تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۷ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۸:۳۶
کد مطلب : ۲۴۸
۰
plusresetminus
نقش استبداد و استعمار در پیدایش بابیت
مقدمه
ارزش‌های دینی در تاریخ از انحراف در امان نبوده است، حتی توحید که اصل اولیه تمام ادیان آسمانی به شمار می‌رود، با مدعیان دروغین خدایی در معرض تحریف نااهلان بوده است، چنان‌که برخی مدعی مقام نبوت شده‌اند و عده‌ای را گمراه کرده‌اند. امامت نیز که از اصول و ارکان دین است، از این تحریف مصون نبوده، و به دلیل اهمیتش در استمرار احکام دینی، بیش از پیش بدان هجوم آورده‌اند و مدعیان آن فراوان بوده‌اند. مهدویت که ثمره امامت است، قبل و بعد از تولد آخرین امام معصوم مدعیان فراوانی داشته که به علل و انگیزه‌های مختلفی، فرقه‌ها ساخته‌اند و اختلاف‌ها به وجود آورده‌اند.
پس از غیبت صغرا عده‌ای مدعی بابیت امام شدند که با هشیاری شیعیان سرکوب گردیدند. پس از غیبت کبرا مدعیان فراوانی به انحراف و فرقه‌سازی پرداختند که در نهایت در قرن سیزدهم با ظهور پدیده شوم استعمار و تقارن حضور آنها در کشورهای اسلامی فرقه‌های منحرف شیخیه شکل گرفتند و بابیت از آن جوانه زد. استبداد و استعمار به شدت از آن حمایت کردند که در نهایت بهائیت در دامن استبداد و زیر چتر استعمار به وجود آمد.

چیستی باب
باب، واژه‌ای عربی است، به معنای در و ورودگاه منزل، قلعه و مانند آن، به‌طوری که نتوان به‌جز آن وارد آن‌جا شد.
این واژه معانی دیگری هم دارد، از جمله به برخی از چیزها که در جامعه رواج می‌یابد، «باب شدن» یا «مُد شدن» می‌گویند.
در این تحقیق باب به معنای سبب ارتباط و محل مراجعه در امور خاص و پیوند‌دهندة دو چیز است.
درباره معانی اصطلاحی باب و این‌که به چه کسی اطلاق شده و چه کسی شایستگی آن را دارد، به نظر می‌رسد در دین اسلام، «نبوت» بالاترین مقامی است که می‌تواند متضمن چنین معنایی به شکل نظری و عملی باشد. نبوت دری به سوی ماورای طبیعت است و به اصطلاح، عالم ملکوت به وسیله باب نبوت با هستی فروتر از خود مرتبط شده است. خداوند نیز این مقام عالی را برعهدة برخی بندگان شایسته خود نهاده است تا از این طریق راهی به عالم بالا برای بندگان زمینی باز شود.
پس در حقیقت، پیامبران الهی باب وحی الهی هستند. بعد از مرتبه نبوت، مرتبة امامت قرار دارد. مقام شامخ امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از رتبۀ پیامبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس روایت متواتر دربارة علی(علیه السلام) چنین فرمود:
«یا علی انت منی بمنزلۀ هارون من موسی...»
ای علی! نسبت تو با من همانند نسبت هارون با موسی است.
و فرمود:
أنا مدینةُ العلمِ و علیٌّ بابُها؛
من شهر علم هستم و علی در آن است.
پس اگر نبوت را وحی و علم پیوسته به دریای بی‌کران فرض کنیم، امامت مدخل منحصر به فرد آن است. از آن‌جا که امیرمؤمنان پیوسته با پیامبر زیسته و در حضور او علم آموخته، باب علم نبوی به شمار می‌رود، و اهل بیت عصمت و طهارت هم، ابواب حکمت‌ها معرفی شده‌اند:
و عندنا ـ اهل البیت ـ أبوابُ الحِکَمِ و ضِیاءُ الأمرِ ؛
درِ تمام معارف و علوم هستی و ماورای طبیعت، بر روی اهل‌بیت باز است. لذا علی (ع) درصدد معرفی خویش برآمد و شمّه‌ای از فضایل خویش را بیان نمود تا روزنه‌ای از حقیقت برای جویندگان دانش، معلوم باشد و از درک آن بی‌بهره نباشند:
تَاللهِ لقد عُلّمَتُ تبلیغَ الرسالاتِ و إتمامَ العِداتِ و تَمامَ الکلماتِ؛
قسم به خدا ! (توسط پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)) آموخته شده‌ام تمام آن‌چه را که بر پیامبران رسیده است و به تمام وعده‌ها و آموختنی‌ها و علوم، آگاهم...
در نگرش معارف اسلامی و در مبانی معرفتی، مهم‌ترین ره‌یافت‌های شناختی، ادعیه و نیایش‌های دقیق، بلند و ژرف هستند. ائمه با واژه‌های رسا و کاملی معرفی شده‌اند؛ یکی از نمونه‌های عالی آن، زیارت جامعه است که از نظر سند و محتوا اعتبار قطعی‌ دارد. در بخشی از این زیارت، ائمه چنین معرفی شده‌اند:
السلامُ علیکم یا أهلَ‌‌بیتِ النبوةِ... و أبوابَ الإیمانِ... أنتم الصراطُ الأقومُ... و البابُ المبتلی به الناسُ مَن أتاکم نَجی و...؛
درود بر شما ای خاندان نبوت و درهای ایمان، شما صراط مستقیم‌اید و تنها دروازه نجات مردم، و هر کس به سوی شما آید نجات یابد.
بر اساس بسیاری از اخبار و احادیث، باب حکمت الهی و علوم نبوی که متصل به وحی است، در هر زمانی وجود دارد؛ همان حجت و خلیفه الهی بر روی زمین که هستی به وجود او وابسته است. بنابراین، «باب» خاستگاه دینی دارد و مخصوص مقام و مرتبة معصوم است و حقیقتاً کسی غیر از معصوم نمی‌تواند چنین ادعایی نماید، چون پیامبر اکرم اولین امام را به صراحت معرفی نمود که این دروازة دانش، مادامی که هستی برقرار است، بسته نخواهد شد. در عصر ما نیز این باب الهی اختصاص به دوازدهمین جانشین پیامبر دارد که او را با این نیایش می‌جوییم:
أینَ بابُ اللهِ الذی منه یُؤتی؛
کجاست آن باب خداوندی که با آن به خدا می‌رسیم.
و چنان‌که در زیارت جامعه آمده، ائمه باب‌هایی هستند که ورود و رسیدن به ایمان از طریق آنها میسّر است.
بنابراین، واژه باب از مقدس‌ترین القاب ائمه به شمار می‌رود، بدین معنا که آنها دَرِ ورودی سعادت و کمال، معرفی شده‌اند.
مدعیان دروغین بابیت
در تاریخ اسلام، عده‌ای برای منحرف کردن مسیر حقیقت، هر نمادی را از جمله خلافت و وصایت، تحریف کردند. افرادی، خلیفه و وصی رسول معرفی شدند و مدت‌ها بر مسند خلافت غاصبانه تکیه زدند، عترت رسول خدا را خارجی معرفی کردند و بنو‌امیه و بنو‌عباس را از خاندان و عترت او به شمار آوردند.
گاهی تحریف‌گران به جای امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) که دو سید و آقای بهشتیان هستند، دو پیر برای بهشت ساختند و حتی خواستند باب الی الله را نیز که به صراحت نبوی، تجلی عینی آن در امامت است، تحریف کنند. به همین علت، همه مدعیان بابیت، به رسوایی، تحقیر و فضاحت گرفتار شدند. مدعیان بابیت تاکنون فراوان بوده‌اند، چنان‌که این واقع‌نمایی را عده‌ای که از هر لحاظ دارای مشکل بوده‌اند، مدعی شده‌اند و جمعی نیز گرد آنها جمع شده و بهره‌گیری مادی نموده‌اند و جمعی نیز از جهالت به هلاکت افتاده‌اند. بدون استثنا هیچ یک از این مدعیان، شخصیت علمی و امتیاز ویژه نداشته‌اند و تنها نمونه‌های بارز حماقت به شمار می‌رفته‌اند.
ابتدا مدعیان بابیت سعی کردند خود را رابطان امام معرفی کنند؛ آغاز کارشان با خواب و اوهام و تخیلات بود. این افراد معمولاً قبل از آغاز انحراف، دچار افراط و تفریط بوده‌اند. برای مثال، عبادت‌ها و ریاضت‌های خارج از دین داشته‌اند و انزواطلب و گوشه‌گیر بوده‌اند. آنان برای جبران این مشکلات، به دروغ‌پردازی روی آوردند تا شناخته شوند. امامان(علیهم السلام) در عصر حضورشان، آنها را تکذیب نمودند و در زمان غیبت کبرا نیز امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به آخرین سفیر و نایب خود فرمود:
پس از مرگ خویش نایب و جانشینی برای خود انتخاب نکن که غیبت کبرا آغاز می‌شود و هر کس در این دورة طولانی ادعای رؤیت یا نیابت خاصه نماید، دروغ‌گوست.
تکلیف مدعیان بابیت با این پیش‌بینی حضرت ولی‌عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) روشن شد، اما با این حال، همواره برخی از مردم به علت پایین بودن سطح آگاهی و نداشتن شناخت کافی از حضرت حجت، اطراف مدعیان بابیت و حتی مدعیان مهدویت گرد آمدند و برخی نیز برای رسیدن به اغراض دیگر در این ناهنجاری‌های مذهبی شرکت کرده‌اند. حتی در زمان غیبت صغرا برخی مدعی بابیت و ارتباط با آن حضرت شدند که آن حضرت آنان را لعن و طرد کرد، چنان‌که شیطان پس از نافرمانی از درگاه حق رانده و لعن ابدی شد. این عمل نشانه انحراف و گمراهی است در قرآن بدان اشاره می‌فرماید:
«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ»؛
«وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ»؛
مدعیان بابیت در غیبت صغرا
اولین فردی که در عصر غیبت صغرا ادعای بابیت نمود، فردی معروف به «شُریعی» بود که خود را از اصحاب امام هادی(علیه السلام) و امام عسکری(علیه السلام) می‌دانست. شریعی به خداوند و ائمه نسبت‌های ناروایی می‌داد. شیعیان با این عمل مقابله کردند و او را لعن نمودند و ارتباط خویش را با او قطع کردند. از طرف حضرت صاحب‌الامر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز توقیعی در لعن و دوری از او صادر گردید.
بنابر گفتۀ مرحوم شیخ طوسی، تمام مدعیان در آغاز راه خود به امام دروغ می‌بندند و خود را وکیل وی معرفی می‌کنند.
دومین فرد مدعی بابیت محمد بن نصیر النمری بود که خود را از اصحاب امام عسکری (ع) می‌دانست و پس از رحلت آن امام ادعا نمود که نایب اول امام عصر است و مدعی ارتباط با امام شد، ولی سرانجامش به فضاحت کشید. او حتی ادعای نبوت نمود و امام هادی(علیه السلام) را در مقام الوهیت دانست و خود را از طرف او پیامبر دانست. پس از او، طرف‌داران گمراه او به فرقه‌های مختلفی تقسیم شدند.
سومین مدعی بابیت، احمد بن هلال کرخی است که از طرف نایب امام طرد شد.
چهارمین نفر، ابوطاهر محمد بن علی بن بلال است که اموالی را از مردم برای وجوهات و سهم امام گرفت و مدعی شد آن اموال از امام است و او نایب و راه ارتباط با امام به شمار می‌رود. البته مردم با دیدن این‌گونه ادعاها از او بیزاری جستند.
پنجمین مدعیان بابیت و وکالت، حسین بن منصور حلاج است که گاهی خود را شیعه و زمانی از صوفیان می‌دانست.
ابوجعفر محمد بن علی ابن ابو‌العزاقر نیز بنابر اظهار شیخ طوسی از جملة مدعیان مذموم بابیت بوده است. وی با سومین نایب خاص امام در دوره غیبت صغرا معاصر بوده که امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) او را لعن و طرد فرموده است. ابوالقاسم بن روح نیز او را که می‌خواست عقیده‌اش را در بین پیروانش ترویج دهد، مفتضح نمود.
استمرار جریان بابی‌گری
ادعای بابیت برای امام عصر از زمان غیبت صغرا آغاز شده و این ادعاهای دروغین و انحرافی تا عصر حاضر ادامه داشته است. برخی از علمای بزرگ شیعه وجود این مدعیان را مؤید برای وجود حضرت صاحب(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته‌اند. از آن جهت که در سایه حقیقت، باطل به حیات خود ادامه می‌دهد، مدعیان برای اثبات ادعای خود از امامت کمک می‌گیرند و همیشه برای ترویج و تحریفات از آن‌چه برای مردم مورد توجه و اعتماد بوده، استفاده نموده‌اند.
از جمله درس‌‌هایی که باید از سیرة اهل‌بیت برای مقابله با این‌گونه حوادث و ادعاها آموخت، برخورد قاطعانه با این وقایع است، چنان‌که تا به حال برخوردهای شدیدی نیز صورت گرفته است. علاوه بر این، جدّی گرفتن مبارزه با فرقه‌های انحرافی نیز لازم است و باید مراکز فرهنگی با امکانات خود در مقابل این‌گونه تحریفات به صورت منسجم و کارآمد مبارزه کنند.
حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز با قاطعیت با این انحرافات برخورد نموده است. علاوه بر این، نواب اربعه نیز با اقدامات مناسب با این جریان‌های انحرافی مبارزه کرده‌اند.
در این دوره‌ها جمعیت شیعه نیز آن‌چنان از نظر عقیدتی و روشن‌گری آماده بوده‌اند که قبل از هر چیزی با این افراد برخورد کرده‌اند و از آنها دوری ‌جسته‌اند ـ حتی گاهی در قتل آنها و ریشه‌‌کن کردن این انحرافات پیش‌دستی نموده‌اند. از این روحیة دسته‌جمعی و برخوردهای مردمی با این بدعت‌ها، به خوبی می‌توان پی برد که جمعیت شیعیان با این‌که در اقلیت بوده‌اند و زندگی همراه با تقیه داشته‌اند، از آگاهی و شعور بالایی برخوردار بوده‌اند که نه تنها تحت تأثیر این مدعیان قرار نمی‌گرفته‌اند، در اسرع وقت آنها را سرکوب می‌کرده‌اند.
اما در دوره قاجار، با به وجود آمدن فتنه باب و پیدایش فرقه بابیت با ادعای سید علی محمد شیرازی، عده‌ای به این مسائل گراییدند و اطراف او را گرفتند. با این مقایسه و با این دو نوع برخورد با فرقه‌های انحرافی خصوصاً در مسئله مهدویت، می‌توان گفت که هرچه تاریخ غیبت کبرا طولانی‌تر شده، شیعیان بیشتر به گرد مدعیان آمده‌اند. بنابراین، باید به چند گزینه و نتیجه دراین‌باره، توجه ویژه شود:
1. از همه مهم‌تر، باید با مدعیان دروغین برخورد قاطع شود؛
2. آگاهی از تمام فرقه‌های انحرافی مهدویت و شناخت آنها در نقاط مختلف جهان و ایجاد زمینه‌های مختلف برای محدود نمودن و متفرق ساختن این‌گونه مراکز و اجتماعات، ضروری است؛
3. چنان‌که از تاریخ برمی‌آید، سطح آگاهی شیعیان در دوره غیبت صغرا بیشتر از وضعیت فعلی (غیبت کبرا) بوده است، چنان‌که در دوره قاجار فردی که چندان شخصیت و جایگاه علمی نداشت، با ادعای دروغین خود، کشور را دچار مشکل نمود، به‌طوری که در برخی از شهرهای بزرگ، این اساس بی‌بنیان، منجر به قتل و درگیری مردم انجامید و جنگ‌های بین شهری به راه انداخت، تا جایی که سیاست‌مداران بزرگ در حل این معضل ماندند و قاطعیت لازم را اعمال نکردند. این قضیه از یک منطقه شروع شد و به تأسیس فرقه انحرافی و دامنه‌داری انجامید. البته دست استعمار نیز برای رسیدن به منافع خود با این قضیه همراه بود و آن را به بحرانی دنباله‌دار تبدیل نمود، در حالی که اگر برخورد مناسب امیرکبیر در همان ابتدای کار انجام می‌گرفت، سرنوشت فرقه بابیه، هم‌سان با مدعیان بابیت در دوره غیبت صغرا بود. بنابراین، برای نابودی این‌گونه انحرافات، باید سطح آگاهی مردم درباره امام زمان بالا برد، آن حضرت را به مردم بشناسانند و قشر فرهنگی به ویژه روحانیان از نقل مطالب ضعیفی، مثل خواب، مکاشفه و مانند آن بپرهیزند؛
4. اندیشه‌ مهدویت را باید با منطق و استدلال و با استفاده از براهین عقلی و نقلی معتبر، در سطوح مختلف جامعه حتی از پیش‌دبستانی و مهد کودک‌ها در جامعه رواج داد و فرهنگ مهدویت را در جامعه جهانی تبیین و نهادینه نمود؛
5. اطلاع‌رسانی دقیق و کامل درباره حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می‌تواند از اسباب و زمینه‌های ظهور آن حضرت باشد. جای این سؤال است که این رسالت بر عهده چه قشری نهاده شده است و کدامین نهادِ گسترده و ژرف‌نگر باید این فرهنگ‌سازی را بپذیرد؟ با توجه به جذابیتی که این فرهنگ در طول تاریخ داشته، مدعیان دروغین و عواملی مثل استعمار از این اندیشه سودجویی نموده‌اند تا آن را سست یا تخریب نمایند. لذا شناخت علل و ریشه‌های آن، وظیفۀ مهمی است.

علل و اهداف استعمار در دامن زدن به فرقه‌گرایی در جهان اسلام
دولت‌های استعماری برای مقابله با نفوذ و گسترش اسلام و جلوگیری از بسط قلمرو حکومت اسلام و اجرای طرح‌های استعماری خود در خاورمیانه و آسیا به اقدامات مختلف روی آوردند:
الف) طرح‌های استراتژیک
1. تجزیه خاک عثمانی و تقسیم مناطق اسلامی و تضعیف قدرت کشورهای اسلامی؛
2. ایجاد مرزهای مصنوعی بین کشورهای اسلامی و فراهم نمودن زمینه تنش مستمر میان ملل اسلامی و فراهم آوردن دخالت‌های استعماری خود. چنان‌که می‌بینیم، پس از تجزیه خاک عثمانی و اختلافات مرزی، جنگ‌های منطقه‌ای در کشورهای اسلامی به راه انداختند؛ جنگ عراق با ایران، اختلافات عربستان با یمن، تهاجم عراق به کویت، اختلافات ایران با امارات بر سر جزایر سه‌گانه، اختلاف ترکیه با عراق، ایجاد اختلاف در کشورهای استقلال یافتة آسیای میانه که در گذشته جزو خاک ایران بودند، مثل ارمنستان، آذربایجان، داغستان، چچن و مانند آن.
ب) طرح مسائل نژادی، قومی و فرهنگی
آنها علاوه بر اهداف و طرح‌های استراتژیکی و جغرافیایی، از اختلاف فرهنگی، قومی و نژادی نیز برای پایدار کردن بحران و اختلاف، برای تجزیه جهان اسلام سود جستند و با طرح مسائلی مانند، پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم، احساسات ناسیونالیستی مردم را در کشورهای اسلامی برانگیختند. آن‌گاه شورش‌ها و اختلافات داخلی در قلمرو عثمانی برای رهایی از سیطره ترک‌ها آغاز شد و همین مسائل بهانه گردید تا غربیان خود را منجی ملت‌ها معرفی کنند، قوای نظامی خود را به کشورهای اسلامی گسیل دارند، مناطقی از کشورهای عربی و اسلامی را تصرف کنند و به تقسیمات جغرافیایی بپردازند. در مقابل، به فکر وحدت و یک‌پارچگی اروپا و اتحادیة اروپایی بودند که در راستای آن سازمان‌های نظامی، دفاعی، مثل «ناتو» را تشکیل دادند، تا جایی که ترکیه، مرکز خلافت جهان اسلام در آن زمان، به دنبال عضو شدن در اتحادیه اروپا از تمام ارزش‌های فرهنگی و ملی کناره گرفت و هنوز نیز پس از سال‌ها در انتظار عضویت به سر می‌برد.
اختلاف‌های فرهنگی، مذهبی و ایدئولوژیکی نیز از مهم‌ترین عوامل آسیب‌پذیری جهان اسلام به شمار می‌رود که به راحتی بهانه‌های درگیری‌های داخلی را ‌پرورانده‌ است. وجود فرقه‌های مذهبی در جهان اسلام (شیعه و سنی) دست‌آویزی برای اختلافات بیشتر بوده و غربیان با حمایت از فرقه‌های جدید بر تنش‌های مذهبی افزوده‌اند. آنها با این اهداف، اساس و اصول اسلامی را نیز می‌توانستند هدف قرار دهند، اسلام را به نابودی کشانند و کتاب آسمانی مسلمانان و ارزش‌های مهم عقیدتی آنان را مخدوش نمایند. از جمله این اقدامات، تحریف کتاب آسمانی بوده است. مدعیان دروغین مذاهب جدید، حتی ادعای خدایی کرده‌اند.
پی‌آمدهای اقدامات آنها در راستای اجرای این طرح:
1. پیدایش جنگ‌های مذهبی و ایجاد جنگ داخلی میان مسلمانان؛
2. از بین رفتن هم‌بستگی فرهنگی و انسجام جهان اسلام؛
3. از بین رفتن امنیت عمومی در جهان اسلام و دامن‌گیر شدن آشوب‌ها و بسیاری از فجایع ملی؛
4. زیر سؤال رفتن ارزش‌های عقیدتی و دینی و ایجاد شبهات گوناگون فکری در میان مردم و به چالش کشیدن اصول ارزشی و ایدئولوژی در جهان اسلام؛
5. پیدایش هرج و مرج عمومی و به وجود آمدن زمینه‌های ضعف و سیطره آن به تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در نتیجه آسیب‌پذیر بودن یک‌پارچگی جهان اسلام؛
6. حضور نیروهای استعمارگر در کشورهای اسلامی و از هم‌گسیختن وحدت و انسجام مسلمین.
پی‌آمدهای این طرح‌ها اکنون در کشورهای اسلامی به طور مستمر وجود دارد؛ اختلافات مذهبی، هزاران قربانی در کشورهای افغانستان، عراق، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی می‌گیرد و روزی نیست که چندین نفر از فرقه‌های مختلف مسلمان کشته نشوند، مثل انفجارهایی که در حال حاضر عوامل استعمار در مساجد مختلف عراق انجام می‌دهند.
اشکال جدید طرح‌های استعمارگران
طرح‌های استعماری در کشورهای اسلامی روز به روز شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد. مسئله‌ تکنولوژی و پیشرفت نیز برای استعمارگران ابزاری است که عقب‌ماندگی کشورهای اسلامی را که نتیجة شوم اقدامات قبلی آنهاست، در پی داشته و این کشورها برای رسیدن به آن باید هزینة گزافی را بپردازند. دراین‌باره نماینده رسمی سازمان ملل در کشورهای توسعه نیافته، چنین می‌نویسد:
«... حضور استعمار در این کشورها (جهان سوم) روز به روز پیچیده‌تر می‌شود. امروز برخی از نخبگان سیاسی در کشورهای اسلامی و...، با طرح توسعه و پیشرفت به تقلید از غرب و جهان سرمایه‌داری توجیه‌پذیر شده و تاکنون هیچ گونه نتیجه‌ای از این شعارها برای جهان اسلام و کشورهای عقب‌مانده به دست نیامده است و این کشورها به کشورهای جهان سومی و توسعه نیافته موسوم شده‌اند و بحران‌های جدیدتری در انتظار آنهاست. »
طرح مسائل اختلاف برانگیز بین ادیان و تمدن‌های بزرگ جهان در مناطق اسلامی نیز به صورت اساسی پایه‌ریزی شده است. ایجاد کشور مستقل یهود و فراخوان یهودیان از نقاط مختلف جهان به حساس‌ترین منطقه کشورهای اسلامی و قلب خاورمیانه (فلسطین)، بالقوه اختلاف بین پیروان سه دین مهم اسلام، مسیح و یهود را در پی داشته، که این بحران تاکنون ضربات مهلکی بر پیکرة کشورهای اسلامی وارد نموده است. این توطئه دیرین، امروزه با طرح برخورد تمدن‌ها عنوان می‌گردد.
استعمارگران برای رویارویی با گسترش عقیدتی اسلام و ایدئولوژی اسلامی نیز قطب‌های مقابله و طرح‌های ایدئولوژیک در پیش گرفته‌اند که زمینه آن از دو علت سرچشمه می‌گیرد: مقابله با اسلام و رقابت بین خودشان.
گسترش اسلام در جهان رو به فزونی نهاده بود که کشیشان و رهبران مذهبی کلیساها با تبلیغات و روش‌های سنتی از عهده مقابله با آن برنیامدند. بلوک شرق و غرب، با نو کردن این اندیشه‌ها و آوردن مکاتب جدید فکریِ آمیخته با اندیشه‌های اقتصادی برای مبارزه با اسلام مهیا شدند و نتیجه آن پیدایش مکاتب فکری و اقتصادی مختلف بود که رقابت بین آنها نیز به رویارویی با اسلام انجامید.
اندیشه امپریالیسمی و سرمایه‌داری غرب، بر محور ماتریالیستی و سودجویی و غارت ثروت دیگران شکل گرفت که استمرار استعمار کهنه بود، لذا لیبرالیسم و سکولاریسم از این تفکر در غرب زاییده شد.
اندیشه صهیونیستی که از شاخه‌های نو سرمایه‌داری است و در یکی از مناطق مهم کشورهای اسلامی با طرح اختلاف‌برانگیز دولت اسرائیل نماد و عینیت یافت که مهم‌ترین حامیان شکل‌گیری آن دولت‌های غربی از جمله انگلیس و امریکا بودند.
اندیشه الحادی کمونیستی که بر اساس مکتب فکری سوسیالیستی بنیان‌گذاری شد، در جهت مقابله با سرمایه‌داری و امپریالیسم بود و در کشورهای اسلامی نیز از جهات فکری آسیب‌های بزرگی وارد نمود و بسیاری از نخبگان کشورهای اسلامی را به سوی خود جذب و عقاید مذهبی مسلمانان را متزلزل کرد و تا حدود زیادی فرهنگ و برخی ارزش‌های اجتماعی جوامع اسلامی را به انحراف کشید و سبب نابه‌سامانی اجتماعی و آشوب‌ها گردید.
رشد کمونیست در دهه‌های چهل و پنجاه در ایران، خطری جدی در جهت انحراف جوانان بود که علمای بزرگ اسلام در راه دفاع از عقاید مردم با کمونیست‌ها مبارزه کردند. کمونیست‌ها در ناکام گذاشتن انقلاب مردم، مورد حمایت استبداد و استعمارگران بودند و در کودتاهای مختلف مثل کودتای 28 مرداد در ایران، نقش اساسی داشتند (کودتاهایی شبیه آن در کشورهای دیگر هم انجام گرفت).
اهداف استراتژیک روس‌ها
استعمارگران روس اندیشه الحادی کمونیستی را به ایران القا می‌کردند و بدین وسیله در فکر گسترش قلمرو خود و ایجاد سد در مقابل امپرالیسم بودند تا در رسیدن به اهداف مهم استراتژیک خود موفق شوند که از مهم‌ترین اهداف آنها گسترش مستعمرات و رسیدن به آب‌های آزاد بود. در این راستا به راحتی توانستند به آرزوی دیرین پطر کبیر و پیشینیان روس که از دیرباز مرزهای شمالی و غربی ایران را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند، عینیت ببخشند. مناطقی از ایران سال‌ها تحت سیطره روس‌ها بود؛ جنوب ایران تا مرکز در دست انگلیس، شمال ایران و غرب نیز در دست روس‌ها بود. امتیازاتی که روس‌ها از دولت ایران پس از جنگ‌های متعدد گرفتند، به تجزیه قسمت مهمی از خاک ایران انجامید. عهدنامه‌های ترکمانچای و گلستان از ننگین‌ترین عهدنامه‌های دوران شاهنشاهی ایران به شمار می‌رود که دریای خزر را به دست روس‌ها سپرد و از آن زمان این مناطق دائماً بحران‌خیز بوده است.
اهداف استراتژیک انگلیس
منافع استعماری انگلیس در مناطقی نظیر هندوستان و اهداف آنها در تجزیه خاک عثمانی و نفوذ در کشورهای اسلامی و توسعه مستعمرات و جلوگیری از هجوم رقبای خود به مستعمره آنها (هند) از خاک ایران و اهداف اقتصادی‌ای که در آینده خلیج فارس می‌دیدند، ایجاب می‌کرد که در ایران نیز نفوذ داشته باشند. در این راستا چندین رقیب داشتند: رقبای اروپایی مثل فرانسه، رقبای آسیایی مثل ترکیه و روسیه، که طعمه‌ای مثل ایران برای آنها بسیار شیرین‌تر و لذیذتر از آن بود که سهمی در آن نداشته باشند.
ایران از نظر فرهنگی با عثمانی اختلاف و نزاع‌ قدیمی داشت و جهت پیروزی در قبال عثمانی از انگلیسی‌ها در عصر صفوی استمداد جسته و به مقاصدی دست یافته بود.
اهمیت ایران از جهات مختلف و تسلط به دریای خزر و خلیج فارس و دریای عمان برای انگلیس بیشتر از هر جا بود. لذا آنها به سواحل جنوبی ایران و آب‌های نیلگون خلیج فارس چشم دوخته بودند. از راه نفوذ کمپانی هندشرقی همیشه در این منطقه دخالت می‌کردند.
انگلیسی‌ها از دوره زندیه و افشاریه، مناطق جنوبی ایران را پایگاه آینده استراتژیک خود می‌دانستند و بارها از حاکمان زندیه می‌خواستند تا قلمرو کنسولی‌شان را از بندرها و سواحل جنوبی، به داخل ایران گسترش دهند، اما زمینه مساعد نبود.
در دوره قاجاریه تنش‌های داخلی و رقابت‌های شدید کشورهای غربی در افزایش مستعمرات، دولت استعماری انگلیس را بر آن داشت تا در این مناطق نیروی نظامی نیز داشته باشد که از حدّ تجاری تجاوز می‌کردند. از طرفی افغانستان را نیز به ناآرامی و طغیان از طریق تحریک حاکمانشان تشویق و زمینه‌های تجزیه را هرچه بهتر فراهم کردند. سرانجام موفق شدند تا با نیروی نظامی، سال‌ها در این منطقه مستقر شوند و افغانستان و قسمت‌های دیگر از خاک ایران را تجزیه کنند و به اهداف استراتژیک و اقتصادی‌ شوم خود دست یابند! برای سلطه کامل لازم بود اهداف فرهنگی نیز داشته باشند.
انگلیسی‌ها با مطالعه دقیقی که درباره هم‌بستگی و علل انسجام فرهنگی ایرانیان داشتند، برنامه‌هایی برای گسستن آن در پیش گرفتند. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی حاکم بر ایران نیز مدنظر آنها بود تا بر اساس آن بستر تسلط بر ایران را فراهم سازند. روندی که در جریان‌های سال‌های اخیر در ایران دیده می‌شود، از حرکت تدریجی انگلیسی‌ها برای مستعمره نمودن ایران حکایت می‌کند که هنوز نیز از این اندیشه چشم‌پوشی نکرده‌اند. حضور آنها در منطقه بصره در عراق برای ایجاد آشوب در جنوب ایران است که بمب‌گذاری‌های اخیر در جنوب، این مطلب را تأیید می‌کند.
امتیازات فراوان اقتصادی که انگلیسی‌ها از پادشاهان قاجاریه، خصوصاً در عهد ناصری از ایران گرفتند، مقاومت‌ها و مبارزات علمای شیعه و لغو برخی از امتیازات، از عوامل مهمی بود که آنها را برای تهاجم فرهنگی و نشانه گرفتن اصول و ارزش‌های بنیادی تشیع مصمم نمود. نفوذ آنها در عهد قاجار به اوج خود رسید؛ به گونه‌ای که توانستند رقبای دیگر را کنار زده، از هر فرصتی استفادة ابزاری نمایند؛ از جریان مشروطیت، با سرکوب کردن و منحرف ساختن آن، به سود خود بهره بردند. با نفوذ در بین نمایندگان مجلس مشروطه، حکومت قاجاریه را منقرض و حکومتِ کاملاً وابسته به خود را در ایران حاکم نمودند و با تصویب قراردادی نظیر «1919» توانستند ایران را از جمله مستعمرات خود به حساب آورند.
پس از فتنه بابیت در ایران که به آشوب فرهنگی و اجتماعی فراگیر منجر شد، این فتنه از مناطق جنوبی مثل «بوشهر» آغاز و به استان‌های مازندران، خراسان، اصفهان، مرکزی، زنجان، قزوین و آذربایجان کشیده شد که کاملاً به سود انگلیسی‌ها بود. از این‌رو، پس از سرکوب بابیت آنها علاوه بر حمایت‌های بسیار پنهانی از این فرقه، در شکل‌گیری و رونق بهائیت رسماً سرمایه‌گذاری کردند.
در عصر حکومت پهلوی، بهائیان در ایران به مهم‌ترین سازمان سیاسی و فرهنگی تبدیل شدند و کاملاً مورد حمایت انگلیس بودند.
امتیازات اقتصادی آنان از قاجاریه، مقدمه‌ای شد تا دیگران نیز طمع کنند. تصرف مناطقی از خاک ایران انگلیس را به حفظ مستعمره افسانه‌ای خود (هندوستان) حساس نمود و باعث شد برای حفظ آن نقشة تجزیه از شرق و تسلط بر جنوب را در سر بپرورانند.
تا انقراض دولت قاجاریه، خصوصاً محمدعلی‌شاه، سیاست روس‌ها دخالت در امور داخلی ایران بود. حمایت از استبداد وابستگان روسیه در به قدرت رسیدن و صدارت آنان و برکنار شدن صدراعظم‌هایی چون امیرکبیر و قتل قائم‌مقام نیز از مسائلی است که منافع روس‌ها را حفظ می‌‌کرد، لذا دست داشتن آنها در این قضایا محتمل است. سرکوب علنی مشروطه و حمایت آشکار از آشوب‌های فتنه بابیت سیاست روس‌ها بود تا از رقیب خود سبقت بگیرند. آنها در سایة آشوب فتنة بابیت و حمایت علنی از آن، عقاید مردم را با استفاده از اوضاع نابه‌سامان فرهنگی و اجتماعی هدف اصلی خود قرار دادند که در رأس آن تخریب و نابودی اندیشه مهدویت در ایران بود؛ اندیشه‌ای که به شیعه برای مقاومت، پایداری و مبارزه امید می‌داد و تشیع را یک مکتب زنده سازش‌ناپذیر مطرح می‌کرد که با منافع استعمارگران در ستیز بود.
زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پیدایش بابیت در ایران
تمام حوادث و پدیده‌های اجتماعی تحت تأثیر اوضاع خاص جامعه به وجود می‌آیند. پدیده‌ها معمولاً یا معلول فرهنگ جامعه و اوضاع اجتماعی هستند یا نتیجة موقعیت‌ها و بسترهای مناسب سیاسی‌اند. پدیدة فرهنگ (عقاید مذهبی)، قدرت، حکومت، حاکمان و مردم، عناصر مهم این رویدادها هستند. دین، عقاید و ایدئولوژی جامعه نیز در شکل‌گیری فرهنگ و تحول آن نقش سازنده‌ای دارند.
ارزش‌ها و باورهای دینی اگر به درستی به جامعه عرضه نشود، فرهنگ جامعه و ارزش‌های آن در معرض آسیب‌های جدی قرار خواهند گرفت. لذا خداوند برای ابلاغ وحی، انسان‌هایی برمی‌گزیند که از خطا مصون باشند و برای استمرار دین، متولیانی دارای شرایط خاص مثل عصمت قرار می‌دهد. در نگرش ارزشی شیعه در دورة غیبت، متولیان دین، فقها و علمای شیعه هستند که حراست و تبیین دین را برعهده دارند وگرنه انحرافات بدعت‌گران، دین و فرهنگ دینی را وارونه خواهند کرد.
پس این گروه باید با تمام قوا در مقابل این انحرافات بایستند. علاوه بر آن مسئولیت سنگین و محوری آنها در بیان دقیق و منطقی باورهای دینی و ارزش‌های فرهنگی اسلامی، یکی از مهم‌ترین ارکان و پایه‌های باورهای دینی امامت است که باید جایگاه امامت و امام زمان به درستی به مردم معرفی شود، تا هر کسی نتواند مدعی این مقام خطیر شود و عده‌ای را منحرف سازد و نظم فرهنگی و اجتماعی را به هم بزند. فقدان معرفت منطقی و شناخت این ارزش‌ها خسارات جبران‌نا‌پذیری به حوزه دین وارد خواهد کرد که متولیان باید زمینه‌های پیدایش این بحران‌ها را بررسی کنند.
بررسی اجمالی وضع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران در دوره قاجاریه
خاست‌گاه حکومت قاجار، ایلی و قبیله‌ای بود و مؤسس با تکیه بر قدرت ایل بزرگ قاجار که از عهد صفوی در قدرت و سیاست و حاکمیت دست داشت، می‌توانست به مسند قدرت برسد. قاجاریان یکی از هفت قبیله تأثیرگذار در به قدرت رسیدن صفویان و استمرار حکومت آنها بودند و یکی از شاخه‌های مهم نظامی صفویه محسوب می‌شدند.
پس از ضعف قدرت صفوی و انقراض سلطنت صفویان، رهبران و سران این ایل در شغل نظامی‌گری به خدمت نادر درآمده، با او در به دست آوردن استقلال جغرافیایی و سیاسی ایران همکاری کردند و تا انحلال سلسله افشاریه به این شغل مهم ادامه دادند. آنان در کنار کریم‌خان زند برای برگرداندن اوضاع ناامن کشور و سامان دادن به ساختار سیاسی تلاش کردند. بزرگان این سلسله در این راه تا حدّی می‌کوشیدند که گویی برای قدرت یافتن در نوبت قرار گرفته‌اند که سرانجام آغا محمدخان، این آرزوی دیرینه را محقق نمود. او در کنار کریم‌خان پرورش یافته بود که پس از درگذشت وی با تضعیف جانشینان او توانست با حمایت ایل بزرگ قاجار، حکومت فراگیری در ایران تشکیل دهد و مرزها را پس از ناآرامی و اشغال مهاجمان شرق و غرب، بازیابد و سلسله قاجاریه را در ایران تأسیس کند. لذا جانشینان او (شاهان قاجار) بیش از یک قرن بر ایران حکومت کردند. این دوره از حساس‌ترین دوره‌های تاریخی ایران بود با رویدادهای بزرگ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این کشور پهناور مواجه شد.
از نظر سیاسی، در دوره‌های پیشین هرگز اقتدار بر ایران حاکم نشد و زمینه وحدت و انسجام دوره صفوی در ایران به وجود نیامد، چون اوضاع جهانی نیز دگرگون شده بود. کشورهای غربی و اروپایی در این دوره با روی‌کردی دیگر و با اهداف مشخص در عرصه بین‌المللی حضور پیدا کرده بودند و قدرت سیاسی ایران تحت تأثیر تحولات جهانی و کشورهای همسایه بود.
تحولاتی که در امپراتور عثمانی و کشورهای اسلامی و غربی به وقوع پیوست در امور سیاسی ایران نیز تأثیر گذاشت. فزونی‌خواهی روس‌ها در ایران که از دیرباز رؤیای آنها بود، باعث جنگ‌های بزرگ میان ایران و روس گردید و قدرت مرکزی ایران را دچار چالش جدی و ضعف نمود. بنابراین از نظر سیاسی دوره قاجاریه ثبات و اقتدار لازم را نداشت، لذا دولت‌های روس و عثمانی و سایر دولت‌ها برای رسیدن به مطامع خود به ایران امیدوار بودند و این کشور را میدان تاخت و تاز خود قرار دادند.
از نظر فرهنگی و اجتماعی نیز تحول بزرگی در ایران با حمایت خارجی، در حال شکل‌گیری بود و اندیشه‌های مختلفی در ایران دیده می‌شد. تحول کیفیت تعلیم و تربیت و نهاد آموزش و القای فرهنگ‌های غیربومی در جامعه ایرانی ناهمگونی فرهنگی را به بار آورده بود تا آن‌جا که احتمال جایگزینی فرهنگی در سیر تاریخی ایران وجود داشت. فرهنگ غالب دوران قاجار، فرهنگ دینی و سنتی بود که اقتدار مرجعیت و رهبران مذهبی در آن دیده می‌شد و دولت روس قدرت نفوذ همه جانبه مرجعیت را در جنگ‌های خود با ایران مشاهده کرده و به انسجام و وحدت مردم آگاه بود. از طرفی سطح معلومات و آگاهی مردم در زمینه برخی مسائل سیاسی ـ اجتماعی بسیار پایین، اما اعتقادات آنها به ارزش‌های دینی، بسیار مستحکم و استوار بود. مثلاً عقیده مردم به امامت و وجود امام زمان و آمدن او برای نجات مظلومان، یک ایدئولوژی پایدار و بنیادین محسوب می‌شد، اما آگاهی آنها از کیفیت وقوع این پدیده و منجی حقیقی در حد پایینی بود.
از طرفی ظلم و سیطرة فقر و محرومیت اقتصادی و استمرار آن در جامعه و وجود انواع محرومیت‌ها و بلایای اقتصادی مثل قحطی و خشک‌سالی و بیماری‌های واگیردار و فقدان بهداشت در جامعه برای قشرها و توده‌های عظیم مردمی، حرکت جمعی را برای پیدا کردن راه نجات برمی‌انگیخت و این عقیده را در مردم زنده می‌نمود که باید عدالت‌گستری که در جهان منتظر آمدنش هستند، بیاید و آنان را از ظلم رها سازد، و این اجتماع آشفته و ستم‌دیده را نجات دهد. این انتظار و توقع ناشی از اعتقاد مردم به مهدویت بود.
از طرفی قدرت نفوذ مرجعیت نیز ـ چنان‌که ذکر شد ـ در جامعه ایران و حتی جهان اسلام، در سطح بسیار بالا و چشم‌گیری قرار داشت، به طوری که حکومت‌ها و سلاطین برای پیدا کردن جایگاه اجتماعی و منزلت مردمی همواره به این مرکز قدرت‌ها توجه داشتند و برای مشروع نمودن خود در برقراری روابط دوستانه با این نهاد تلاش می‌نمودند. بنابراین پیوند دیرین دین و سیاست از دیرباز در تاریخ و فرهنگ ایران ناگسستنی بود:

چنان دین و دولت به یک‌دیگرند
تو گویی که از بن ز یک مادرند

اغلب مسلمانان و مردم ایران در این دوره‌ها از نظر علمی در سطح پایین قرار داشتند. برخلاف این‌که در اسلام به خواندن و نوشتن و علم‌آموزی و تعلیم و تربیت به منزله یک فریضه نگریسته شده، چون در این دوره‌ها بیشتر روحیه نظامی‌گری بر جوامع ایرانی حاکم بود و مردم بیشتر وقت خود را در اردوهای نظامی و دفاعی سپری می‌کردند، هرگز فرصت روی‌کرد به علم برای عموم جامعه فراهم نبود. از طرفی امکانات آموزشی نیز درحد بسیار پایین بود. لذا شاید بتوان گفت که 90 درصد مردم ایران از پایین‌ترین سطوح علمی نیز محروم بودند و آن‌چه آنها را به خود مشغول می‌داشت و به وسیله آن امرارمعاش می‌نمودند، بیشتر امور نظامی و تا اندازه‌ای زراعت و دام‌داری بود.
آن‌چه بر اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران حکم‌فرما بود، هرگز از دید دولت‌های غربی و همسایگان ایران پنهان نبود؛ چنان‌که سیاحان در سفرنامه‌های خود به این امور اشاره نموده و آنها را شناخته و شناسانده‌اند. سفرای کشورهای بیگانه نیز از نزدیک بر این اوضاع مسلط بودند.
بنابراین جامعه ایران در عصر قاجاریه از هر لحاظ در وضعیتی قرار داشت که به راحتی خرافات در عقایدشان راه می‌یافت و جزو فرهنگشان می‌شد. مثلاً با تأسیس مدارس به سبک جدید مبارزه شد و تنش‌ها و درگیری‌های فراوانی به وجود آمد؛ با مظاهر بهداشت، مثل لوله‌کشی و برق‌رسانی و حمام‌های جدید بهداشتی مخالفت شدید می‌شد؛ امر تعلیم و تعلم سنتی متعلق به طبقه ویژه و جنسیت خاص بود و زنان عموماً از تحصیل علم محروم بودند. هم‌چنین بیماری‌های واگیر مثل وبا و سرخک و ... جان بسیاری را گرفت.
(وقتی امیرکبیر برای ریشه‌کن کردن برخی از این بیماری‌ها به واکسینه کردن کودکان اقدام نمود و از مردم خواست تا به مراکز درمانی مراجعه کنند، هیچ کس مراجعه نکرد. وی مجبور شد با یک جریمه پنج تومانی که آن زمان مبلغ زیادی بود، مردم را به این کار وادار نماید، ولی مردم به حدی خرافی بودند که حاضر به پرداخت پنج تومان شدند تا از این دستور بهداشتی سرپیچی نمایند تا جایی که امیرکبیر به علت این وضع، در پشت میز کارش به حال مردم گریست.)
بنابراین استعمارگران با وجود چنین زمینه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، به تأسیس فرقة انحرافی دست زدند و عواملی مانند پای‌بندی سخت مردم به مهدویت، سادگی و محدود بودن آگاهی مردم درباره امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و ناهنجاری‌های اجتماعی و طبیعی بهترین زمینه را برای ترویج خرافات و ایجاد تفرقه فراهم ساخت و سبب گردید فرقه‌ای چون بابیت شکل بگیرد و ناهنجاری‌های اجتماعی و اختلافات و خون‌ریزی‌های تفرقه افکنانه‌ای به راه بیفتد و بحران‌های سیاسی، قومی و مذهبی به وجود آید، تا بیگانگان به خواسته‌های شوم خود برسند.
لذا در باب فرهنگ باید از این گذشته تلخ عبرت گرفت و اسباب و علل مادی و معنوی رواج خرافات را از جامعه زدود تا دگرباره از آسیب‌های مشابه مصون بماند. چنان‌که در معارف دینی ما روایات فراوانی در زدودن جهل از دل مردم سفارش شده و امیرمؤمنان(علیه السلام) از هیچ عاملی مانند جهل نگران نبوده است.
نقش استبداد در پیدایش بابیت
حکومت قاجار در ایران از مصادیق حکومت استبدادی و در پیدایش فرقه بابیت سهیم بود و با قاطعیت با عوامل آن برخورد مناسب نکرد، تا شعله‌های این آتش تمام ایران را فرا گرفت و فرقة بهائیت از آن به وجود آمد، لذا دولت استبدادی ایران در پیدایش بابیت نقش اساسی داشته است.
استیلای طولانی استبداد بر تاریخ ایران از عوامل تأثیرگذار بر ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران است. از جمله عوامل مهمی که از سیطره سایة استبداد بر تاریخ ایران تأثیر منفی به خود گرفته و غیرواقعی نمایان شده، فرهنگ است که شامل دین نیز می‌شود. دین از عناصر مهم و یکی از لایه‌های حجیم فرهنگ‌ها محسوب می‌شود که همواره در طول تاریخ بشر خودنمایی کرده و در متن زندگی انسان‌ها بوده است. حکومت‌ها و نوع آن در شکل‌گیری و تکامل فرهنگ‌ها تأثیر قابل توجه و انکارناپذیری دارند. چنان‌چه حکومت‌ها در راستای استمرار و بقای خودشان با فرهنگ و مسئله دین تعامل داشته باشند، فرهنگ‌ها و لایه‌های آن رنگ و بوی مردمی خواهند گرفت و دین تا آن‌جا برای آنها مهم است که منافع آنها به مخاطره نیفتد وگرنه دین ابزاری برای حفظ حکومت آنها خواهد شد.
دین اسلام و ادیان پیش از آن در طول تاریخ ایران همواره مورد استفاده ابزاری حکومت‌های استبدادی بوده است، قبل از اسلام دین زرتشت ابزاری برای مشروع جلوه دادن حکومت‌های شاهنشاهی بود. پس از ورود اسلام به ایران، ریشه‌های استبداد خشکانده نشد بلکه در اشکال دیگر ادامه یافت تا به صورت دولت‌های مستقل از خلافت مرکزی شکل گرفت و پس از انقراض خلافت عباسی، ایران به‌صورت حکومت‌های ایلخانی تحت سیطره مغولان بود. پس از انقراض مغول و برچیده شدن حکومت‌های محلی توسط حمله تیمور گورکانی و سپس ضعف تیموریان، دولت صفوی روی کار آمد و ایران یک‌پارچه و متحد شکل گرفت؛ حکومت صفویان نیز استبدادی بود؛ اگرچه در آن استقلال سیاسی وجود داشت و سیطره بیگانگان و دخالت آنها در امور سیاسی یا وجود نداشت یا محسوس نبود.
دوره قاجاریه دوره تازه‌ای از استبداد بود که حضور و دخالت بیگانگان پررنگ شد. پس از قرارداد ترکمانچای، دولت قاجار استقلال سیاسی خود را از دست داد و قسمتی از خاک ایران نیز ضمیمه روسیه گردید و پادشاهان سلسله قاجاریه رسماً پس از این قرارداد تحت حمایت دولت روسیه انتخاب می‌شدند، چون روسیه سلطنت عباس‌میرزا و جانشینان او را تعهد و تضمین نموده بود. عباس‌میرزا نیز پس از این در فکر حفظ حکومت جانشینان خود بود که به جای تکیه به نیروی معنوی علمای ایران، به روس‌ها پناهنده شد و سید محمد مجاهد را با تحقیر و توهین، بی‌حرمتی نمود، چون روس‌ها از قدرت روحانیت و مرجعیت در دوره قاجار بیم‌ناک بودند. پس از این واقعه نقشه‌های استعماری خود را برای شکستن حرمت روحانیت طرح‌ریزی و توسط عوامل داخلی و استبداد عملی نمودند.
از این پس سلسله قاجاریه در ایران نماینده استعمارگران بود تا از تاج و تخت خود محافظت نماید. بر این اساس هدف قاجاریان اقتضا می‌کرد تا برای استمرار سیطره استبدادی‌شان تمام موانع از سر راه برداشته شود. این مانع در برهه‌ای از زمان می‌توانست روحانیت یا افراد لایقی چون قائم‌مقام و امیرکبیر باشد. برای تضعیف دین و نفوذ بیشتر روس‌ها، که رقبای زیادی در ایران داشتند، روحانیت به طور غیرمستقیم مورد تهاجم و توهین واقع شد. از طرفی نیز دین را به سخره گرفتند و به تمام اعتقادات و باورهای دینی از توحید و قرآن، نبوت، امامت و مانند آن هجوم آوردند.
گسترده‌ترین برنامه استعماری در این‌باره، ایجاد فرقه منحرفی به نام «بابیت» بود که تمام اهداف بیگانگان را تأمین می‌نمود؛ انتخاب فردی به ظاهر روحانی برای سرکوب کردن عقاید و اطاعت‌پذیری مردم از روحانیان، ادعای خدایی مجریان این طرح، ادعای نزول کتاب آسمانی بر باب و بهاء و وهن قرآن و کتاب آسمانی که حتی آن را به زبان عربی منتشر ساختند. مرحوم آیتی در کشف‌الحیل نوشته است:
اگر شما ادعای نبوّت می‌کنید چرا به زبان خودتان به شما وحی نازل نشده است، در حالی که تمام پیامبران به زبان قوم خود کتاب آورده‌اند.
علاوه بر آن ادعای پیامبری کردند تا نبوت را مسخره کنند و در انظار مردم بی‌ارزش جلوه دهند تا بدین وسیله دین اسلام را از اساس و بنیان تخریب کنند.
ادعای امامت نمودند و مدعی شدند که ما آخرین امام موعود هستیم و برای انحراف افکار و تخریب اندیشه مهدویت که تنها امید شیعه و نشان‌دهنده منزلت رفیع علمای شیعه است، هیاهو بپا کردند.
کعبه را که تنها قبله اسلام است، با قبله قرار دادن قبر مجهول باب، به مسخره گرفتند و بدون استثنا، تمام ارزش‌ها و اصول و فروع دینی و احکام شرعی را با نوشتن و جعل اکاذیب و کتاب‌هایی نظیر بیان و... استهزاء نمودند.
در این ناهنجاری‌های گستردة اجتماعی و فرهنگی که دامن‌گیر جامعة عصر قاجار بود، برخورد قاطعی از طرف عوامل استبدادی دیده نشد. مرکزیت استبداد نیز که از نظر قدرت به روس‌ها و استعمارگران وابسته بود، قاطعیت چشم‌گیری از خود نشان نداد تا ریشة این فتنه هرچه زودتر بخشکد، بلکه تعامل نمودند. لذا از خاکستر محمد علی باب، بهاءالله رویید و بهائیت را گسترانید تا این فتنة دامنه‌دار همواره اسلام و تشیع را تهدید کند.
در این‌جا به طور مستند به مواردی از دخالت و نقش استبداد در به وجود آمدن بابیت، اشاره می‌کنیم:
1. معتمدالدوله ‌که عامل استعمار روس در ایران و حاکم اصفهان از طرف دولت استبدادی شاه قاجار بود، برای اولین بار پس از شنیدن سخنان باب چنین گفت:
چنان آیات باب در وجودم تأثیر و کارگر افتاد که تاکنون به دیانت اسلام قلباً معتقد نبودم، با بیانات این جوان قلبم به اسلام متحول و متأثر شد و به تصدیق باطنی به آن معترف شدم.
2. میرزا آغاسی، وزیر اعظم دربار استبداد قاجار، به جای برخورد جدی با این آشوب فراگیر فرهنگی و خطر اجتماعی، خواست او را از ایران به تن‌درستی خارج کند و به دامن دولت‌های بیگانه اندازد تا جان او از خطر مرگ به دور ماند. البته او می‌ترسید که باب به تهران آید و شاه را برانگیزد و صدارت را از او بستاند. از این‌روی، هیچ دور نیست که آغاسی با اشاره دولت روس به این عمل اقدام کرده، چون کاملاً به روس‌ها وابسته بوده است.
3. دولت استبدادی قاجار به جای این‌که بلافاصله با چنین غائله و آشوبی که شخص علی محمد باب از جنوب ایران برپا کرده بود، برخورد قاطع نماید، او را به شهرهای مختلف تبعید و حبس کرد. با توجه به این‌که او در نزد بسیاری از علمای بزرگ به ادعای مهدویت معترف بود و می‌بایست با او برخورد قاطع می‌شد، اما با سهل‌انگاری دولت، توانست حدود یک‌سال به فعالیت خود ادامه دهد. در زندان‌های مختلف نیز به جای برخورد با او، اجازه می‌دادند تا مریدان و هم‌فکرانش با او ملاقات کنند. علی‌محمد باب آنها را به قیام و آشوب ترغیب می‌نمود، اما دولت در این مدت درباره اعدام او تعلل می‌ورزید و طرف‌داران و آشوب‌گران بابی در شهرهای مختلف آزاد و به خراب‌کاری مشغول بودند. حاکمان محلی هم در برخورد با آنها سستی می‌کردند که آن هم به دلیل اهمال دولت‌مردان بود. تنها زمانی به برخورد جدی و درگیری اقدام نمودند که اکثر شهرهای ایران گرفتار این آشوب شده بود. اگر دولت در ابتدای این آشوب با شخص علی‌محمد برخورد قانونی و شرعی می‌کرد، دامنه این طغیان به شهرهای مازندران، زنجان، آذربایجان، خراسان و مانند آن گسترانیده نمی‌شد. حبس او بر ابهّتش می‌افزود و محبوب‌تر می‌شد.
4. از جمله طرف‌داران مهم و هم‌فکران و مریدان باب، میرزا حسین‌علی نوری و برادرش میرزا یحیی نوری در تهران بودند که درباریان به آن دو احترام می‌گذاردند. هرگز قانون اعدام دربارة آنها اجرا نشد. آن دو در ترور شاه نقش داشتند، ولی نجات یافتند بلکه با وساطت برخی از درباریان آزاد بودند تا مدعی جانشینی باب شوند و فرقه بهائیت را تأسیس نمایند و به راحتی به ترویج این فکر بپردازند.
5. استبداد نه تنها با این آشوب برخورد جدی نکرد، بلکه امیرکبیر را که توانست با برخورد قاطعش این آشوب‌ها را مهار کند، از صدارت عزل و او را ترور کرد.
6. پس از سوءقصدی که باب‌ها در برابر ناصرالدین شاه مرتکب و از ترور نافرجام شاه رها شدند، تشکیلات استبداد به جای برخورد اساسی با این افراد، آنها را به بغداد تبعید نمود که به نوعی به گسترش این فتنه در جهان اسلام کمک کرد و شاه ناخودآگاه با بی‌تدبیری به پایداری این فرقه اعانت نمود.
6. چنان‌که در برخی از منابع تحقیقی نیز گفته شده، یکی از عوامل مهم اشاعه و ترویج بابیت اشتباه دولت وقت (میرزا آغاسی) بود، چون به جای این‌که علی‌محمد را در ابتدای کارش اعدام کند، بر او خشم کرد و از انظار دیگران دور داشت، درحالی که مردم بیشتر متوجه او شدند. اما اگر مردم آگاه بودند به او متمایل نمی‌شدند، چون هیچ یک از علائمی که در اخبار برای امام غایب توصیف شده، در او وجود نداشته و این مسئله با محاکمه علما در انظار مردم روشن می‌شده است.
این اشتباه دولت وقت به جایی منجر شد که دولت امیرکبیر با تمام قوا به سرکوب این غائله گرفتار شد و این مسئله، بسیار مهم جلوه کرد و شهرت جهانی یافت که این نیز در موفقیت بهائیت و ترویج افکارشان تأثیر‌گذار بود.

نقش استعمارگران در پیدایش مبانی بابیت
چون سیاست بیگانگان و دولت‌های خارجی که با دید استعماری در ایران حضور یافته بودند رسیدن به اهداف شوم خود بود، زمینه آشوب و شکستن وحدت ملی را فراهم کردند، ولی فرهنگ منسجم ایران و اقتدار علما مانع نفوذ آنها شد لذا برای شکستن این اقتدار و انسجام، بابیت را بر اساس مطالعات دیرین خود در اندیشه شیعه و امامت به وجود آوردند و از آن حمایت نمودند.
حمایت سیاست‌های خارجی
سفارت‌خانه‌ها و وابستگان خارجی و داخلی در قلمرو حکومت ایران و عثمانی و فلسطین... حافظ منافع دولت‌های متنوع و رقابت با یک‌دیگر بر سر قدرت و نفوذ در پی بهره‌گیری از هر واقعه و حادثه‌ای به نفع خود، از هیچ گونه تب و تابی دریغ نداشته‌اند.
احساسات مذهبی اسلامی به‌طور عمومی و عقاید تشیع و کانون‌های شیعی به طور ویژه مورد توجه سفارت‌خانه‌های خارجی بوده است.
پس از دعاوی شیخ احمد احسائی، چشم و گوش سیاست‌بازان خارجی به تداوم شیخیه ـ نطفه‌ای که می‌توانست تهدیدی برای تشیع و روحانیت به شمار آید ـ باز گردید به نحوی که پس از مرگ سید کاظم رشتی و ظهور مدعیان جدید، دست‌اندازی آنان به پرورش و تحریک، مورد تأیید دولت‌های متبوع قرار گرفت و مجالی نو محسوب گردید و تا آن‌جا پیش رفتند که مسیر حرکت را هدایت کردند.
برخی از صاحب‌نظران بر این عقیده‌اند که اصولاً احمد احسائی و سید کاظم رشتی که مؤسس فرقة شیخیه بوده‌اند و اندیشه شیخیه، اساس و مبنای بابیت و آن هم ریشه بهائیت است، تحت هدایت و راهنمایی استعمارگران در حوزه بزرگ شیعی عراق رشد نموده‌اند. این اندیشه و فکر در بدو پیدایش با مخالفت شدید مراجع بزرگ شیعه و علمای نجف نظیر شیخ انصاری و مرحوم صاحب جواهر و...، که جلسه‌ای تشکیل داده‌ بودند، مورد تکفیر قرار گرفت. افکار و اندیشه‌های شیخ احمد احسائی کاملاً تازه و بی‌سابقه بود. او در مسافرت به ایران عقاید خود را آشکار نمود و با برخورد شدید علمای بزرگ شیعه در ایران روبه‌رو شد. پیروانش در قزوین یکی از علمای بزرگ شیعه را پس از ظهور بابیت به جرم تکفیر به قتل رساندند. این جریان پیوند بین فرقه گمراه بابیت با افکار مخرب شیخیه را روشن می‌سازد. چون افکار شیخ احمد احسائی سبب گردید تا قبور ائمه و عتبات عالیات مورد هجوم و اهانت قرار بگیرد و به وحدت اسلامی آسیب برسد. زیرا وی در شرح زیارت جامعه سبّ خلفا را جایز دانست و احساسات پیروان خلفا را بر ضد شیعه بسیج نمود. این افکار او در راستای اهداف استعمارگران بود.
مرحوم خالصی هر دو رهبر بزرگ شیخیه (احسائی و رشتی) را عامل استعمار در حوزه بزرگ شیعی نجف می‌داند و معتقد است که آنها مجهول‌الحال و افکارشان التقاطی بوده که از مسیحیت و صوفیه اقتباس کرده‌اند تا از این طریق جوامع شیعه را تخریب و ارزش‌های فرهنگی و اعتقاد مردم به امامت را متزلزل نمایند. او معتقد است که فردی موسوم به رشتی، نه رشتی بوده و نه سید؛ بلکه او از فلادی‌فستک (ولادی وستک) روسیه آمده بود و به خاطر شباهت لهجه‌اش با شمال ایران خود را در حوزه نجف، رشتی جا زد و به این وسیله جانشین احسائی در بین شاگردان او معرفی شد تا زمینه ظهور فرقه منحرف بابیت را فراهم نماید. چنان‌که براساس اسناد و مدارکی که برخی از منابع اشاره نموده، این فرد با سفارت روس و عثمانی مرتبط بوده است.
در تأیید کلام خالصی می‌توان به این مطلب اشاره کرد که این فرد (سید کاظم) کسی را به جانشینی خود انتخاب نکرد و به شاگردانش سفارش نمود که منتظر ظهور و خروج فردی باشند که حجت را بر آنها تمام خواهد کرد. وقتی از او درباره جانشینی‌اش سؤال می‌شد؛ جواب می‌داد: «موعود در میان شماست و شما او را نمی‌شناسید». این‌گونه افکار هرگز در میان علمای بزرگ شیعه سابقه نداشته که درباره امام زمان چنین اظهار نظر کنند. به‌علاوه روایات معتبری هم درباره امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد که با صراحت از تعیین وقت برای ظهور منع نموده و تعیین‌کنندگان وقت را دروغ‌گو معرفی کرده‌اند. از زمینه‌سازی‌های این فرد موسوم به رشتی چنین برمی‌آید که او برای ظهور سید علی‌محمد باب، افکار و توجه شاگردان را آماده می‌کرده است. برخی از منابع نوشته‌اند که او برای سید علی محمد باب احترام فوق‌العاده‌ای قائل بوده است.
سید کاظم دائماً مبشر ظهور منجی و پایه‌گذار این فرقه بوده است؛ چنان‌که امان‌الله شفا، که خود از مبلغان بهائیت بوده، بعد از تأمل و تحقیق، از این حقایق پرده برداشته و این فرقه را از اساس پوچ و از هرگونه اصول انسانی خالی دانسته و ریشه‌ آن را به گفتار احسائی و رشتی استوار می‌داند و آنها را مؤسس این فرقه معرفی می‌کند. سید کاظم به شاگردانش توصیه می‌کرد که در تمام نقاط جهان پراکنده شوند و به جست‌وجوی موعود بپردازند. اگر از این وقایع بگذریم و به وقایع بعدی توجه کنیم که چگونه شاگردان او در نقاط مختلف، به حمایت از او پرداختند و صحنه‌هایی را درست کردند تا ظهور سیدعلی‌محمد باب را با ظهور امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در افکار مردم مشتبه سازند و او را به جای امام زمان(علیه السلام) به مردم معرفی نمایند، از نقشه‌های استعمارگران و نقش آنها آگاهی کامل پیدا خواهیم کرد، چنان‌که برخی از شاگردان او مثل، حسین بشرویه در خراسان حضور داشتند تا آن قسمت از علایمی را که در روایات آمده، محقق سازند، مثل ظهور و خروج بیرق‌های (پرچم‌های) سیاه از خراسان. او تا این حد پیش رفت که خود را نیز سید معرفی کرد تا با سید خراسانی که در اخبار و علائم ظهور آمده، منطبق باشد و مردم را اغفال کند و امنیت سراسر ایران و جهان اسلامی را برهم زده، حضور استعمارگران را در ایران موجه نماید.
استعمارگران نیز از رهبران این فرقه‌ها حمایت‌های جدی و لازم را به عمل می‌آوردند. رهبران بابیت و شاخه‌های دیگر آن، بعدها سرسپردگی کامل خود را به بیگانگان و سفارت‌خانه‌های خارجی نشان دادند تا از این طریق در سایه حمایت سیاست‌های بیگانه، مجری طرح‌ها و توطئه‌های آنها شوند که از کارشان رونق گیرد و از سوی دیگر رضایت بازی‌گران و سیاست‌گذاران خارجی را فراهم سازند.
بی‌شک در چنین حرکت مزورانه‌ای، کوشش طرفین، حفظ شیوة اهل سیاست است که اسرار را پنهان و از اظهار هرگونه روابط دوستانه شدیداً پرهیز می‌نمایند. از این رو، «هادیان»، «واسطه‌ها» و «مجریان» این برنامه‌ها، هر سخنی نگفتند و هر موضوعی را که بر چنین سازشی دلالت کند، عاجز مانده و گزارش‌های محرمانه را نابود ساختند و یا از دست‌رس دیگران به دور داشتند. لذا می‌بینیم که مؤسسین فرقة شیخیه این افکار خود را به اسلام منتسب می‌کنند. به هر حال، دست استعمار و اسرار آنها زمانی رو می‌شود که این رشتی، از نزدیک بودن ظهور موعود خبر می‌دهد و به شاگردان خود امر می‌کند تا برای عمومی کردن فتنه در سراسر جهان اسلام بلکه کشورهای شیعه‌نشین، خصوصاً ایران پراکنده شوند. لذا بعدها در عثمانی و عراق و غیره این فتنه دامن‌گیر شد و در اکثر شهرهای ایران شورش‌ها، درگیری‌ها و جنگ‌های مسلحانه روی داد و خون هزاران بی‌گناه ریخته شد و آتش اختلافات بین مردم شعله گرفت.
قبل از ارائه اسناد و شواهد دربارة دخالت استعمارگران، خوب است شناختی اجمالی از شخصیت سید علی محمد باب نیز داشته باشیم:
اگرچه استعمارگران و مجریان طرح‌های آنها به گونه‌ای حرکت کرده‌اند که هیچ ردّ پایی از عمل‌کرد و اهداف خود برجا نگذارند، حقایق به هر حال در طول زمان با تغییر مقتضیات سیاسی کم و بیش آشکار خواهد شد. علاوه بر این برخی از قرائن نیز بهترین دلیل برای نشان دادن نقش و اهداف بیگانگان در هر زمان است. لذا علی‌رغم کوشش در مخفی نگاه داشتن، مطالبی به دست اغیار خواهد افتاد که از لابه‌لای گفته‌های آنان دوست‌داران میهن برای حفظ وحدت ملی و استقلال کشور، مدارک و شواهدی استخراج و نقل کرده‌اند.
علی‌محمد باب (رهبر بابیت)، همان موعودی است که فرد موسوم به رشتی ظهور او را همواره به پیروان و نزدیکان خود وعده می‌داده است. در شهر شیراز متولد شد؛ در کودکی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی دایی خویش قرار گرفت؛ هیچ علاقه‌ای به تحصیل نداشت، ولی به اجبار در مکتب‌خانه مدت کوتاهی به تحصیل پرداخت و پس از رسیدن به نوجوانی و جوانی به ریاضت‌های خشک متمایل شد و دماغش را فاسد نمود؛ برای مدتی از شیراز بیرون رفت و در بوشهر به تجارت پرداخت؛ مدت پنج سال در این بندر مقیم بود؛ او پس از مراجعت از بوشهر که محل تجمع و آمد و رفت انگلیسی‌ها و مرکز تجارت بود، برای زیارت عتبات راهی عراق شد و سه سال در کلاس درس فردی به نام سید کاظم رشتی حضور یافت که در این مدت بدون داشتن شرایط قبلی و سوابق تحصیلی لازم و دروس مقدماتی، در درس خارج شرکت جست و تنها هنر او نوشتن گفته‌های استادش بود که بنابر اعتراف دالگورکی که از جاسوسان روسی در کشورهای اسلامی و ایران بود، رشتی با او مأنوس شد و نوشته‌هایش را اصلاح نمود. دالگورکی بر اساس طرح از پیش تعیین شده در تربیت او برای آینده و اجرای اهداف روس‌ها تلاش می‌نمود. بنابراین برنامه‌ها و افکار غیرمرسوم و ابتکاری احسائی و گفتارهای سید کاظم رشتی در ادامه کار احسائی و آمدن سید علی‌محمد از شیراز به بوشهر (مقر انگلیسی‌ها و دیگر استعمارگران در ایران) و اعترافات دالگورکی و آن‌چه از وقایع پیش‌ آمد، نتیجه داد و در تاریخ تشیع، فرقه بابیت شکل گرفت و به منحرف کردن جوانان پرداخت.
در حقیقت، دو دولت استعماری روس و انگلیس و دست‌هایی از عثمانی در پیدایش بابیت نقش کامل داشته‌اند، چون آن‌چه از واقعیات خارجی و اوضاع فعلی بهائیت و حمایت علنی استعمارگران از آن برمی‌آید، نتیجه‌ای غیر از این نمی‌تواند داشته باشد، مسیری که شیخیه طی نمودند، از این واقعیت پنهان خبر می‌دهد.

نقش و حمایت روس‌ها از جریان بابیت در ایران
دلایل حمایت‌های سفارت روسیه از بابیت:
1. آغامحمدخان قاجار در سال 1209(هـ .ق) منوچهرخان گرجی ارمنی مذهب را که جزء اسرا بود، از تفلیس به ایران آورد و در دربار فتحعلی‌شاه قاجار جزو خواجگان حرم‌سرا و بعداً غلام پیش‌خدمت خاصه و سپس به سبب هوش سیاسی و حمایتی که روس‌ها در ایران از او به عمل آوردند، مقرب دستگاه شاه شد و به مناصب بزرگی چون اچری آغاسی (خواجه‌باشی) و «اِشیگ آغاسی» ارتقا یافت. وی در زمان محمد شاه، به حکومت اصفهان منصوب شد، با این‌که علمای اصفهان با این انتصاب مخالفت کردند، به سبب نفوذ عمیق او و روس‌ها در دربار، در این مقام ابقا شد.
در تاریخ قطعی است که او از علی‌محمد باب حمایت کرده، و از دین جدیدش استقبال نموده، او را از شیراز به اصفهان آورده و همواره در اصفهان و تحت محافظت بوده است. در تاریخ نبیل زرندی، بهائیان تصریح کرده‌اند که معتمدالدوله در حضور باب گفت:
خداوند ثروت زیادی به من عنایت نموده که نمی‌دانستم در کجا خرج کنم. اگر اجازه بفرمایید در نصرت شما و ترویج دین شما در شرق و غرب مصرف نمایم... .
2. آواره می‌نویسد:
وقتی باب در درجز از روستاهای مازندران بود، اتباع روس برای حفظ جانش به او پیشنهاد کردند که او را به روس منتقل کنند تا از حمایت دولت روس برخوردار باشد ولی باب قبول نکرد... بعد از مرگ محمد شاه دریا سالار روس خوش‌حال شد و خبر مرگ او را مایة نجات بهاءالله دانست. در این سفر سید بصیر هندی نیز همراه باب بود.
3. پس از اعدام باب و همراهش در تبریز، کنسول روس از روی جسد آنها تصویربرداری کرد که این واکنش در کتاب بهائیان نیز منعکس شده که یکی از دلایل حمایت روس از بابیت و علی‌محمد باب است. در کتاب نبیل زرندی نیز این مطلب آمده است. در مقدمه کتاب اعترافات دالگورکی نیز مترجم به این مطلب استناد نموده که اگر روس در این امر دخیل نبود چرا این‌گونه قضایا را تعقیب می‌نمود و غرض دولت روس و سفرای آن در ایران از این اعمال مشکوک چه بوده است؟
4. فردی به نام احمد میلانی بابی که جسد علی محمد باب را مخفی نمود، از افراد تحت حمایت دولت روس در تبریز بوده و با کنسول روس ارتباط داشته است. محافظت از جسد باب و تشکیل مقبره‌ای برای او در خارج از ایران که امروزه دستاویزی برای بهائیان شده و با این نماد در گسترش اندیشه خود کمک می‌گیرند، نشان می‌دهد که همه این مسائل طبق طرح از پیش تعیین شده بود و روس‌ها دنبال همین هدف بودند.
5. در وقایع فتنة زنجان و شورش مردم این شهر که ملا محمدعلی زنجانی معروف به حجت، رهبری آن را به عهده داشت و در دارالخلافه تحت نظر بود، برای شفاعت و استخلاص خود نامه‌ای به وزرای خارجه از جمله سفیر روس و انگلیس در تهران نوشت. یکی از اسباب عزل و قتل امیرکبیر و مداخله روس و انگلیس در این ماجرا، سرسختی امیر در مورد بابیت است که با عمال بیگانه قاطعانه برخورد کرد و رهبر بابیان را اعدام نمود. لذا آنان در تمام آثار خود امیرکبیر را تحقیر نموده‌اند:
من هنوز در هیچ تاریخی جز نوشته‌های بابیان و بهائیان ندیده‌ام که میرزا تقی‌خان را مردی بی‌کفایت معرفی کرده باشند.
6. فرستادة روس و انگلیس، هر دو، درباره سخت‌گیری امیرکبیر در مقابل بابیت شدیداً انتقاد و از امیر درخواست می‌کنند که از آزار و اذیت ضعفای ملت دست بردارد، و پادشاه روس نیز به نوشته خود بهائیان و برخی از منابع معتبر تحقیقی، دائماً از سفیر روس حال سید علی‌محمد باب را جویا می‌شد و از اوضاع ایران گزارش می‌خواست.
اقداماتی که سفیر روس در ایران در جریان باب و آشوب‌های مربوط به آن انجام می‌داد، بهترین دلیل بر مداخله و نقش آشکار سیاست‌مداران روس تزاری در شکل‌گیری این گروه گمراه است.
7. سفیر روس تمام وقایع و حوادث را به‌طور منظم و دقیق با ذکر تمام جزئیات به وزارت خارجه گزارش داده که این گزارش‌ها بر اساس اسناد معتبری که در وزارت خارجه روس بوده موجود است.
8 . برای این‌که ردّی از پای روسیه بر جای نماند و در اسناد مخفی‌کاری کرده باشد، به طرف‌داری از امنیت عمومی تظاهر نموده، از بابیان با عناوین «اخلال‌گران نظم اجتماعی و آشوب‌گران» یاد می‌کند.
9. علاوه بر گزارش مرتب از روند گسترش آشوب‌گران باب، از این آشوب و اختلاف داخلی با تعبیر انقلاب اجتماعی یاد می‌کند که لازمة جامعة ایران و روندی تکاملی است که به هر صورت باید انجام پذیرد: «... باری به هر سو نظر می‌اندازی نهضت انقلابی مشاهده می‌شود... .»
10. لرد پالمرستون وزیر امور خارجه روسیه تزاری از سفیر خود خواسته است که به طور دقیق از وضعیت بابیان و پیشرفت کارشان به وزارت گزارش بدهد و دولت متبوع خود را از این قیام خبردار نماید.
11. در گزارش‌های سفیر روس، علی‌رغم این‌که بابیان مخالف امنیت معرفی می‌شوند، مطالب ضد و نقیض فراوان وجود دارد، چون گاهی نیز آنها را انقلاب‌‌گر معرفی می‌کند، لذا وجود این مطالب بهترین دلیل بر موافقت صریح آنهاست و حتی روسی‌ها در مسلح کردن بابیان زنجان به رهبری ملا محمد علی و رساندن تسلیحات به آنها نقش داشته‌اند و از بابیان در قبال نیروهای دولتی و مردمی که علیه آنها شوریده بودند، حمایت و آنها را به شدت بخشیدن به جنگ و کشتار تشویق می‌کردند تا نیروهای دولتی از سرکوب عاجز بمانند نظم اجتماعی به کلی از هم بپاشد و امنیت عمومی به مخاطره بیفتد.
باید از اذهان آگاه تاریخ پرسید که نتیجه بحران امنیت و سلب آسایش در سراسر ایران چه بود و برای بیگانگان و استعمارگران چه سودی می‌بخشید که آنها در این باره به فتنه‌ها دامن می‌زدند؟ چرا آنان با سرسختی تمام برای نجاب بابیان از دولت ایران، خصوصاً امیرکبیر آزادی آنها را درخواست می‌نمودند؟
سیاست استعمارگران روس و انگلیس بر این اساس بود که هر یک در پی رسیدن به منافع خود بودند؛ انگلیس به دنبال تجزیه خاک ایران بود چنان‌که در افغانستان سال‌ها از شورشیان افغان‌ها حمایت کرد و جنگ‌هایی بین سپاه ایران و افغانستان و نیروهای انگلیسی واقع شد.
دست‌کم می‌توان نتیجه گرفت که آنها با این آشوب‌ها و اختلافات که روزبه‌روز دامنه‌ آن گسترش می‌یافت، مخالفت بسیار نداشتند و با دولت ایران به‌طور جدّی همراهی نمی‌کردند، بلکه با حمایت‌های غیرعلنی در فکر تضعیف قدرت مرکزی بودند تا در سایه این ناامنی‌ها به خواسته‌های خود برسند.
12. سفیر روس در گزارش‌های خود کوشید جریان بابیگری و آشوب بابیان را موفقیت‌آمیز بنماید تا بدین وسیله دولت متبوع خود را راضی کند تا از این گروهِ گمراه حمایت کند. از مجموع گزارش‌های این سفیر چنین برمی‌آید که او می‌کوشید تا از این حرکت غیر انسانی حمایت کند.
13. از برخی گزارش‌های معتبر نیز برمی‌آید که دولت روس علاوه بر نقش داشتن در اصل ایجاد فرقه بابیت و حمایت از علی‌محمد باب، در آشوب‌های شهرستان‌های مختلف و تبدیل این بحران‌ها به درگیری‌های نظامی در شهرها و ایجاد سنگربندی در شهرها، نقش غیرمستقیم و غیرعلنی داشته است.
14. وقتی می‌خواستند باب را اعدام کنند، دولت روسیه با اعدام او مخالفت کرد و خواست تا او را از ایران به روسیه گسیل دارند. سام خان ارمنی مأمور اعدام وی نیز میل باطنی به اعدام باب نداشت. بنابر اظهار و اعتراف سام‌خان، او تیر اول را به طناب می‌زند تا باب فرار کند و تیر سربازان به او نخورد. آن‌گاه باب در بین گرد و غبار میدان اعدام، از صحنه خارج شود و اعجازی را مقابل دیدگان و افکار مردم تبریز و سایر نقاط ایران به‌وجود آورد. او اعتراف کرده که می‌خواسته دوباره به این فتنه و آشوب دامن زند و سراسر ایران را پس از شایع کردن خبر عدم اصابت تیر به باب و غایب شدن او، به حمایت از بابیان فراخواند و دولت را در برابر این عمل، ناتوان سازد. آن‌گاه آشوب در سراسر ایران گسترده می‌شد و دولت که صدارت آن با امیرکبیر بود، نمی‌توانست روس‌ها و انگلیسی‌ها را از مداخله بازدارد. ازاین‌روی، جنگ داخلی شگل می‌گرفت و قدرت امیرکبیر رو به ضعف می‌نهاد و هدف آنان با برکناری امیرکبیر، بزرگ‌ترین مانع آنان، برآورده می‌شد.
15. بهترین دلیل و روشن‌ترین سند درباره دخالت و نقش دولت استعمارگر روس در پیدایش فرقه انحرافی بابیت است. اعترافات کنیاز دالگورکی، سرگذشت و فعالیت‌های جاسوسی او در ایران علیه وحدت اسلامی و وحدت داخلی ایران، در منابع معتبر وجود دارد. این سند در روزنامه‌های آن دوره، چاپ شده است. او در تهران به نظام طلبگی نفوذ کرد و پس از تحصیلات کامل حوزوی در ایران به لباس روحانیت ملبس شد. با این لباس مقدس، برای دولت‌ استعماری روس فعالیت جاسوسی می‌کرد و اکثر آشوب‌ها را پی‌می‌گرفت. او با اسم مستعاری به حوزه نجف منتقل شد و در دروس سید کاظم رشتی با سید علی محمد باب آشنا شد. آن‌گاه تحت‌نظر گرفتن و حمایت از باب، او را به ادعای مهدویت و بابیت تحریک نمود. به رغم اندرزها و کوشش‌های سید کاظم وی مدعی شد و از عراق به زیارت خانه خدا رفت. آن‌گاه در شیراز اقامت گزید و فتنه خویش را آغاز نمود. داستان برخورد او با دالگورکی روسی که خود را در حوزه نجف، شیخ عیسی لنکرانی معرفی کرده، در جزوة مستقلی چاپ شده است.
16. بنابر اعتراف‌ها و گزارش‌های دالگورکی، انتشار آثار و اعلامیه‌های بهائیت نیز توسط سفارت روسی انجام می‌گرفت و با پشتیبانی مالی روس‌ها در ایران به نشر افکار خود و جذب مردم سود می‌جسته‌اند.
... یکی از کارهای روس در ایران تهیه همین نوشته‌ها و کارهای بابیت بود... . هر کس که آواره بود و در میان اقوام و وطن، شخصیتی نداشت، از ما طرف‌داری می‌نمود. من مبلغ زیادی به عنوان زیارت کربلا برای حسین علی بهاء در بغداد می‌فرستادم تا به آنها بدهد تا این‌که جمعی بی‌بضاعت به دور او جمع شوند و من ماهیانه برای او و اطرافیانش بین دو تا سه هزار تومان می‌فرستادم... . دولت روسیه آنان را پیوسته تقویت می‌نمود و خانه و مسکن برای آنان می‌ساخت و قسمت عمده نوشته‌ها توسط وزارت خارجه تهیه می‌شد و ما آنها را در پارچه‌های پاکیزه‌ای قرار می‌دادیم و به شهرها می‌فرستادیم. هر جوان عامی که پدرش فوت کرده بود، به او می‌گفتیم پدر تو بابی بود؛ تو چرا از پدرت پیروی نمی‌کنی و با همین نیرنگ و دسیسه‌ها افراد ساده‌لوح را در ملک بابیت درمی‌آوردیم و هر کس تصدیق به این مذهب نمی‌کرد، جمعیت بابی یعنی همان کسانی که دور حسین علی بهاء جمع شده بودند، او را به بی‌دینی... متهم می‌ساختند... تا مجبور به داخل شدن در حزب آنها می‌شد... تا این‌که بین میرزا حسین علی و برادرش میرزا یحیی بر سر ریاست اختلاف شد... من بعداً فهمیدم که این اختلاف در اثر تحریک رقیب ما (انگلیس) بوده... میرزا یحیی (صبح ازل) به قبرس رفت... و میرزا حسین علی و پیروانش به تحریک دولت ایران به عکّا تبعید شدند... .
17. دالگورگی پس از اتمام مأموریت از عراق دوباره به ایران آمد و عهده‌دار سفارت روسیه در ایران شد. آن‌گاه از نزدیک به این واقعه دامن زد و از بابیان حمایت فراوان نمود. همین سفیر، اوضاع ایران را پس از حادثه بابیت به وزارت خارجه روس گزارش داده که اسناد آن موجود است. از جمله گزارش‌های او به نسلرو پرونده شماره 133 تهران دهم ژوئن 1850 میلادی شماره 48 این چنین است:
خیلی خوب است که فرقة بابیه با علمای اسلام مخالفت و مبارزه شدید شروع کرده و آنان را متهم به انحراف می‌کند.
و گزارش او به سنیاوین از تهران، مریم‌آباد، سوم ژوئیه 1850 شماره 53:
از موقعی که همکاری قوای انتظامی با اولیای دولت صورت عمل به خود گرفته است... فعالیت آنان (بابیان) فوق‌العاده محدود شده است.
از جمله گزارش‌های از وضع زنجان:
اغتشاشات زنجان هنوز ادامه دارد و بابیان زنجان که با جان خود بازی می‌کنند در مقابل قوای شاهی مقاومت سختی نشان می‌دهند و از عهده دفع حملات محمد خان به خوبی برمی‌آیند. جای بسی تعجب است که این عده با چه شهامتی وضعیت خطرناک خود را تحمل می‌کنند. رهبر آنان محمد علی به سفیر ترکیه سمیع افندی و هم‌چنین به کلنل شیل (سفیر انگلیسی در ایران) مراجعه و از او خواهش وساطت کرده، همکار انگلیسی من (سفیر انگلیس) معتقد است که بعید به نظر می‌رسد که دولت ایران حاضر شود که دول خارجی در این مورد به کمک این فرقه وارد مذاکره شوند.
دالگورکی، خود معترف است که قضیه زنجان بسیار اهمیت دارد و خون‌های بی‌شماری برای آن ریخته شده ‌است. سفیر در نامة خود به وزارت خارجه خبر می‌دهد که فردی را فرستاده تا از نزدیک این قضایا را مشاهده کند.
در ادامه گزارش دالگورکی به سناوین از سفارت روس در ایران، جانب‌داری او از بابیان و ترغیب دولت متبوع خود به جلوگیری از کشتار بابیان به دست دولت قاجار، نمایان می‌شود. چنان‌که در ادامه کار پیش آمد، دولت روس و سفیر این کشور از اعدام دستگیرشدگان، خصوصاً مهره‌های اصلی بابیت، مانند میرزا حسین‌‌علی و میرزا یحیی جلوگیری و از آنها شفاعت می‌کند:
... در ظاهر چون دولت بهیة روس حمایت آن قائم بامرالله که ملقب به بهاءالله است نمود، نتوانستند شهید نمایند و به دارالسلام بغداد نفی نمودند.
...کنسول روس از دور و نزدیک مراقب اموال بود و از گرفتاری حضرت بهاءالله خبر داشت. پیغامی شدید به صدراعظم فرستاد و از او خواست که با حضور کنسول روس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره حضرت بهاءالله به عمل آید... .
دکتر اسلمنت بهایی در کتاب بهاءالله و عصر جدید که بنابر تصویب محفل روحانی بهائیان حیفا (اسرائیل) از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه و طبع گردیده، می‌نویسد: «سفیر روس به برائت ایشان (بهاءالله) شهادت داد.»
رهبر بهائیان از «عکا» به نیکلاویچ الکساندر دوم، پادشاه روسیه تزاری، نامه‌ای فرستاد و از دولت و پادشاه روس، به سبب حمایت بی‌دریغشان از شکل‌گیری بابیت تشکر کرد و او را به بهشت بشارت داد؛ وی در این نامه خود را در مقام الوهیت قرار داده که در کتاب مبین موجود است:
... به تحقیق یکی از سفیرانت، هنگامی که در زندان اسیر غل و زنجیر بودم، مرا یاری کرد. برای این کار خداوند برای تو مقامی نوشته است که علم هیچ کس بدان احاطه ندارد؛ مبادا این مقام را از دست دهی... .
کسروی می‌نویسد: چون دولت انگلیس از مشروطه‌خواهی حمایت می‌کرد، دولت روس رقیب او بود و مخالفت می‌ورزید. لذا بابیان نیز با مشروطه مخالف بودند و خود را به کنار کشیدند. و از محمدعلی شاه حمایت می‌کردند چون دولت روس نیز از استبداد محمدعلی‌ شاه حمایت می‌نمود و به دستور آنها مجلس را به توپ بست. بنابر آن‌چه نوشته شد، دقیقاً روشن می‌شود که تشکیل فرقه انحرافی بابیه از آغاز با حمایت و طرح‌های دولت روس شکل گرفته و اهداف بی‌شماری برای آنها در ایران تعقیب شده است.

اهداف روس‌ها در دامن زدن و حمایت از بابیت
1. به هم خوردن وحدت تشیع و پیدایش اختلاف در اکثر شهرها و دو دستگی مردم و خون‌ریزی و برادرکشی در این مناطق، امنیت داخلی را به‌ مدت یک ‌سال مخدوش کرد. این ضعف داخلی، هم دولت را گرفتار معضلات می‌کرد و هم مردم را با هم درگیر می‌نمود. اوضاع نابسامان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سبب می‌شد که این دو استعمارگر، ملت ایران را مستعمره خویش سازند. پس از این، دولت استبدادی که حمایت شده این استعمارگران، امتیازات بی‌حدّ و حصری به آنها داد . کتاب عصر بی‌خبری از این امتیازها گزارش مفصلی می‌دهد. این شورش‌ها مقدمه‌ای شد تا استعمارگران به اهداف بی‌شماری در ایران دست یابند.
2. امیرکبیر، آن قهرمان مبارزه با استعمار، از صحنه سیاست و حیات حذف گردید.
3. بدون وجود امیرکبیر، دربار ایران تبادل‌گاه امتیازات بیگانگان و بنگاه اقتصادی آنها بود. دولت‌های استعماری، در این مدت تا ظهور قدرت پهلوی، دست‌نشانده آنها، بسیاری از ذخایر نفتی، امتیازات بزرگ شیلات، معادن، آثار فرهنگی، نسخه‌های خطی کتاب‌خانه‌ها، آثار باستانی در مناطقی نظیر تخت‌‌جمشید و تخت‌سلیمان و مانند آن را به غارت بردند. اکنون در موزه‌های آن کشورها، این مدارک و اسناد موجود است.
4. از جمله نتایج بسیار خطرناک و اهداف آنان درپی ایجاد بابیت و حمایت از آن، تخریب فرهنگ امید مردم به آینده و مهدویت بود. آنان با مطرح کردن و معرفی این فرد، می‌خواستند شیعیان را بفریبند که امام منتظر را اعدام کرده‌اند و ملک شیعه از بین می‌رود و امیدها قطع می‌شود. تا بدین وسیله فرهنگ انتظار و امید را از جامعه شیعه ریشه‌کن نمایند؛ چنان‌که از عراق آغاز کردند و در ایران و سرزمین‌های شیعه‌نشین، این مسئله را پی‌گرفتند.
5. از طرفی، آنها درصدد تخریب قدرت مرجعیت نیز بودند. آنان شیخیه را برافراشتند و با طرح مسائلی مانند رکن رابع، آن قسمت از اندیشه مهدویت و انتظار را که بنابر آن، فقهای شیعه، نایبان عام معرفی شده‌اند، هدف تیرهای استعماری خود قرار دادند. آنان مرجعیت را تضعیف نمودند تا شیعه هرگز مرکز قدرت و محور اقتدار نداشته باشد و مسئله‌ای هم‌چون فتوای تحریم تنباکو که در مقابل غارت‌گری‌های آنها صادر شد، به وجود نیاید.
6. آنان می‌خواستند ارزش‌های دینی مانند قرآن را پوچ بنمایند. باب و جانشینان او مدعی دریافت وحی شدند. آنان می‌خواستند کسانی را در برابر شهیدان واقعه عاشورا بسازند تا آن واقعه فراموش شود. مطرح کردن مکانی در مقابل کعبه نیز از همین روی بود تا مراسم حج مسلمانان آسیب ببیند و فرهنگ حج مخدوش شود.
لبة تیز تهاجم استعمارگران، از مهدویت آغاز شد و به ادعای مقام الوهیت انجامید. آنان باب را «هیکل مقدس» یاد کردند. توحید را به تمسخر می‌گرفتند و می‌خواستند این‌گونه مطالب را رسم کنند.. بهائیان تمام احکام فقهی حلال و حرام را به استهزا گرفتند و احکامی جدید را درافکندند که مخالف تمام ادیان و مذاهب به ویژه احکام اسلام و تشیع بود. به عقیدة آنان، با آمدن دین جدید تمام احکام دین اسلام نسخ می‌شود. باید از آنها که مدعی دین جدید هستند و ادعای خدایی نیز می‌کنند، پرسید که چگونه دین اسلام از خدایی بی‌شریک است، ولی شما دینی آورده‌اید که خدایش نیز خودتان هستید؟ بنابراین، بهتر است بپذیرید که دینی را از پیش خودتان و با هوا و هوس ساخته‌اید. لذا از این تناقض بزرگ و دروغ ساختگی جدا شوید!
7. با جدا کردن و تصرف در بخش‌هایی از خاک ایران، اتحاد جماهیر شوروی (سابق) را تشکیل دادند.
نقش دولت استعمارگر انگلیس در تأسیس بابیت
دولت بریتانیا در طرح‌های استعمارگرانه و پی‌گیری اهداف خود به قدری با استتار و حفاظت حرکت می‌کند که هرگز نقش خویش را علنی نمی‌کند، چون نقشه‌ها و طرح‌های بعدی و دکترین آتیه را به مخاطره می‌اندازد. آنها هرگز پس از اتمام مأموریت، اقدام به رو کردن اهداف و نقشه‌های خود نمی‌کنند و راه‌های رفته خود را به دیگران نشان نمی‌دهند. این روش سیاست استعمارگر پیر است؛ علاوه بر پنهان‌کاری‌های سیاست‌های بریتانیا، سیاست دیگری نیز دارند و آن پایداری و استقامت در راه رسیدن به هدف است. آنان هرگز در کاربردی کردن نقشه‌های خود و ثمردهی آن عجله ندارند، بلکه طرح‌هایی می‌ریزند و بذرهایی می‌کارند که تا فصل ثمردهی آن، سال‌ها با تأمل در انتظارند.
در قضیه فرقه‌سازی‌ها دست مرموزی در کشورهای اسلامی دارند و به این وسیله استقلال کشورهای اسلامی را از بین برده‌اند و بر آنها مسلط شده‌اند تا به غارت و استثمار منابع و ذخایر زیرزمینی و تخریب فرهنگشان بپردازند. وقتی به شبه قاره راه یافتند، در میان امت اسلام فرقة «قادیانیه» را به وجود آوردند. از همین‌روی، رهبر قادیانیه آشکارا از آنها تقدیر کرده و ملکة انگلستان را «ظل‌الله» دانسته است.
دولت انگلیس و روس در استعمار کشورهای اسلامی ظاهراً با هم رقیب بوده‌اند، اما چون اهداف مشترکی داشته‌اند و این اهداف را در جهان اسلام تعقیب کرده‌اند، در خفا از کارهای جاسوسی هم‌دیگر با خبر بوده‌اند و کاملاً هم‌آهنگ عمل می‌کرده‌اند؛ چنان‌که دالگورکی، سفیر و جاسوس روس، در اعترافات خود چنین می‌نویسد:
... هنگامی که کشتی‌های انگلیس جزیره خارک را اشغال کردند و باعث اختلافاتی در ایران شدند، روسیه هیچ مساعدتی از دولت ایران نکرد و دولت ایران با کمال یأس مجبور به ترک فتوحات شد و بدون گرفتن هیچ نتیجه‌ای ارتش خود را از سرزمین افغان عقب راند و در طی این مذاکرات بر من معلوم گشت که اکثر مسئولان ما رابطة سرّی با دولت انگلیس دارند... .
و نیز معترف است که ما با بریتانیا در نابودی قائم‌مقام،یک‌دل بوده‌ایم، چون مصالح مشترک اقتضا می‌کرد که چنین سیاستی را در پیش گیریم.
روس و انگلیس منافع مشترکی در ایران داشتند. از جمله آنها، مطامع‌ ارضی و اقتصادی بود. همان‌طور که انگلیس در هند برای نیل به این مقصود پس از کمپانی تجارتی و حصول امتیازات اقتصادی، کم‌کم به بلعیدن و استثمار تمام آن کشور موفق گردید و از طریق افغانستان و مرزهای هند در ایران اهداف استعماری خود را دنبال نمود، این دو کشور استعمارگر می‌خواستند تمام جهان اسلام و کشورهای امپراتوری عثمانی را بین خود تقسیم کنند. آن دو به این هدف نیز دست یافتند. مدت‌ها کشورهای خاورمیانه، مستعمره این کشورها بودند و بعدها نیز دولت بریتانیا در دولت‌های این کشورها مداخله می‌کردند؛ اردن، عراق، مصر، سوریه، عربستان و...، تحت استعمار کشورهایی مثل انگلیس، فرانسه و روسیه بودند، چنان‌که اکنون نیز، ملک حسین، جانشین پادشاه فقید اردن کاملاً از سیاست‌های امریکا و انگلیس پیروی می‌کند. و حتی مادرش نیز انگلیسی است. انگلیسی‌ها در سیاست خود اساسی کار کرده‌اند. دختر تقدیم شاه اردن و حافظ اسد و... کرده‌اند تا برای آنها جانشینی انگلیسی به دنیا بیاورد. استعمار نو، از آن‌روی که دیگر زمان تهاجم نظامی و اشغال به سر آمده، چنین به استعمار می‌پردازد.
در حادثه پیدایش باب ردّ پای دولت انگلیس آشکار نیست و کمتر می‌توان با استناد به مدارک این ادعا را ثابت کرد، اما با سابقه انگلیسی‌ها در تاریخ و خصوصاً تاریخ ایران، نمی‌توان به کلی نقش آنها را منتفی دانست. بر این اساس، قراین و شواهدی برای نویسنده پس از مطالعه و تأمل به دست آمد که مداخله آنان را تأیید می‌کند. چنان‌که پیش‌تر ذکر شد، آنها به سبب اهداف مشترک، همکاری نزدیک داشته‌اند و طرح‌های از پیش تهیه شده را با هم اجرا می‌کرده‌اند و در حفظ منافع هم‌دیگر کوشا بوده‌اند. برای روشن شدن این نکته، مطالبی درباره مداخله دولت استعماری انگلیس بیان می‌شود تا شاید بدین وسیله مطالب مستند به دست آید:
1. حمایت انگلیس از این فرقه پس از انشعاب، بهترین دلیل بر وجود دست‌های پنهان این استعمارگر در پیدایش بابیت است. انگلیس از بهاءالله و افرادی چون عباس افندی بعد از انشعاب حمایت سرسخت نمود تا جایی که آن شاخه از بابیت که یحیی رهبری آن را داشت، به‌طور کلی متروک شد و نهال اصلی مورد توجه قرار گرفت؛ آن‌گاه که شاخه‌های آن در فلسطین، عراق و نقاط دیگر بارور گردید.
از این روند رو به رشد چنین می‌توان نتیجه گرفت که اساساً انگلیسی‌ها این سناریوی از پیش تعیین شده را اداره می‌کرده‌اند. در این میان، از دولت روس و عثمانی نیز به سود خود یا به سبب اهداف مشترک، استفادة ابزاری نموده‌اند، چون بر اساس اعتراف دالگورکی، سفیر روس در ایران، میرزا حسین‌علی بهاء و برادرش که بعد از باب این فرقه را به دو شعبه تقسیم کردند، با او مرتبط بوده‌اند و برای او جاسوسی می‌کرده‌اند. از همین روی، بهاء توسط دولت استعماری انگلیس به طور کامل مورد حمایت واقع شد. لذا بعید نیست که در همان موقع برای انگلیسی‌ها جاسوسی کرده باشد. سفیر روس خود معترف است که سرجان ملکم، وزیر مختار انگلیس، تمام کارها و روابط و مسائل شخصی او را در زمانی که در ایران بوده، می‌دانسته است.
در آن‌جا به یاد صحبت‌ها و نصیحت‌های «سر جان ملکم» وزیر مختار انگلیس افتادم که به من گفت:نتیجه کوشش و کارهای خود را به زودی در کشور خود برعکس خواهی دید و در ایران باعث رقابت و دشمنی «کراف سیمونیچ» خواهد شد. روزی «سر جان ملکم» از من هنگام ملاقات با استادم شیخ محمد درخواست کرد تا فرزندم «علی کنیاز» را ببینیم و با هم قلیان محبتی بکشیم. معلوم شد که جناب سفیر (سرجان ملکم) از تمام اوضاع سفارت روس باخبر است و حتی از کارهای شخصی و اوضاع داخلی من باخبر است.
2. علی‌محمد باب، چنان‌که پیش‌تر گفته شد، قبل از رفتن به عتبات در بندر بوشهر به مدت پنج سال اقامت کرد و به تجارت مشغول بود. بعید نیست که او در این مدت با انگلیسی‌ها مرتبط بوده و دوره‌های لازم را آموزش دیده تا فرقة بابیت شکل بگیرد. باب پس از مراجعت از بندر برای زیارت به عتبات عازم شد و پس از حضور کوتاه مدت در مدرسه شیخیه و آشنایی با افکار آنها و مرگ فرد موسوم به رشتی که مورد توجه او بود، برای آغاز دعوت به طرف ایران آمد؛ از بندر بوشهر وارد شیراز شد و در آن‌جا از ترس جان و سرزنش اهالی شیراز و علمای آن‌جا، در زیر چتر حمایتی روس‌ها و منوچهر خان گرجی (تبعة روس) قرار گرفت.
اگر به تمام این قضایا را هم‌دیگر پیوند دهیم، دست مرموز انگلیس نیز آشکار خواهد شد؛ آیا حضور علی محمد باب در بندر بوشهر تصادفی پیش آمده، یا براساس برنامه‌های از پیش تعیین شده و به نقشه انگلیسی‌ها بوده که با همکاری روس‌ها فرقه‌ای را در میان شیعه برای ایجاد تفرقه به وجود آورده‌اند تا بدین وسیله به آرزوهای اقتصادی و استعماری خود دست یابند. مطالبی که بعد از این می‌آید، قضیه را شفاف‌تر و چهره مرموز انگلیس را آشکارتر می‌کند.
3. عبدالحسین آواره در کتاب کواکب الدریة فی مآثر البهائیه می‌نویسد:
وقتی که سید باب در قریه «درجز» مازندران بود و مرزداران دولت روس برای عرض ارادت به حضور او شتافتند و برای نجات او از دست مأمورین ایرانی او را تحت حمایت قرار دادند و او از قبول رفتن به روسیه امتناع کرد و خبر درگذشت محمد شاه به آن‌جا رسید، دریاسالار روس از فوت او خوش‌حال شد. در این سفر سید بصیر هندی همراه باب بود.
4. بر اساس برخی از مدارک، اولین کسی که باب را دید و به او ایمان آورد، سیدبصیر هندی از اتباع هندی وابسته به انگلیس بوده که از باب مراقبت می‌کرده است.
5. علی اصغر شمیم در کتاب ایران در دوره سلطنت قاجار چنین می‌نویسد:
پس از آن‌که باب به بوشهر برگشت، عُمّال زیرک حکومت «هند انگلیس» باب را در ایران برای رسیدن به اهداف سیاسی خود علم کردند و در ایمان آوردن مردم ساده‌لوح به او کوشش نمودند و هواداران او را با پول‌هایی که از طرف عمال کمپانی هند بود، مورد حمایت قرار دادند.
آنان با این پول‌ها عدة فراوانی را به دور باب گرد آوردند که با توجه به فقر اقتصادی این دوره، مردم با دیدن این پول‌ها مرید باب شدند. انگلیسی‌‌ها در پشت صحنه از او حمایت نمودند تا این‌که قضیه باب در تمام ایران منتشر شد و اکثر شهرهای ایران ناامن گشت؛ شورش مردم زنجان به رهبری ملا محمد علی زنجانی از شمار درگیری‌هایی بود که دولت مرکزی را ناتوان ساخت.
6. بنابر اعتراف سفیر انگلیس درباره شورش بابیان زنجان به رهبری ملامحمدعلی، مجتهد برجسته زنجان، نامه‌ای به وی فرستاد و از او خواست که با نفوذش در دولت ایران، حمایت دولت را از او در مقابل مخالفانش بطلبد.
آیا ارتباط زنجانی با سفارت انگلیس بدون سابقة قبلی تصور شدنی است؟ در صورتی که سفیر روس آگاه از این ارتباط، اظهار می‌کند که سفیر انگلیس از مداخله در این مورد امتناع می‌نماید:
... رهبر آنان محمد علی به سفیر ترکیه سمیع افندی و هم‌چنین به کلنل شیل (سفیر انگلیسی در ایران) مراجعه و از او خواهش وساطت کرده است، لیک همکارِ انگلیسی من معتقد است که بعید به نظر می‌رسد که دولت ایران حاضر بشود که دول خارجی در این مورد به کمک این فرقه وارد مذاکره شوند.
بنابراین گزارش، شورش، کار انگلیس و روس بوده است. محمدعلی زنجانی با دشوار شدن وضع و مداخله قوای دولتی به وحشت افتاد و برای نجات خود دست به دامن آنها شد. از آن روی که این جنگ با مداخله انگلیس و روس به راه افتاد، آنان منافع خود را در خطر ‌دیدند و از صلح و امنیت امتناع ورزیدند. هرچند با مداخله آنان دولت به صلح روی می‌آورد، تظاهر نمودند که دولت با دخالت ما حاضر به کناره‌گیری و صلح نخواهد شد. با این تحلیل به خوبی روشن است که آنها بیشتر به جنگ و اختلاف و خون‌ریزی و برادرکشی مایل بودند تا ایجاد صلح و آشتی. بنابراین، دست مرموز روس و انگلیس در پیدایش اساس بابیت و استمرار به شکل نو آن (بهائیت) کاملاً نمایان و قطعی است، چون وقایع بعدی این مداخله را بیش از پیش آشکار می‌کند.
7. براساس اسناد به دست آمده از سفیر انگلیس، وی وقایع و شورش بابیان و عقاید بابیت و سید علی‌محمد باب را با دقت به لندن گزارش داده، چنان‌که سفیر روس نیز گزارش‌هایی مربوط به باب و شورش‌های آن را به وزارت خارجه ارسال می‌کرده است. او چنین پیش‌بینی کرده بود که اگر باب اعدام شود، باب‌های دیگری در راه خواهند بود.
از گزارش‌های دقیق سفیر بریتانیا چنین بر می‌آید که او دقیق‌تر از سفیر روس بوده و قضایا را از نزدیک پی‌می‌گرفته و از جلسات محاکمات باب در تبریز نیز اخباری به مرکز اعلام می‌کرده است.
دولت انگلیس نیز هم‌چون دولت روس با اعدام باب مخالف بود. از گزارش سفیر انگلیس چنین بر می‌آید که دولت متبوعش کاملاً با اعدام و نابودی بابیان زنجان و دیگر شهرها مخالف بوده و در این مورد به امیرکبیر نامه‌ای نوشته تا او را از اعدام چهار تن از بابیان زنجان منصرف کند. او کوشید تا در گزارش‌های خود اوضاع ایران را بسیار ناآرام و بابیت را در اوج گسترش بنماید. بزرگ‌نمایی این ماجرا و گزارش ترور شاه توسط بابیان نیز در بین گزارش‌های او به چشم می‌خورد.
اهداف انگلیس در دامن زدن و حمایت از بابیت
برخی از اهداف روسیه در واقع با انگلیس مشترک بود، اما در هر حال این دو قدرت استعماری به دلیل رقابت، برای دست‌یابی به منافع بیشتر و اهداف خاص خود، تلاش‌های جداگانه‌ای نیز انجام می‌دادند. لذا سیاست‌های استعماری خاص آنها برای رسیدن به هدف‌های ویژه‌شان در ایران اقتضا می‌کرد تا علاوه بر نکات اشتراک، به مسائل ویژة خود نیز توجه کنند. برای مثال، معروف است که انگلیسی‌ها در جریان مشروطه از مشروطه‌خواهی حمایت و پشتیبانی می‌کردند، اما دولت روس مخالف بود و از برگشت استبداد و برگشت محمدعلی شاه بسیار حمایت می‌کرد.
وجه تفاوت اهداف و چهرة استعماری و استکباری انگلیس با روس، وقتی روشن می‌شود که بابیت پس از پایه‌ریزی به صورت دیگر و به نام بهائیت استمرار می‌یابد که به طور علنی از حمایت‌های مالی انگلیس برخوردار می‌شود. انگلیس، مشروطه را منحرف کرد و با ایجاد زمینه‌های کودتا و به دست گرفتن امور مجلس ایران، دولت قاجاری را منقرض نمود و با انعقاد قرارداد 1919 ایران را به‌طور رسمی مستعمرة خویش اعلام کرد و بخش‌‌هایی از کشور را به تصرف خود درآورد؛ در جنوب کشور ایران و بنادر جنوبی و مناطق نفت‌خیز جنگ به راه انداخت و به استخراج و غارت نفت ایران پرداخت.
از طرفی، انگلیس با اعمال نفوذ و منحرف کردن مشروطه، در به قدرت رسیدن خاندان پهلوی و به آشوب کشانیدن ایران نقش اول را ایفا کرد و با حمایت از چهره‌های بابی و بهایی منافع خویش را در ایران پی‌گرفت؛ آنان را به قدرت رساند و تا جایی از آنها حمایت کرد که قلب سرزمین اسلامی(فلسطین) پایگاه امنی برای آنها شود.
عمّال انگلیس در حمایت از چهره‌های این فرقة منحرف، آنها را تا رسیدن به مراکز حساس و تصمیم‌گیرنده قدرت برای حفظ منافع خویش در ایران حمایت کردند؛ افرادی چون هویدا، منصور و دیگر چهره‌های سیاسی حامی بهائیان را در پست‌های کلیدی قرار دادند.
تشکیل فراماسون نیز از فعالیت‌های انگلیسی‌ها برای جذب نخبگان و انحراف آنان بود تا در تمام کشورهای جهان اسلام افکار را استثمار کنند. بنابراین، انگلیس سابقه‌ای جز استعمار و استثمار و غارت ندارد محققان و پژوهندگان بزرگ ـ این حقیقت را اظهار نموده‌اند.
نتیجه
کشور بزرگ و اسلامی ایران از مناطق مهم استراتژیک جهان به شمار می‌رود. ذخایر و منابع زیرزمینی، معادن بزرگ فلزات گران‌قیمت، آثار فرهنگی و تاریخی دیرین و تمدن درخشان و از سویی عقاید دینی و مذهبی ناب اسلامی در پرتو مکتب اهل‌بیت، این کار را برجسته نموده است. لذا دشمنان و استعمارگران از جهات بسیاری بدان توجه کرده‌اند و در طول تاریخ، اقوام و استعمارگران ضربه‌های سخت در ابعاد مختلف به آن زده‌اند. اختلافات قدرت، قومیت و عقاید در طول تاریخ، ایران را آسیب‌پذیر نموده و سیطره طولانی استبداد، سبب ناهنجاری‌های اجتماعی شده و اسباب حضور بیگانگان را فراهم آورده است. اندیشه‌ امامت و مهدویت از مهم‌ترین عناصر پایداری و همبستگی ملت ایران به شمار می‌رود. دشمنان این عنصر امیدبخش را شناخته‌اند و برای از میان برداشتن آن و رسیدن به اهداف اقتصادی و مادی خود، ترفندها و حیله‌های گوناگونی را پی‌گرفته‌اند. آنان از تمام زمینه‌های اختلاف‌افکنی و فرقه‌سازی در جهان اسلام؛ خصوصاً در ایران، حمایت پنهان و آشکار نموده‌اند تا بدین وسیله هم اصل امامت و ولایت را دچار خدشه سازند و هم مهدویت را اندیشه‌ای موهوم جلوه دهند. آنان در این راه از فرقه‌ها و افراد مدعی مهدویت، حمایت کردند، از جمله زمینه‌های پیدایش بابیت را به وجود آوردند و سید علی‌محمد باب را در دوره قاجار عَلَم نمودند. دولت استعماری روس از این فرد و فرقة نو تأسیس، حمایت مادی و فکری و سیاسی کرد. دولت استبدادی نیز در این کار به وسیله عوامل خود راه آنان را هموار ساخت و دولت استعمارگر انگلیس نیز به صورت پنهانی و در استتار کامل از آن حمایت نمود و ثمره آن را (بهائیت) آشکار حمایت کرد. آنان در کشورهای اسلامی دیگر نیز همواره از این‌گونه فرقه‌ها حمایت نموده‌اند. از این رو، باید شیوه‌ای برگرفت تا این‌گونه حوادث شوم تکرار نشوند. اکنون که در سایه نظام جمهوری اسلامی در استقلال کامل به سر می‌بریم، بایسته است:
1. آگاهی مردم را به دین اسلام و محتوای عالی آن با استفاده از ابزارهای مختلف، خصوصاً تبلیغ حضوری در تمام کشور حتی جهان اسلام بالا برد و مسلمانان را از تمام فتنه‌های گذشته و آینده آگاه ساخت و آنان را در مقابل افکار مشابه هشیار نمود؛
2. از آن‌جا که اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم در گرایش به انحرافات عقیدتی تأثیر می‌گذارد، باید با اشتغال و پدید آوردن زمینه‌های کسب درآمد مناسب برای همه مردم و توسعه عدالت اجتماعی، از پیدایش این‌گونه زمینه‌ها جلوگیری نمود؛
3. در شناساندن استعمارگران و ابعاد سلطه آنها باید کوشید؛
4. اندیشة ناب مهدویت را باید به درستی و به دور از خرافاتی نظیر دیدارهای رؤیایی با امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به مردم بیان کرد و روحیة انتظار را در قالب‌های بسیار جذاب هنری، نظیر آن‌چه از شبکه دو در محرم 84 پخش شد، باید ارائه داد؛
5. مسئله امامت را آن‌گونه که شایسته مقام عصمت ائمه بوده، به دور از غلوّ و مسائل خرافی باید به مردم تبیین نمود؛
6. روحانیان حوزه‌های علمیه و مراکز علمی و پژوهشیِ متعهد، وظیفه دارند در تمام مساجد و مراکز علمی کشور، جهت اقامه نماز جماعت حضور یابند و به صورت یک‌پارچه هدایت و ارشاد نمایند؛
7. مراکزی مثل دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، باید بودجه‌های کلان را به جای این‌که در تهیه دائرة‌المعارف‌های تکراری و پروژه‌های غیرضروری صرف کنند، در راه تربیت مبلغ آگاه به زمان و زبان‌های بین‌المللی مصروف دارند و این وظیفه را که بودجه‌های کلان جهت اجرای آن از مراکز مالی مختلف دریافت می‌کند در راه حفظ عقاید مردم هزینه کند، به نیکی به جا آورد؛
8 . نهادها و سازمان‌هایی نظیر دفتر و سازمان تبلیغات، وزارت ارشاد اسلامی و صدا و سیما باید به صورت یک‌پارچه و هم‌آهنگ در راه تعالی آگاهی مردم ایران و مسلمانان گام بردارند و تمام نقاط ایران را تحت پوشش نهادینه و منسجم خود قرار دهند؛
9. جهت پایدار بودن هم‌بستگی و انسجام ملی در کشور از دامن زدن به اختلافات قومی و نژادی پرهیز نمایند و از پخش فیلم‌هایی که قومیت‌ها را علیه نظام تحریک می‌کند، جداً ممانعت به عمل آورند؛
10. باید بر وحدت جهان اسلام تأکید نمود و دانش‌مندان بزرگ را با هم مرتبط ساخت؛
11. از افراط و تفریط در ارائه اندیشه امامت باید گریخت؛
12. باید با فرقه‌های انحرافی در کشور و سراسر جهان برخورد علمی و علمی کرد و از تنش‌های فیزیکی پرهیز نمود؛
14. تمام علمای اسلامی باید در مقابل تهاجم فرهنگی غرب، نظیر اهانت به ساحت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تخریب بارگاه ائمه در سامراء یک‌پارچه موضع بگیرند.
https://ayandehroshan.ir/vdcht6nid23nk.ft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما