد دیگری چون نویسندگان کتاب مقدس را نیز می‌پذیرد.»
مسیحیان عیسی(عليه السلام) را گاهی فراتر از پیامبران می‌نشانند و او را پسر خدا می‌خوانند. از این رو، انجیل و دیگر کتاب‌های عهد جدید را نوشته کسانی می‌دانند که چند دهه پس از به صلیب کشیده شدن مسیح و با استناد به سنت‌های شفاهی به جای مانده، سرگذشت و سخنان این خدای جسمیت یافته را به قلم آورده‌اند. از دیدگاه مسیحیان، نویسندگان این کتاب‌ها هر چند در زندگی شخصی خود از آلودگی به گناه و خطا ایمنی نداشته‌اند، اما در نگارش کتاب مقدس تأیید روح‌القدس را به همراه داشته و معصوم از خطا بوده‌اند.
«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه کنید (17) من از پدر سؤال می‌کنم و تسلی دهنده دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند (18) یعنی روح راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند، زیرا که او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد و اما شما او را می‌شناسید، زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود (19) شما را یتیم نمی‌گذارم و نزد شما می‌آیم (20) ... و در آن زمان شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما (21).»
«عصمت "infallibility" و ناتوانی در خطا کردن. این حالت سعادت‌آمیز را مردم به تعدادی از سیاست‌مداران، دانشمندان و دیگران هم نسبت داده‌اند، اما اساساً بستگی دارد به جزم کلیسای کاتولیک رومی (1870) (آیین کاتولیک) که می‌گوید پاپ در هنگام موعظه در مقام مرجع تقلید (ex cathedra)، معصوم یا خطا ناپذیر است. و نیز با بنیان‌گرایی و اعتقاد برخی از پروتستان‌ها همراه است. تعداد مواقعی که در آنها پاپ‌ها مصون از خطا هستند، و سرشت کامل حقیقت در انجیل، از مسائلی هستند که حتی مورد مناظره کسانی است که به چنین عصمتی معتقدند.»
«عصمت کلیسا (esmate kelisa)، در مسیحیت مصون بودن از خطا در آراء آن در اصول مذهب و اخلاق است. از قدیم الایام آیاتی از کتاب مقدس (مثلاً یوحنا 17:14) دال بر عصمت کلیسا شمرده شده است. پروتستان‌ها به شدت عصمت کلیسا را مردود می‌شمارند. ارتدوکس‌ها شورای جامع را معصوم می‌دانند. کاتولیک‌ها معتقد به عصمت پاپ هستند. به زعم آنها پاپ وقتی که به اصطلاح اکس کاتدرا (eks katdra) (یعنی با شخصیت رسمی خود، یعنی رئیس کلیسا و پونتیفکس اعلی) در اصول ایمان مسیحی یا دستورات اخلاقی فتوا می‌دهد، از خطا مصون است. عقیده عصمت پاپ، نخستین بار(1875میلادی) از طرف اولین شورای واتیکان رسماً اعلام شد.»
«مصونیت از اشتباه (Infallibility): توانایی صحبت کردن از مسائل دینی بدون ارتکاب اشتباه است. کاتولیک‌های رومی معتقدند که پاپ هنگامی که از موضوع دیانت درباره ایمان و مسائل اخلاقی با کل کلیسا صحبت می‌کند، از اشتباه مصون است. مسئله مصونیت پاپ، پیوسته موجب نزاع در میان مسیحیت کاتولیک بوده است. بعضی‌ها استدلال می‌کنند که شورای واتیکانی دوم نشان می‌دهد که مصونیت به طور کامل به پاپ اعطا نشده است، بلکه به کلیسا داده شده است، یعنی در شورای کلیسا تحقق می‌یابد.»
آموزه عصمت کلیسا در کلیسای ارتدوکس و کاتولیک پذیرفته شده است. ارتدوکس‌ها، کلیسا به معنای مجمع ایمان‌داران راستین مسیحی را جماعتی می‌دانند که روح‌القدس آنها را از خطا محفوظ نگاه داشته است. چنین ادعایی در کلیسای کاتولیک هم پذیرفته شده است. هر فرد مسیحی باید معتقد باشد که مسیح پس از صعود به آسمان روح‌القدس را فرستاد تا مؤمنان را هدایت کند. روح‌القدس هیچ‌گاه کلیسا را رها نخواهد کرد و تا انتهای جهان با آن خواهد بود. بنابراین، باید تمام حقایق تعلیمی کلیسا را پذیرفت.
کلیسای کاتولیک پا را فراتر می‌گذارد و عصمت را برای کلیسای روم هم ثابت می‌داند. در حقیقت، نور عصمت از کلیسای روم به جهان مسیحیت می‌تابد. کلیسای روم، عصمت خود را از پاپ و مجامع جهانی که پاپ برپا کرده است، کسب می‌کند.
عصمة: فی الکنیسه المسیحیه، القول بان الکنیسه معصومة فی الخطا فی امور الدین الجوهریه، بناء علی کلام المسیح: «ما انا معکم کل الایام الی منتهی الدهر». یری الأرتودکس ان العصمة لکنیسه فی جملتها، و یری الکاتولیک انها مقصورة علی البابا، حدیث انه الرئیس الا علی الکنیة فی الشئون الدینیه، دون ان یکون کذلک صلة بحیاته الخاصه. اما البروتستنت فینکرون العصمة جملةً؛
معنای عصمت در کنیسة مسیحی مبتنی بر معصوم بودن کنیسه از خطا رفتن در امور دینی است. خدا در متی می‌فرماید: من همراه شمایم تا روز قیامت. ارتدکس‌ها قائل‌اند که کلیساها فی الجمله معصوم هستند. کاتولیک‌ها می‌گویند، کلیسا در شئون مربوط به دین معصوم است، اما پروتستان‌ها همگی منکر عصمت کلیسا هستند.
«اغلب مسیحیان بر آن‌اند که خدای تعالی کاتبین و مؤلفین کتاب مقدس را ملهم فرموده که اراده مقدسه او تعالی را در کتاب، محض افاده، ایمان و اخلاص ابدی نبی نوع بشر بدون خطا، سهو و نسیان مرقوم دارند.»
«پس از آنها نترسید، زیرا هیچ پنهانی آشکار نخواهد گشت، و هیچ مخفی، ظاهر نخواهد گردید. هرچه در تاریکی به شما تکلم نماید، در روشنایی بازگویید و آن‌چه را گوش داده، بشنوید و بر بام‌ها ندا کنید.»
«و آن یازده شاگرد به سوی جلیل به آن کوهی که عیسی با آنها اشاره فرموده بود، شتافتند، و او را مشاهده کردند و وی را سجده نمودند، لیکن بعضی شک کرده‌اند. پس عیسی پیش آمده با آنها تکلم فرموده، گفت تمامی قدرت در آسمان و زمین به من عطا شده است. لهذا، بروید و تمامی قبایل را از شاگردان نمایید، به غسل تعمید دادن آنها را به اسم اب، ابن و روح‌القدس و آنها را به محافظت کردن هر آن‌چه شما را فرمودم، امر نمایید و اینک دایم تا انقضای جهان با شما می‌مانم.»
«پس به ایشان (یازده نفر) فرمود که به همگی جهان رفته، جمیع خلائق را به این مژده ندا نمایید که هر که ایمان می‌آورد و غسل تعمید می‌نماید، ناجی خواهد شد، لیکن آن‌که ایمان نمی‌آورد، بر او حکم خواهد شد.»
«... لیکن به نزول روح‌القدس بر شما توانایی خواهید یافت و هم در اورشلیم و در همگی یهعویه و شُرمِرون تا اقصای زمین شاهدان من خواهید بود.»
از عواملی که می‌تواند عصمت در تبلیغ وحی را به شاگردان و حواریون عیسی(عليه السلام) ببخشد، واگذاری وظیفه ابلاغ وحی و دستورهای الهی توسط حضرت عیسی(عليه السلام) به حواریون بود، زیرا حضرت قطعاً تا اعتماد و صداقت آنها برایش حاصل نشود، این تفویض را انجام نمی‌دهد.
«چنان‌که آنانی که از ابتدا نظارگان و خادمان کلام بودند، به ما رسانیدند * من نیز مصلحت چنان دیدم که همه را من البدایه به توفیق در پی رفته به ترتیب به تو بنویسم، ای تیوفلس عزیز!»
«آن که شما را شنود، مرا شنیده و کسی که شما را حقیر شمارد، مرا حقیر شمرده و هر که مرا حقیر شمرد، فرستاده مرا حقیر شمرده باشد.»
در کتاب التعلیم المسیحی لِلکنیسه الکاتولیکیه به مقوله عصمت اسقف‌ها، کشیشان و پاپ در قالب وظایف آنها اشاره شده است که به آن می‌پردازیم:
نخستین وظیفة اسقف‌ها و کشیشان همکارشان، این است که بر حسب دستور خداوند «انجیل را به همه آدمیان بشارت دهند». آنان «منادیان ایمان هستند که پیروان جدیدی برای مسیح جذب می‌کنند؛ آنان معلمان اصیل ایمان رسولی هستند که از مرجعیت مسیح برخوردارند».
مسیح حق است، برای این‌که کلیسا را با همان صفایی که به رسولان سپرده بود، حفظ کند؛ اراده کرد تا آن را در خطا ناپذیری خود شریک سازد. قوم خدا به «معنای فوق طبیعی ایمان»، با هدایت مرجعیت تعلیمی زنده کلیسا، «همواره به ایمان تمسک می‌کند».
رسالت مرجعیت تعلیمی در ارتباط با طبیعت نهایی عهدی است که خدا با قوم خود در مسیح بست. وظیفه این مرجعیت تعلیمی، حفظ کردن قوم خدا از انحرافات و لغزش‌ها و تضمین امکان واقعی اعتراف به ایمان اصیل بدون خطا برای آنان است. به این ترتیب، هدف از وظیفه شبانی مرجعیت تعلیمی، وفادار ماندن قوم خدا به حقیقتی رها کننده است. مسیح برای انجام رساندن این خدمت، موهبت خطاناپذیری را به شبانان کلیسا در امور مربوط به ایمان و اخلاقیات اعطا نمود. اِعمال این موهبت، صورت‌های متعددی به خود می‌گیرد:
پاپ رم، رئیس مجمع اسقف‌ها، وقتی به عنوان شبان اعلمی و معلم همة مؤمنان که برادرانش را در ایمان تثبیت می‌کند و با تصمیم قطعی، آموزه مربوط به ایمان یا اخلاقیات را اعلان می‌کند، به سبب وظیفه‌اش از این خطا ناپذیری برخوردار است... خطا ناپذیری که به کلیسا وعده داده شده، در شورای اسقف‌ها نیز هنگامی است که به همراه جانشین پطرس، مرجعیت تعلیمی اعلی را اعمال می‌کنند. به خصوص در شورای کلیسای جهانی وجود دارد. وقتی کلیسا از راه مرجعیت تعلیمی اعلی آموزه‌ای را «به عنوان اعتقادی که از طرف خدا وحی شده» و به عنوان تعلیم مسیح مطرح می‌کند، این تعریف‌ها «باید از سر اطاعت ایمان پذیرفته شود.» این خطا ناپذیری به اندازه میراث خود وحی الهی امتداد دارد. هم‌چنین کمک الهی به جانشینان رسولان، به هنگام تعلیم همراه با جانشین پطرس و به گونه خاصی به اسقف رم، شبان کلّ کلیسا داده می‌شود. این کمک در حالی انجام می‌شود که آنان بدون دسترسی به تعریفی خطاناپذیر و بدون اظهار «روشی نهایی»، در اِعمال مرجعیت، تعلیمی عادی بدهند که به فهم بهتر وحی در امور ایمان و اخلاقیات منجر شود. مؤمنان، «باید این تعلیم عادی را به مثابه پذیرش دین قبول کنند»، گرچه این امر با پذیرش ایمان تفاوت دارد، با این همه در امتداد آن است.
اختلاف‌ نظر کاتولیک، ارتدکس و پروتستان درباره عصمت
عصمت در ارتدکس: «ارتدکس‌ها برخلاف کاتولیک‌ها به عصمت پاپ و مقامات کلیسایی اعتقاد ندارند. بلکه معتقدند کلیسای جامع، یعنی مجموعه مؤمنان مسیحی جامعه‌ای مصون از خطا نیست، به این معنا که روح‌القدس جامعه مسیحیت را از انحرافات محافظت می‌کند، اما این نکته دلیل بر آن نیست که اشخاصی خاص از روحانیون مشمول این هدایت باشند. مصونیت جامعه کلیسایی را کاتولیک‌ها هم به رسمیت می‌شناسند، اما معتقدند این عصمت از طریق معصومیت پاپ اعمال می‌شود.»
عصمت در پروتستان: «پروتستان‌ها کتاب مقدس را تنها منبع اساسی برای ایمان مسیحی می‌شمارند و گفته‌های پاپ و سنن کلیسایی از اعتبار چندانی نزد آنان برخوردار نیست، و تنها مطالبی را دارای اعتبار می‌دانند که بتوان از کتاب مقدس شاهدی بر آن اقامه کرد. از سوی دیگر، تفسیر کتاب مقدس نباید در انحصار طبقه‌ای خاص به نام روحانیون و اسقف‌ها باشد، و هر کدام از ایمان‌آورندگان مسیحی حق برداشت از متون دینی را دارند، به همین دلیل وجود فرقه‌های متعدد در میان پروتستان‌ها طبیعی تلقی می‌شود.»
عصمت در کاتولیک: «مهم‌ترین ویژگی کاتولیک‌ها آن است که معتقد به ریاست پاپ بر تمام جامعه مسیحیان و هم‌چنین معتقد به مصونیت وی از خطا هستند. به‌علاوه، آنها اعتقاد به مصوبات مجامع کلیسایی کاتولیک را لازم می‌شمرند. آنان معتقدند که مسیح، پطرس را بر تمام کلیسای مسیحیت رهبر قرار داده و کلیه ملکوت آسمان را به وی سپرده است. پطرس نیز در زمان اقامت در رم، پاپ را جانشین خود و صاحب اختیار کلیسای جامع قرار داده است.»
«شورای ترنت (1563 ـ 1545م) در توصیف اعتقادات کاتولیک اعلام کرد که حقیقت انجیل و اصل آن در کتب مکتوب و سننی نامکتوب وجود دارد. این سخنان نامکتوب که رسولان، آن را از دهان مسیح شنیده‌اند، یا خود، آنها را مقرر داشته‌اند (تحت الهام روح‌القدس) و حتی به ما نیز رسیده‌اند، به گونه‌ای دقیق و خطاناپذیر منتقل شده‌اند.»
اختلاف درونی کاتولیک‌ها در عصمت
در قرون پس از اصلاح دینی، دو نگرش درباره مرجعیت کلیسای کاتولیک و عصمت و اعتبار آن مطرح شد:
1. پیروان اقلیت به رهبری پاپ در چارچوب اصول و قوانین کلیسایی معتقد بودند. آنان با پیروی از نگرش «ویلیام آکامی» و جنبش شوراگرایی که در قرن چهارده و پانزده مطرح شد بر اقتدار و نظارت شورای عمومی کلیسایی بر پاپ تأکید داشتند. پیروان اقلیت تا وقتی کلیسا موافقت خود را با نظر پاپ اعلام نکرده باشد، نظر پاپ را قابل اصلاح می‌دانند.
2. از دیدگاه اکثریت، پاپ رهبر مطلق کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از او می‌گیرند. پاپ پیوس نهم از پیروان سرسخت این نظریه بود.
در شورای اول واتیکان (1870 ـ 1869م) این موضوع مورد بحث قرار گرفت و بیانیه زیر به نفع دیدگاه اکثریت صادر شد: «پاپ دوم وقتی براساس اقتداری که به او اعطا شده و توسط وعده الهی که به او به سبب جانشینی پطرس متبارک وعده داده شده سخن می‌گوید... . سخن او مصون از خطاست و این مصون از خطا بودن امری است که از سوی منجی الهی به کلیسایش بخشیده شده است تا کلیسایش به هنگام تعریف آموزه‌های مربوط به ایمان و امور اخلاقی مصون از خطا باشد. بنابراین، تعاریف پاپ دوم غیر قابل اصلاح (که خدا نکند چنین باشد) بر آن باشد تا با این حکم به مخالفت برخیزد ملعون باد.»
اولاً پاپ تنها در قلمرو الهیات و امور اخلاقی مصون از خطاست، ثانیاً مصون بودن وی از خطا به پشتوانه کلیسا و تصدیق اسقف‌ها وابسته نیست، بلکه عصمت پاپ مستقیماً از طرف خداوند به وی داده شده و خدا از پاپ نخواسته تا با کلیسا مشورت کند.
ناگفته نماند که جمعیت کاتولیک‌های جهان بیش از 50 درصد، پروتستان‌ها حدود 30 درصد، ارتدکس‌ها 15 درصد هستند.
نقش روح‌القدس در عصمت و ارشاد کلیسا، پاپ، رهبران و نویسندگان کتب مقدس
روح‌القدس و نقش آن در عصمت انبیا، هم در متون و اعتقادات مسیحی و هم در متون اسلامی و حتی در قرآن کریم مورد توجه است.
مسیحیان، معتقدند روح‌القدس در سه مرحله صیانت، نگهداری و یاری به انبیا و صیانت و جلوگیری از انحراف در میان شاگردان و حواریون و هم در حفظ و عدم اعزام و هدایت کلیساها در آن‌چه علمای مسیحی به آن اجماع می‌کنند، نقش اساسی دارد. روح‌القدس هم موجب عصمت وحی و هم عصمت انبیا می‌شود.
در اسلام هم نیز این گونه دیدگاهی نسبت به روح‌القدس مطرح شده است:
1. خداوند در قرآن کریم نوعی از نور، آگاهی و علم خاص را گاهی با لفظ «روح» و گاهی با لفظ «روح‌القدس» معرفی می‌کند و می‌فرماید من به وسیله این «روح» یا «روح‌القدس» انبیا را از انحراف و خطا حفظ و در مسیر هدایت قرار می‌دهم.
«وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»؛
«وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛
درباره تفسیر و معنای روح در آیات فوق، و این‌که روح‌القدس یا نور هدایت نزد چه کسانی هست، دو دسته روایت وجود دارد:
دسته اول: روایاتی که می‌گویند این روح را خداوند در وجود مقدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) قرار داده است.
دسته دوم: روایاتی که آن را به پیامبر، ائمه و انبیاء دیگر نسبت داده است.
به عقیده مسیحیان، روح‌القدس (حنای روح‌القدس) پس از رفتن حضرت عیسی(عليه السلام)، هدایت کلیسا (جامعة مؤمنان) را بر عهده دارد و او همیشه بالای سر کلیساست و هر گاه مسیحیان (کاتولیک‌ها) بر چیزی اجماع کنند و آن را تصویب نمایند، خدا نیز آن را می‌پذیرد. بنابراین، هر از گاهی مسیحیان تشکیل شورا می‌دهند و احکام و قوانینی را تصویب می‌کنند. مسیحیان معتقدند روح‌القدس همراه آنها و نظر آنها را تأیید می‌کند و این حمایت روح‌القدس را «فیض» می‌نامند.
مسیحیان می‌گویند که دست روح‌القدس پیوسته بر سر ماست و هرگاه در مسائل دینی به چیزی رسیدیم، همان چیز را خداوند از ما خواسته است. حضرت عیسی به شمعون حواری فرمود: «تو پطرس (صخره) هستی و من کلیسا (امت) خود را بر تو بنا می‌کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمانی را به تو می‌سپارم و آن‌چه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آن‌چه در زمین‌گشایی در آسمان گشاده گردد.»
مسیحیان از این سخن نتیجه‌ می‌گیرند که کلیسا (اجماع مؤمنین) حق تشریع دارد، یعنی می‌تواند هم در احکام و هم در الهیات قانون‌گذاری نماید، البته این کار بسیار دقیق و حساب شده صورت می‌گیرد.
در شورای واتیکان اول به سال 1870 گفتند که پاپ در بعضی از احکامی که صادر می‌کند، معصوم است و آن احکام قطعی هستند و از طرفی هم کلیسا را معصوم می‌دانند، زیرا به عقیده آنان کلیسا به منزله بدن حضرت عیسی است و خطا در آن راه ندارد.
«... لیکن به نزول روح‌القدس بر شما، توانایی خواهید یافت و هم در اورشلیم و در همگی یهودیه و شُرمرون و تا اقصای زمین شاهدان من خواهید بود.»
قال داود: روح الرب تکلم فیّ و علی لسانی کلمته؛
داود گفت: روح خدا بر من داخل و کلامش در زبان من جاری شد.
«روح‌القدس در ادیان یهودیت و مسیحیت دارای نقش ویژه و اهمیت فراوانی است، به گونه‌ای که در این‌جا «انبیا را از خطا و اشتباه در آن‌چه بر زبان آنان جاری می‌کند، محفوظ می‌دارد. از این رو، گفته‌های آنان معصوم از خطا می‌گردد. بر این اساس، پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در نوشتن سخنان روح‌القدس.»
تعارض‌گویی‌های اهل کتاب دربارة عصمت
تعارض‌های فراوانی در نقض عصمت ادعایی اهل کتاب در کتب مقدس دیده می‌شود که مصون نبودن تمام مؤلفه‌های عصمت آنان را به شدت زیر سؤال می‌برد:
گناه کردن پیامبران در کتب مقدس
پیامبران در کتب مقدس این گونه معرفی شده‌اند:
1. با زنان نامحرم زنا می‌کنند، چنان‌که به حضرت داوود(عليه السلام) نسبت داده‌اند؛
2. با دختران خود زنا می‌کنند و به حضرت لوط(عليه السلام) نسبت می‌دهند؛
3. مردم را فریب می‌دهند و آنها را می‌کشند و زن‌هایشان را به همسری در می‌آورند. این عمل را هم به حضرت داوود(عليه السلام) نسبت می‌دهند؛
4. با خداوند کشتی می‌گیرند، چنان‌که به حضرت یعقوب(عليه السلام) چنین نسبت می‌دهند؛
5. کارهایی را که خداوند نهی کرده انجام می‌دهند، چنان‌که به حضرت سلیمان(عليه السلام) نسبت می‌دهند؛
6. قلب‌هایشان به جانب بت متمایل می‌شود، چنان‌که به حضرت سلیمان نسبت داده‌اند؛
7. برای پرستش بت‌ها، خانه می‌سازند و این مطلب را نیز به حضرت سلیمان(عليه السلام) نسبت داده‌اند؛
8 . خداوند می‌خواهد آنها را بکشد، چنان‌که به حضرت موسی(عليه السلام) نسبت می‌دهند؛

9. ستمکار هستند و به کشتار کودکان، افتادگان، گاوان و گوسفندان فرمان می‌دهند؛
10. با خداوند درشتی و خشونت می‌کنند، چنان‌که این موارد را هم به حضرت موسی(عليه السلام) نسبت دادند؛
11. خداوند فرمانشان می‌دهد تا نان آلوده به نجاسات انسان بخورد؛
12. خداوند به آنها دستور می‌دهد که سر و صورت خود را بتراشند و این دو مورد را هم به خرقیال نسبت داده‌اند؛
13. خداوند امرشان می‌کند تا زن زنازاده را به همسری درآورند و گفته‌اند که یوشع(عليه السلام) چنین کرده است؛
14. مردم را به پرستش بت ترغیب کرده و خود بت می‌سازند و می‌گویند که این عمل را هم هارون(عليه السلام) انجام داده است؛
15. از راه زنا متولد شده‌اند، چنان‌که به یفتاح پیامبر(عليه السلام) نسبت داده‌اند؛
16. دروغگو هستند، چنان‌که به پیامبر سال‌خورده، حضرت نوح(عليه السلام) نسبت می‌دهند؛
17. یکی از صفات حضرت یعقوب(عليه السلام) را گفته‌اند که نبوت را به زور از خدا گرفته است.
معصوم نبودن پیامبران در امور شخصی
کتاب مقدس یهودیان، پیامبران را در امور شخصی خود پیراسته از گناه و خطا نمی‌داند و کارهای ناپسند فراوانی برای آنان ذکر می‌کند.
گاه در برخی از منابع دینی آنان به صراحت اعلام می‌شود که انحراف اخلاقی پیامبران به گونه‌ای موقت یا برای همیشه، نبوت را از آنان می‌ستاند؛ «اگر پیغمبر تکبر کند، نبوت از وی دور می‌شود، و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او را ترک می‌گوید.»
«نوح به فلاحت زمین شروع کرد و تاکستانی غرس نمود و شراب نوشیده، مست شد و در خیمه خود عریان گردید و حام پدر کنعان برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد و سام و یافث ردا را گرفته، بر کتف خود انداختند و پَس پَس رفته برهنگی پدر خود را ندیدند!»
«چون ابراهیم نزدیک مصر شد به زن خود سارا گفت: اینک می‌دانم که تو زن نیکو منظر هستی، همانا چون اهل مصر تو را ببینند، گویند این زوجه اوست، پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند. پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو برای من خیریت شود! و جانم به وسیله تو زنده ماند و به مجرد ورود ابراهیم به مصر، اهل مصر آن زن را دیدند که بسیار خوش منظر است و اُمَرای فرعون او را دیدند و او را در حضور فرعون ستودند. پس وی را به خانه فرعون در آوردند و به خاطر وی با ابراهیم احسان نمودند و او را صاحب میش‌ها، گاوها، حماران، غلامان، کنیزان، ماده الاغان و شتران کردند. خداوند فرعون و اهل خانه او را به سبب سارا، زوجه ابراهیم به بلایای سخت مبتلا ساخت و فرعون ابراهیم را خواند و به او گفت: این چیست که به من کردی؟ چرا مرا خبر ندادی که او زوجه توست، چرا گفتی خواهر من است که او را به زنی گرفتم و الان اینک این زوجه تو، او را بگیر و روانه شو، آن‌گاه فرعون در خصوص وی، کسان خود را امر فرمود تا او را با زوجه‌اش و تمام مایملکش روانه نمایند.»
«هنگامی که خدا، شهرهای وادی را هلاک کرد و لوط از «صوعَر» [شهری که عذاب بر آنها نازل شده بود] برآمد و در کوه ساکن شد و دو دخترانش به همراهش بودند، زیرا که از سکونت در صوعر ترسید و او و دو دخترانش در «مغاره» ساکن شدند. دختر بزرگ به دختر کوچک گفت: پدر ما پیر شده و کسی در زمین نیست که موافق عادت کل زمین به ما در آید. بیا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او بخوابیم و از پدر خود نسلی را زنده نگه داریم. پس در آن شب پدر خود را شراب نوشیدند و دختر بزرگ داخل شده با پدر خوابید و او نه به وقت خوابیدنش و نه به وقت بیدار شدنش اطلاع پیدا نکرد. و روز دیگر واقع شد که دختر بزرگ به دختر کوچک که اینک دیشب با پدر خود خوابیدم. امشب نیز به پدر شراب بنوشانیم و تو داخل پدر شده با او بخوابی و از پدر خود نسلی را زنده نگاه داریم. و آن شب نیز به پدر شراب نوشانیدند و دختر کوچک‌تر برخاسته با او خوابید که او نه به وقت خوابیدنش و به وقت برخاستنش اطلاع نیافت. و دو دختر لوط از خودشان حامله شدند. و دختر بزرگ پسری زایید و اسمش را «هُوآب» نامید که تا به حال پدر مُوآبیان، اوست. و دختر کوچک نیز پسری را زایید و اسمش را «بِن عَمِّی» نامید که به حال پدرِ بنی‌عمّون او می‌باشد.»
حضرت موسی(عليه السلام) وقتی که می‌خواست به قضاوت بین مردم بپردازد، خود می‌نشست و تمامی مردم را از صبح تا شام سر پا نگه می‌داشت. وقتی پدر زن موسی (یِثرو) این وضعیت را دید، به موسی گفت این کار تو درست نیست و موسی را نصیحت کرد و راه‌کارهای منطقی را به وی نشان داد.
دربارة معصوم نبودن سلیمان و داوود نیز آمده است: «و برای او [سلیمان] هفتصد زن و سیصد متعه بود و این زنان قلبش را برگردانیدند و واقع شد وقت پیری سلیمان که زن‌هایش قلبش را به سمت خدایان غریب برگردانیدند و قلبش مثل قلب پدرش داوود با یهوه خدایش کامل نبود و سلیمان در عقب "عشتورت" خدای صدونیان و در عقب ملکوم مکروه عمّونیان رفت و سلیمان در نظر خداوند بدی کرد و مثل پدرش داوود راه خداوند را تماماً نرفت...، هم‌چنین مکان بلندی برای تمامی زنان غریبه‌اش درست کرد تا به خدایان خود بُخور و ذبح نمایند. پس خداوند به سلیمان غضب نمود به سبب این‌که قلبش از یهوه، خدای اسرائیل منحرف گشت که دو مرتبه بر او ظاهر شد و به این خصوص او را امر فرموده بود که به طرف خدایان غریب نرود، اما او آن‌چه را که خدا امر فرموده بود، پیروی ننمود و خداوند به سلیمان گفت چون این عمل از تو صادر شد و امر مرا و فرایضی که به تو امر فرمودم نگاه نداشتی، البته مملکت تو را از دست تو خواهم گرفت و به بنده‌ات خواهم داد.»
«از کتب مقدسه اهل کتاب، توبه آن جناب معلوم نمی‌شود بلکه از ظاهر کتاب‌های مقدسه ایشان معلوم و مشخص می‌شود که مرتد و مشرک و بت‌پرست از دنیا رفت.»
«قوم موسی در غیبت موسی نزد هارون رفتند و از وی خواستند برای آنان خدایی درست کند و هارون هم گوساله‌ای برای پرستش ساخت. پس هارون و بنی‌اسرائیل گوساله پرست شدند و سجده برای او نمودند و برای تقرب به او قربانی می‌نمودند.»
«(2) وقت غروب داوود از بسترش برخاست و از پشت بام زنی را دید که خویشتن را شست‌وشو می‌داد، وی زن بسیار زیبا و خوش منظری بود. (3) داوود فرستاد و درباره آن زن استفسار نمود. گفتند او «بَثِ شِبع» دختر «الیعام» و زن «اَورِیّاه» است. و داوود قاصدان را فرستاد و او را گرفتند و نزد وی آوردند، داوود با وی هم‌بستر شد و... . (5) زن حامله شده و داوود را از حمل خود با خبر کرد... . (6) داوود به امیر لشکر خود (یوآب) نامه‌ای نوشت. (15) مضمون نامه این بود که همسر این زن (اَوریاه) را در مقدمه جنگ سختی بگذارید و از عقب وی بروید تا کشته شود. (16) فرمانده لشکر او را در مقدمه جنگ قرار داد تا کشته شود... . (18) و چون زن اوریا شنید که اوریا مرده است، ماتم گرفت. (27) و ایام ماتم گذشت، داوود فرستاد و او را به خانه خود آورد و زن وی شد. آن زن برایش پسری زایید اما این‌که داوود کرده بود به نظر خداوند ناپسند آمد.»
«و داوود ملک پدری سلیمان از وی که زنِ «اُورِیّاه» [شوهر قبلی این زن] بود.»
و نیز در کتاب دوم سموئیل بیان شده است: «داوود «بَثِ شِبَع» زن خود را تسلّی داد و نزدیکی با او نموده و با او خوابید و او پسری زایید و نام وی را سلیمان نهاد.»
«مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد، چون که در راه ما لعنت شد، چنان که مکتوب است، ملعون است هر که بر دار آویخته شود.»
معصوم نبودن پاپ، کلیسا، فریسیان، کاتبان و...
مسیحیان ادعا می‌کنند که انبیا در تبلیغ وحی و ادای رسالت، خواه تبلیغ تحریر باشد یا تقریر معصومند، اما در غیر تبلیغ رسالت، معصوم نیستند. [نه] قبل از نبوت و نه بعد از آن و همه نوع گناه از ایشان بعد از نبوت و عصیان قصداً و عمداً صادر می‌شود تا چه رسد به خطا و نسیان، پس زنا با محارم خود فضلاً عن الاجنبیات از انبیا بنابر عقاید اهل کتاب صادر می‌شود.
«و هم‌چنین انبیا به عبادت اوثان و بنای معابد از برای ایشان مرتکب می‌شوند. هیچ پیغمبری نیست در نزد اهل کتاب از ابراهیم تا یحیی(عليه السلام) که زانی و یا ولدالزنا نباشد. بنابراین، ادعای عصمت در حق انبیا در تبلیغ رسالت و ادای نبوت ادعای باطلی است. اصلی ندارد بنابر اصول فاسدة ایشان و این ادعا از اهل کتاب از برای تغلیظ عوام است و الا اصلی ندارد.»
«و به بعضی از فریسیان که با وی بودند این چیزها را شنیدند و با وی گفتند، آیا ما نیز کور هستیم * عیسی به آنها گفت اگر شما کور می‌بودید گناه نمی‌داشتید و حالا که می‌گویید که می‌بیند، پس گناه شما ثابت است.»
گفت‌وگویی که در جریان شفای کور مادرزاد، توسط عیسی(عليه السلام) و عدم باور فریسیان صورت گرفت. «لیکن ای نویسندگان و فریسیانِ ریاکار وای بر حال شما از آن رو که درهای ملکوت آسمان را بر روی خلق می‌بندید، چنان‌که نه خود داخل می‌شوید و نه داخل‌شوندگان را اذن دخول می‌دهید. وای بر حال شما ای نویسندگان و فریسیانِ ریاکار، زان رو که خانه‌های بیوه زنان را می‌بلعید و طول نماز را به جهت ریا به جا می‌آورید. بنابراین، شدیدترین عذاب‌ها را خواهید یافت. وای بر شما ای نویسندگان و فریسیان ریاکار از آن رو که بَرّ و بحر را به جهت آن که یک شخص را داخل در طریق نمایید، می‌گردید و چون داخل شود او را دوباره پست‌تر از خود ابن الجهنم می‌سازید. وای بر شما ای راهبران نابینا که می‌گویید که قسم شخصی که به هیکل سوگند خورد، اعتباری ندارد ولیکن کسی که به طلای هیکل قسم خورد باید ادا کند. ای احمقان و کور دلان آیا کدام بزرگ تر است، طلا یا هیکل که طلا را منزّه می‌نماید... وای بر شما ای نویسندگان و فریسیان ریاکار که نعناع و شِبِت و زیره را عشر می‌دهید و بزرگ‌ترین احکام شریعت را که عدالت و رحمت و ایمان است را ترک نموده‌اید... وای بر حال شما ای نویسندگان و فریسیان ریاکار از آن که چون گورهای گچ‌کاری شده را می‌مانید که از بیرون نیکو می‌نماید و از داخل از استخوان‌های مردگان و همگی نجاسات مملو است. شما نیز در ظاهر به مردم عادل می‌نمایید و در باطن از ریا و گناه مملو هستید... و می‌گویید که اگر در ایام پدران خویش می‌بودیم، یقین که با ایشان در خون انبیا مشارکت نمی‌نمودیم. پس خود به خود، گواهی می‌دهید که فرزند کشندگان پیغمبرانید. ای افعی‌ها و مار زاده‌ها چه سان از عقوبت دوزخ خواهید گریخت و اینک من به جهت این رسولان و نویسندگان چیزی را نزد شما می‌فرستم که بعضی‌ها را قتل خواهید نمود و بعضی‌ها را صلب و بعضی‌ را در مجامع خود تازیانه خواهید زد و از شهر به شهر تعاقب خواهید نمود.»
بنابراین، با توجه به متون مقدس، مؤلفان بشری معصوم نیستند و این که در انجیل‌ها آمده که طبق پیش‌گویی حضرت عیسی(عليه السلام) همه رسولان درباره او لغزش داشتند و وقت دستگیری او را رها کردند و به توصیه‌های وی مبنی بر آوردن شمشیر عمل نکردند، این عدم عصمت زمینه‌ای می‌شود برای سایر اشتباهات رسولان و تأثیرپذیری نویسندگان کتاب مقدس «ویولس» (که بخش عمده‌ای از عصر جدید مربوط به اوست) از فرهنگ‌های بابلی، بت‌پرستی و یهودیت اتخاذ و تحریف گردیده است.
گفتار سوم: نهضت اصلاح دینی جنبش، علیه عصمت ادعایی مسیحیت
«عقیده‌ای که اصلاح‌گران اقتدارگرا را به جنب و جوش در آورد، آن بود که مسیحیت، آن امکان و توانایی را دارد که با بازگشت به عقاید و شعایر کلیسای اولیه، به بهترین شکل اصلاح شده و تجدید حیات نماید... . اصلاح‌گران با استناد به سنّت عظیم پیامبران «عهد قدیم»، به مبارزه با «رهبران دینی» عصر خود برخاستند. آنها رهبران دینی را به سبب چشم‌پوشی از تحریفی که در مسیحیت پیش آمده بود، مجرم و مقصر می‌دانستند. منظور آنان تغییراتی بود که منافع اعانه‌گیران کلیسا را تأمین می‌کرد و خرافات را در میان مردم رواج می‌داد. اندیشه برزخ و آیین‌های وابسته به آن، هم‌چون فروش آمرزش‌نامه‌ها، آیین‌هایی بودند که بدیل و جانشین آیین‌های مسیحی گشته و از بیم و امیدواری مردم عادی سوء استفاده می‌کردند. وقت آن فرا رسیده بود که این فسادها با بازگشت دایمی به عقاید و شعایر کلیسایی اولیه ریشه‌کن شوند؛ و این کاری بود که انجام آن نیازمند تغییر اساسی و خانه تکانی در کلیسا بود.»
نهضت اصلاح دینی چهار عامل دارد: 1. آیین لوتری (منسوب به مارتین لوتر)؛ 2. کلیسای اصلاح شده (آئینه کانونی)؛ 3. نهضت اصلاح‌گرای بنیاد ستیز؛ 4. اصلاحات کاتولیکی.
نهضت اصلاحات دینی در کلیسا بیشتر به مارتین لوتر منسوب است که مبارزه‌های خود را با حمله به «آمرزش فروشی» آغاز کرد و نهایتاً 95 ایراد، مشهور به مواد 95 گانه لوتر، در 31 اکتبر 1517میلادی، بر کلیسا و رهبران آن وارد کرد و آنها را بر سر درب دانشکده الهیات آلمان نصب نمود. این عمل وی غوغایی به پا کرد.
لوتر دیدگاه کلیسای کاتولیک را که روحانیان را برگزیدگان کاهنان الهی محسوب می‌کند، مردود خواند و این اعتقاد را که تنها روحانیون کلیسا خوانده می‌شوند، انکار کرد. در دیدگاه وی، تمام مسیحیان از نظر روحانی در یک مرتبه قرار داشتند و همگی روحانی محسوب می‌شوند و تنها تفاوت آنها در اختلاف وظایف و عملکرد آنها بود.
نتیجه‌گیری
برخی از مراتب عصمت انبیا، مانند عصمت پیامبران در دریافت وحی و ابلاغ آن هیچ‌گاه از نبوت جدایی نمی‌پذیرد و همان دلیلی که ضرورت بعثت انبیا را به اثبات می‌رساند، دست کم این جنبه از عصمت آنان را نیز مسلّم می‌سازد. از این رو، در ادیانی هم‌چون یهودیت و مسیحیت (با این که به عقیده مسلمانان و به گواهی شواهدی خدشه‌ناپذیر، دست‌خوش تحریفات فراوانی بوده‌اند) ردّ پایی از این مسئله به جای مانده است.
عصمت نزد یهودیت همان‌گونه که مورد بحث قرار گرفت، در عباراتی از متون کتب مقدس و سخنان بزرگان آنان آمده است، برای نمونه به چند مورد اشاره می‌شود:
در کتب مقدس تصریح شده است: «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خداست و خداوند کلام خود را در دهان او می‌نهد.» و نیز موسی‌بن‌میمون متفکر و صاحب نظر یهودی قرون وسطا، اعتقاد به عصمت را از ارکان اساسی سیزده‌گانه اعتقادی یهود می‌شمارد و می‌گوید: «تمام سخنان انبیا صحیح می‌باشد.» و نیز می‌گوید: «تورات که در دست ماست همان است که به حضرت موسی(عليه السلام) وحی شده است.»
علت طهارت و عصمت انبیا نیز در برخی منابع یهود چنین آمده است: «زیرکی و چابکی، پاکی می‌آورد و پاکی طهارت می‌آورد و طهارت به پرهیزگاری منجر می‌گردد. پرهیزگاری به انسان قدوسیت می‌بخشد، قدوسیت آدم را متواضع و فروتن می‌نماید، تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل می پروراند، ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دین‌داری می‌شود، پارسایی و دین‌داری شخص را دارای روح‌القدس می‌کند و آن‌گاه روح‌القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آن‌چه بر زبان آنها جاری می‌کند، مصون و محفوظ می‌دارد. از این رو، اقوال و اخبار آنها مصون از خطاست... بنابراین، پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در کتابت سخنان روح‌القدس.»
هم‌چنین آمده است: « اگر پیامبر تکبر کند، نبوت از وی دور می‌شود و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او را ترک می‌گوید.»
«در آیین مسیحیت نیز عصمت با دامنه‌ای گسترده‌تر پذیرفته شده است، یعنی علاوه بر آن‌که مسیح(عليه السلام) را هم از نظر تعلیم و ابلاغ وحی و هم از نظر اخلاق و افعال معصوم و بدون نقض می‌دانند، هم‌چنین نویسندگان کتب مقدس را دست‌کم در مقام نوشتن آن کتب معصوم می‌دانند و علاوه بر آن پاپ را در مقام فتوا خطاناپذیر می‌انگارند. آنان به عصمت کلیسا، اجماع و ... نیز معتقدند.» به این مطالب در متن مقاله مفصل‌تر پرداخته شده است.
«آنان عصمت وحی را نیز پذیرفته‌اند و معتقدند خداوند، کلام خود را از راه‌های مختلف حفظ نموده است. مثل این‌که در کتب مقدس آنان، خداوند دهان انبیا را دهان خود و کلام آنها را کلام خود دانسته است. هم‌چنین خداوند انبیایی را که وحی و کلام خداوند را تغییر دهند، به شدت مورد نکوهش قرار داده و حتی وعده عذاب به آنها داده و یا آنها را از مقام نبوت عزل می‌نماید.» «هم‌چنین در منابع آنان خداوند خویش را موظف به حفظ وحی و کلام خود می‌کند و معتقدند کتب مقدس تحریف ناپذیر هستند.»
گفته‌های فوق از اعتقادات یهودیت و مسیحیت در منابع و گفتار بزرگان آنان است.
در فصل چهارم (فصل پایانی) این مقاله، تعارض‌ها و تناقض‌های موجود در منابع و سخنان صاحب‌نظران آنان مورد کنکاش قرار گرفته که در نتیجه، مفهوم مورد ادعای آنان در بحث عصمت نه تنها براساس معیارهای مستدل و منطقی اسلام بلکه با عرضه نمودن به منابع و نظرات بزرگان یهودیت و مسیحیت به شدت مخدوش است.
سخن آخر
الف) عصمت و تثلیث
آیا اعتقاد مسیحیان به تثلیث با اعتقاد آنها به عصمت حضرت مسیح منافات دارد؟ آیا مسیحیان ادعای خداوندی و پرستش مسیح را می‌کنند و اگر این گونه است، آیا این ادعای آنها با عصمت پیامبرشان سازگار است؟
به دلیل این‌که ما معتقدیم حضرت عیسی(عليه السلام)، این ادعاها را نداشته است، بنابراین، از این زاویه بحث منتفی است. بحث ما در ادعاهای پیروان حضرت مسیح است که اگر این ادعاها را کرده‌اند و معتقدند حضرت عیسی اینها را گفته، چگونه عصمت پیامبرشان را توجیه می‌کنند.
پیروان حضرت مسیح به ادعاهای بالا معتقدند و می‌گویند حضرت عیسی گفته است که من خدا هستم، ولی حضرت به دلیل عکس‌العمل و عدم پذیرفتن مردم نتوانسته سخن خود را مستقیم و بی پرده بگوید، زیرا اگر می‌گفت وی را دروغگو و کافر قلمداد می‌کردند. برای مثال، در انجیل یوحنا عیسی(عليه السلام) فرمود: «آن کس که مردگان را زنده می‌کند و به ایشان زندگی می‌بخشد، من هستم. هر که به من ایمان داشته باشد، اگر حتی مانند دیگران بمیرد بار دیگر زنده خواهد شد.»
او اعلام می‌کند که هر کس به او ایمان آورد حیات جاودان خواهد یافت و این براساس ایمان به شخص او، ممکن خواهد بود.
طبق برخی منابع مسیحیت، جزئیات آن‌چه در آن روز اتفاق افتاد ادعای عیسی(عليه السلام) را اثبات می‌کند.
«وقتی عیسی این مطلب را اعلام کرد، شخصی به نام العازر را که چهار روز مُرده بود، را با صدای بلند خواند و گفت: العازر بیرون بیا. العازر از قبر بیرون آمد و دست‌ها و پاهایش با کفن پیچیده شده بود و عیسی به آنها گفت، آن کفن را که او را بسته است از او باز کنند.»
این مسئله و عبارات زیر در کتاب مقدس بارها تکرار شده است، مانند «عیسی مانند خدا سخن می‌گوید» و «عیسی مانند خدا عمل می‌کند» و «عیسی با آیات و معجزات سخنان خویش را اثبات می‌کند».
«بعد از این که شاگردان او به مدت سه سال همراه او بودند، یکی از شاگردان از او پرسید که ای استاد پدر را به ما نشان بده. عیسی در جواب می‌گوید: آیا بعد از تمام شدن این مدتی که با شما بوده‌ام، هنوز نمی‌دانی من کی هستم؟ هر که مرا ببیند، خدای پدر را دیده است. پس دیگر چرا می‌خواهی او را ببینی؟... فقط ایمان داشته باش که من در خدای پدر هستم و او در من است وگرنه به خاطر این معجزات بزرگی که از من دیده‌ای به من ایمان آور.»
آیا مسیحیان به سه خدا ایمان دارند؟ عیسی(عليه السلام) در مرقس باب 12 آیه29 می‌فرماید: «اول همه احکام این است که بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما، خداوند واحد است.» در کتاب مقدس 28 بار به یگانگی خدا اشاره شده است. کلام خدایان را به ما تعلیم می‌دهد که خدای واحد خود را در سه شخصیت به ما ظاهر گردانیده است: 1. خدای پدر 2. خدای پسر (عیسی مسیح) 3. روح‌القدس. بنابراین، تثلیث اقدس با توجه به مطلب فوق با یگانگی خدا در تضاد نیست و لطمه‌ای به عصمت عیسی(عليه السلام) نمی‌زند. از نظر ما کتب مقدس تحریف گردیده و این سخنان از عیسی(عليه السلام) نیست.
واژه‌شناسی
1. اسقف: این واژه از ریشه یونان آمده و به معنای «ناظر» و «مراتب» است. اسقف، رهبر معنوی جامعه محلی مسیحیت به شمار می‌رود و آن جامعه را قلمرو اسقف (اسقف نشین) می‌نامند.
2. پروتستان: پیروان کلیساهایی‌اند که بر اثر نهضت اصلاح‌طلبی به رهبری مارتین لوتر در قرن شانزدهم پدید آمد. کلیساهای پروتستان در عقیده و عمل انواع مختلفی دارند و وجه اشتراک آنها اهمیت دادن به تعالیم کتاب مقدس است.
3. تجسم (تجسد): جسم شدن کلمه ازلی خدا در عیسای انسان.
4. خروج: خارج شدن قوم یهود به فرمان خدا از مصر.
5. رساله: نامه‌ای از رسولان نخستین یا شاگردان عیسی(عليه السلام) است که برای فرد یا گروهی از مسیحیان نوشته‌اند و ارسال کرده‌اند. کلیساها تعداد 21 نامه را ضمن کتاب‌های مقدس قبول دارند.
6. کاتولیک (کلیسا): گروهی از مسیحیان‌اند که معتقدند اداره کلیسا باید بر عهده مجموع اسقفان به رهبری پاپ، اسقف دوم، باشد.
7. واتیکان: محل اقامت پاپ، اسقف رُم و مرکز مدیریت اوست که در شهر رُم قرار دارد. نام دیگر آن «کرسی رسولی روم» است.
8 . کتاب مقدس: کتاب مقدس، نوشته‌هایی است که مسیحیان آنها را مقدس می‌شمارند. کتاب مقدس به دو بخش نامساوی تقسیم می‌شود: 1. عهد عتیق؛ 2. عهد جدید.
عهد عتیق را می‌توان کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان شمرد، و دارای 46 کتاب است.
عهد جدید به مسیحیان اختصاص دارد و دارای 27 کتاب است.
9. عهد عتیق: یهودیان کتاب خود را به سه بخش تقسیم کرده‌اند:
الف) تورات که خود پنج کتاب از موسی است. شامل سِفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر تثنیه که خود شامل تاریخ تثنیه (هفت کتاب) و تاریخ روز شمار (پنج کتاب) و نوشته‌ها (پنج کتاب) و کتاب حکمت است؛
ب) کتب انبیا که شامل کتب انبیای بزرگ (پنج کتاب) و کتب انبیای کوچک (دوازدده کتاب) است؛
ج) کتاب‌های قانونی ثانوی (هفت کتاب).
10. عهد جدید: شامل کتاب‌هایی است که تنها مسیحیان آنها را قبول دارند، اما یهودیان هیچ یک از آنان را نمی‌پذیرند. مسیحیان با آن‌که در مورد تعداد کتاب‌های رسمی عهد عتیق اختلاف دارند، در مورد کتاب‌های عهد جدید اتفاق نظر دارند. نویسندگان کتب عهد جدید از شاگردان عیسی(عليه السلام) هستند که برخی وی را از نزدیک دیده‌اند و برخی هم از طریق گروه قبلی و تعالیم عیسی(عليه السلام) آشنا شده‌اند. مسیحیان، نویسندگان عهد جدید را پیامبر نمی‌دانند، ولی معتقدند نوشته‌های آنها الهام الهی بوده است.
فهرست کتاب‌های عهد جدید:
الف) انجیل: شامل انجیل متّی، انجیل مرقُس، انجیل لوقا، انجیل یوحنّا است؛
ب) اعمال رسولان (نوشته لوقا)؛
ج) رساله‌های پولُس (سیزده رساله)؛
د) رساله‌های دیگر (هشت رساله)؛
هـ) مکاشفه و رؤیا (مکاشفه یوحنا)؛
https://ayandehroshan.ir/vdcc8.q122bq0aal.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما