تاریخ انتشاردوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۳۲
کد مطلب : ۷۲
۰
plusresetminus
چگونه ممکن می‌شود که پس از پیامبر خاتم کسانی درآیند و به اتکاء وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزی را نفی و منع می‌کند؛ و به حکم خاتمیت، وجود و وقوع چه امری ناممکن می‌شود؟
علم امام، وحي وخاتميت
آقای سروش می‌گوید(علیهم السلام)
«چگونه ممکن می‌شود که پس از پیامبر خاتم کسانی درآیند و به اتکاء وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزی را نفی و منع می‌کند؛ و به حکم خاتمیت، وجود و وقوع چه امری ناممکن می‌شود؟»
قبل از پرداختن به پاسخ این مسئله ذکر چند نکته ضروری است. نخست این‌که همه علمای اسلام بر این باورند که هر رخدادی، محکوم به یکی از احکام پنج‌گانه (وجوب و حرمت و کراهت و استجاب و اباحه) است و این مهم به حرارت عصر پیامبر اختصاص نداشته و همه حوادث تا قیامت را در برمی‌گیرد. یعنی هر اتفاق کوچک و بزرگی که در تمام عالم تا قیامت رخ می‌دهد و یا امکان رخ دادن دارد دارای حکمی است که از سوی خدا برای آن جعل شده و هر کسی که با آن اتفاق درگیر است وظیفه دارد حکم خدا را درباره آن اتفاق بداند و پایبند باشد.
بی‌شک عمر کوتاه پیامبر و وسغت اشتغالات آن حضرت در مدت 23 سال نبوت مجال نداد که پیامبر همه احکامی را بشریت تا قیامت بدان احتیاج پیدا می‌کند، بیان نماید و اصلاً چنین چیزی نیز ممکن نبوده است.
3. برای به دست آوردن این احکام دو راه قابل تصور است. نخست راهی که اهل‌سنت پیمودند و آن باز کردن باب اجتهاد بعد ار رحلت پیامبر است. این راه اگر چه مشکل دست‌یابی به احکام را ظاهراً حل می‌کند اما در واقع چنین نیست. زیرا با توجه به فقدان منابع روایی چنان‌که خود دکتر سروش نیز به این امر اشاره داشتند، عمده‌ترین دلایل اهل‌سنت برای به دست آوردن احکام الهی، قیاس و استحسان است و احکامی که از این راه به دست می‌آیند اگر صد درصد مطابق با واقع بوده و هیچ احتمال خطایی در آنها راه نداشته باشد اصل احتیاج به رسالت را نیز زیر سؤال خواهد بود. زیرا اگر برای انسان ممکن باشد که در به دست آوردن احکام به عقل خود تکیه کند، احتیاج به بعثت و رسالت بی‌معنا شده و هر مجتهدی خود رسولی از جانب خدا خواهد بود.
و اگر بپذیریم که اجتهاد خطاپذیر بوده و مجتهد ممکن است به حکم واقعی خداوند دست نیابد در این صورت، حقانیت دین اسلام و حقانیت این ادعا که قادر است برای همیشه و همه بشریت، سعادت آفرین باشد، زیر سؤال خواهد رفت. زیرا با احکام غیرواقعی که نمی‌توان بشریت را بع سعادت رساند.
راه دوم راهی است که شیعه بدان اعتقاد دارد و آن وجود کسانی که از سوی پیامبر برای راهنمایی مردم نصب شده و سخنان آنان هم‌چون سخنان پیامبر حجت دارد. این افراد به همه احکام الهی آگاهی داشته و پاسخ هر سؤالی را می‌دانند و از آن‌جا که نیاز انسان‌ها به دانستن احکام همواره تا قیامت باقی است وجود چنین انسان‌هایی نیز تا قیامت ضروری است. این انسان‌ها نزد شیعه جانشین پیامبر محسوب شده و همه شئون آن حضرت جز رسالت برای آنها نیز ثابت است.
مطلبی که در این‌جا فعلاً مطرح می‌شود این است که منشأ علم امامان شیعه به احکام الهی و هر چیز دیگری که در ردیف احکام بوده و دانستن آن توفیقی می‌باشد چه چیز است. آیا آنها نیز هم‌چون پیامبر با فرشته‌های وحی در ارتباط هستند؟ در این صورت آیا چنان‌که آقای دکتر سروش نیز اشاره کردند، خاتمیت زیر سؤال نخواهد رفت؟ از این ناچار می‌بایست به این مسئله بپردازیم در درجه اول شیعه امامیه معتقد است که همه امامان تمام علم خود را از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) به ارث برده‌ند به عنوان نمونه بسیاری از روایات را به نقل از کتاب جامعه امام علی(علیه السلام) (که به انشاء رسول(صلّی الله علیه و آله و سلم) و املاء امام علی(علیه السلام) نگاشته شده است مستند می‌کنند.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این که ائمه(علیهم السلام) از سرچشمه علم پیامبر به وراثت سیراب گشته‌اند روایتی نقل می‌فرماید(علیهم السلام) «راوی می‌گوید(علیهم السلام) امام رضا(علیه السلام) به من فرمود(علیهم السلام) اگر به تو خبر دهم که در این روزها یکی از بستگان تو کشته خواهد شد آیا گفتة مرا تصدیق می‌کنی؟ عرض کردم خیر، زیرا جز خداوند متعال کسی علم غیب نمی‌داند. در این جا امام رضا(علیه السلام) آیة « عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ إِلَّا مَنْ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ »، را تلاوت نموده و بعد فرمودند(علیهم السلام) پس رسول خدا مورد رضا و پسند خداست و ما وارثان همین رسول هستیم که خداوند او را بر غیب خود که می‌خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد تا روز قیامت را به ما آموخت.»
مرحوم علامه در ادامه می‌فرماید(علیهم السلام) «روایات در رابطه با این موضوع افزون از حد شمارش است و مفهوم آنها این است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) علم خود را به واسطة وحی از پروردگار گرفته و ائمه(علیهم السلام) بالوراثه از رسول خدا گرفته‌اند.»
هم‌چنین در مورد ارثی بودن علوم ائمه(علیهم السلام) از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) حدیثی زیبا از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند(علیهم السلام) «اگر میان حضرت موسی و خضر بودم، حتماً به اطلاع آن دو می‌رساند که از آنان آگاه‌ترم و چیزهایی را به آن دو می‌گفتم که در دستشان نیست. زیرا به حضرت موسی و خضر(علیهما السلام) تنها علم وقایع گذشته عطا شده و دانش اموری که [تا روز قیامت] اتفاق می‌افتد به آن دو داده نشده است در حالی که دانش وقایع گذشته و رخدادهایی که تا روز قیامت به وجود می‌آید، همگی به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) عطا شده است و ما نیز آنها را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) قطعاً به ارث برده‌ایم.»
علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در این باره می‌گوید(علیهم السلام) به اعتقاد امامیه، شریعت اسلامی حکم هیچ واقعه و موضوعی را فرو گذار نکرده است و هیچ عملی از اعمال مکلفین نیست مگر این که یکی از احکام پنجگانة تکلیفی بر آن منطبق می‌گردد، و هیچ معامله‌ای نیست مگر این که حکم وضعی آن (صحت و بطلان) در شرع بیان شده است، خداوند سبحان همة این احکام را از طریق وحی یا الهام به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) آموخت، و آن حضرت، با توجه به وقایع و حوادثی که رخ می‌داد و نیازهایی که برای مسلمانان پیش می‌آمد، آن احکام را بیان می‌کرد. (پس اگر بپذیریم که به لحاظ مقام ثبوت، همة احکام شریعت که می‌بایست تدریجاً بیان شود از سوی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) بیان شده است. ولی به لحاظ مقام اثبات) برخی از احکام شریعت که زمینه‌های بیان آنها حاصل نشد یا مورد ابتلا و نیاز آن روز مسلمانان نبود یا پاره‌ای مصاح بیان آنها را در آن زمان اقتضا می‌کرد. از سوی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) بیان نشد. (و از طرفی یکی از مسئولیت‌های پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) این بوده است که قرآن کریم را برای مسلمانان تبیین کنند(علیهم السلام) « وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ »، و نیز تصریح فرموده که مسلمانان باید آن چه را که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) برای آنان بیان می‌کند، پذیرا شوند. « وَمَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»، و آشکارا همة گفته‌های پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) را وحیانی دانسته فرموده است(علیهم السلام) « هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة»، و حکمت به قرینه این که عدل و در کنار کتاب قرار گرفته است، آموزه های خود رسول الله است. پس قرآن، بیان قرآن و بیان حکمت را به خود رسول واگذار نموده و خود رسول الله به روایت متواتر و متفق‌علیه نزد عامه و خاصه که عترت خویش را عدل قرآن کریم قرار داده و فرمود(علیهم السلام) «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل‌بیتی...» و به حدیث متواتر نزد شیعه و سنی فرمود(علیهم السلام) «انا مدینة العلم و علی بابها») بیان و تبیین احکام را به اوصیای خویش سپرد تا هر یک از آنان در وقت و فرصت مناسب آن احکام را بیان کند.»
اگر علوم امامان شیعه را موروثی بدانیم که موضع رسمی شیعه درباره منشأ علم آنها نیز همین است، در این صورت امامت با خاتمیت در تضاد نبوده و نمی‌توان بر شیعه خرده گرفت که عقیده آنها درباره امامان در واقع نافی خاتمیت پیامبر است.
البته در بخشی از روایت، علوم ائمه بر سه دسته تقسیم شده و یک دسته از این علوم که به علم حادث خوانده می‌شود ظاهراً با خاتمیت در تضاد است. کلینی در کافی از قول امام کاظم(علیه السلام) آورده است که علم ما به سه دسته تقسیم می‌شود. یک قسم علومی هستند که از سوی گذشتگان برای ما تفسیر شده است و قسم دیگر علومی هستند که در کتاب‌هایی که نزد ماست ثبت شده است و قسم سوم علومی هستند که به قلب ما خطور کرده و در گوش ما خوانده می‌شود و این قسم بهترین نوع دانش ماست و پیامبری بعد از پیامبر ما نیست.
و در حدیث دیگری از قول امام صادق(علیه السلام) آورده است(علیهم السلام) علم ما غابر و مزبور و وارد شدن در قلب و تأثیر در گوش است. غابر علمی است از گذشته به ما رسیده و مزبور علمی است که بر ما وارد می‌شود و علمی که در قلب وارد می‌شود الهام است و علمی که در گوش ما خوانده می‌شود امر ملک است.
هم‌چنین احادیث دیگری نیز دلالت دارد که علوم ائمه در شب‌های جمعه افزایش می‌یابد. و باز احادیث دیگری دلالت دارند که اگر علوم امامان افزایش نیابد آنها تمام خواهند شد یعنی به جایی می‌رسند که ممکن است جواب سؤالی را ندانند.
از این دسته احادیث استفاده می‌شود که همه علوم امامان شیعه ارثی نبوده و شاید بخش اعظم آن، از راهی به دست می‌آید که التزام به صحت آن ظاهراً با خاتمیت در تضاد است ولی در واقع هیچ تضادی با خاتمیت ندارد. زیرا خاتمیت به معنای قطع مطلق ارتباط انسان و آسمان نمی‌باشد بلکه ختم نبوت است.
چنان‌که قرآن نیز در مقام تفهیم مسئله خاتمیت از واژه خاتم النبیین استفاده کرده است و تنها مطلبی که می‌توان از این واژه درباره وحی بهره برد این است که وحیی که قوام نبوت بدان است با ختم نبوت قطع می‌شود ولی این بدان معنا نیست که دیگر هیچ انسانی به آسمان راه ندارد و باز بودن درب‌های آسمان به روی بندگان لزوماً به معنای نبوت نیست. از همین‌رو، امام کاظم(علیه السلام) بعد از این نکته که علم حادث افضل علوم ماست فرمود(علیهم السلام) «و لا نبیّ بعد نبیّنا» و در کلام امام صادق(علیه السلام) نیز این علم به عنوان الهام معرفی شده و آقای دکتر دکتر سروش می‌دانند که باب الهامات بعد از ختم نبوت بسته نشده است و نقر فی الاسماع هم به معنای شنیدن صدای ملک است و شنیدن صدای فرشته امری است که از هر عارف متوسط الرتبه برمی‌آید چه رسد به انسانی چون امام معصوم.
خلاصه جواب، این است که اگر یکایک مواردی را به نظر می‌رسد حصول علم معصوم از آن راه با خاتمیت در تضاد است بررسی کنیم خواهیم یافت که در هیچ روایتی نیامده است که امامان معصوم به همان شیوه‌ای که پیامبر، احکان را دریافت می‌کرد ائمه نیز به همان شیوه احکام را دریافت می‌کردند و سایر شیوه‌های دریافت به پیامبر اختصاص نداشته و با ختم نبوت منافی نیست.
بنابراین، منافی خواندن آنها با ختم نبوت برخاسته از اشتباه در معنی وحی و عدم تفکیک بین اقسام آن است و در حقیقت استدلال دکتر سروش مغالطه اشتراک لفظ است و اشتراک لفظ دائم رهزن است.
2. اگر چه جناب آقای دکتر سروش عنوان کرده‌اند به ظاهر درست به نظر می‌رسد یعنی در سخنان ائمه معصومین شیعه احکامی جدید و بی‌سابقه وجود دارد که در آنها ارجاعی به قرآن و سنت نبوی وجود ندارد اما این سخن به معنای مخالف بودن این سخنان با قرآن و سنت نیز نمی‌باشد. زیرا سخنانی که از امامان شیعه به یادگار مانده از دو حال خارج نیست یا مخالف قرآن و سنت قطعی نبوی است و یا این‌که چنین نیست یعنی مخالف آنها نبوده و در عین حال تأییدی نیز برای آنها در قرآن و سنت وجود ندارد. در صورت اول قطعاً این سخنان حجیت نداشته و کسی را یارای آن نیست که به این‌گونه سخنان پایبند باشد زیرا خود امامان شیعه، قرآن را به عنوان معیار سنجش صحت و سقم سخنان خویش معرفی کرده‌اند بنابراین نمی‌توان پذیرفت که چنین سخنانی حجیت داشته و واجب الاخذ است.
در صورت دوم اگر چه این احکام در سخنان ائمه به قرآن و سنت ارجاع داده نشده است اما این به این معنا نیست که چنین سخنانی واقعاً مدرک شرعی برای آنها وجود ندارد زیرا اولاً سنت نبوی به همه آن‌چه در متون روایی به عنوان سنت آن حضرت آمده خلاصه نشده و بسیاری از احکام شرعی به استناد روایات متواتر در نزد امیرالمؤمنین و سپس نزد سایر امامان به ودیعت نهاده شده تا د رموعد مقتضی و به مناسبت پیدایش موضوع تبیین گردد. بنابراین همه آن‌چه که سخنان امامان شیعه آمده است در واقع همان سنت نبوی است که فقط به جانشین وی منتقل شده است. ثانیاً(علیهم السلام) بر فرض این‌که چنین نباشد باز نمی‌توان گفت این سخنان واقعاً مدرکی از قرآن و سنت ندارد. و علت این‌که در واقع بدون ارجاع به قرآن یا سنت ذکر شده این بوده است که کسانی که از آنها سئوال می‌کردند سخنان آنها را بدون ذکر مدرک می‌پذیرفتند و اما در مواقعی که از آنها سند مطالبه می‌شد آنها بدون درک سند سخن از قرآن یا سنت نبوی را ارائه می‌دادند و داستان زراره با امام صادق(علیه السلام) که پرسید از کجا دانستی که در وضوء مسح قسمتی از سر کافی بوده و مسح همه آن لازم نیست فرمود به خاطر حرف باء در آیه وامسحوا برؤسکم یا داستان امام جواد(علیه السلام) با علمای حاضر در مجلس خلیفه درباره حکم قطع دست دزد و استشهاد امام به آیه ان المساجد لله گواه صادق این مدعاست.
ثالثاً(علیهم السلام) بر فرض این‌که چنین نباشد یعنی واقعاً امامان شیعه چنین نبوده‌اند ولی آیا واقعاً نمی‌توان سخنان آنها را در حد سخنان یک مجتهد (که از باب رجوع به اهل خبر، برای سایرین حجیت دارد) دانست اهل‌سنت به استناد دلایل بسیار ضعیفی هم‌چون قیاس و استحسان و مصالح مرسله و سه ذرایع فتاوایی صادر می‌کنند که در حق سایرین حتی مجتهدین دیگر! حجیت دارد آیا سخنان امامان شیعه به شهادت دوست و دشمن در پاکی و تقوا در عصر خود یگانه بوده‌اند بدون استناد به هیچ دلیلی که حجیت شرعی داشته باشد ذکر شده است؟! بنابراین حتی اگر امامان شیعه به پشتوانه قرآنی و سنت نبوی همه فهم تکیه نکند به اجتهاد آنها که قطعاً از همه مجتهدین اسلام بالاتر بوده‌اند تکیه دارد.
بنابراین یکی از اهداف و اغراض امامت، این است که تفاصیل احکام شریعت را در عرصه‌های مختلف عبادات و معاملات عقود و ایقاعات مواریث و حدود و ایات بیان کند، زیرا تفاصیل این احکام، در قرآن کریم بیان نشده است. آن چه در قرآن آمده است، کلیات این احکام است. همین گونه است سنت نبوی. رجوع به قیاس واستحسان و دیگر طرق ظن، در فقه اهل سنت، خود دلیل روشنی بر این است که تفاصیل احکام شریعت، در کتاب و سنت بیان نشده است. قیاس و استحسان و مانند آن از روش‌های ظنی، نیز دلیل معتبر عقلی و شرعی ندارد که بتوان تفاصیل شریعت را از این طریق به دست آورد. در شریعت اسلامی گاهی موضوعات مختلف، احکام یکسان دارند و گاهی حکم موضوعات همانند، متفاوت است. مثلاً قتل و ظهار دو موضوع متفاوت‌اند که موجب کفاره‌اند و از طرفی، روزة آخرین روز ماه مبارک رمضان واجب و روزة اولین روز ماه شوال، حرام و دومین روز آن، مستحب است در حالی که از نظر طبیعی، میان آن دو تفاوتی یافت نمی‌شود.
بدین جهت است که در احادیث ائمة اطهار(علیهم السلام) به شدت از به کار گیری روش قیاس در استنباط احکام شرعی نهی شده است. «امام صادق(علیه السلام) خطاب به ابان بن تغلب فرمودند(علیهم السلام) ان السنة لاتقاس. الا تری ان المرأة تقضی صومها و لا تقضی صلاتها؟ یا ابان ان السنة اذا قیست محق‌ الدین؛ سنت و شریعت الهی را نمی‌توان از طریق قیاس (مقایسه و تشبیه) به دست آورد. مگر نه این است که قضای روزه، بر زن واجب است ولی قضای نماز واجب نیست. ای ابان اگر سنت (شریعت) از طریق قیاس بررسی شود، دین نابود خواهد شد.»
منابع تحقیق(علیهم السلام)
1. قرآن کریم
2. نهج‌البلاغه
3. اصول کافی/ مرحوم کلینی
4. پژوهش در معارف امامیه/ علیرضا مسجد جامعی/ ج2/ ص (صلّی الله علیه و آله و سلم)1(علیه السلام) ـ (علیه السلام)9(علیهما السلام).
5. نبوت/ شهید مرتضی مطهری
(صلّی الله علیه و آله و سلم). محاضرات فی الاعتقادات/ سید علی حسینی میلانی/ ج1.
(علیه السلام). خصال/ مرحوم شیخ صدوق.
(علیهما السلام). بحارالأنوار/ مرحوم مجلسی.
9. خاتمیت/ جعفر سبحانی.
10. ولایت و امامت علی(علیه السلام) در قرآن/ غدیر علی ممیز/ انتشارات دهاقانی.
11. در محضر علامه طباطبایی/ محمد حسین رخشاد.
12. موعود/ ماهنامه فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی/ سال دهم/ شماره 59.
13. فصلنامه انتظار/ شماره‌های 4، (صلّی الله علیه و آله و سلم)، (علیهما السلام)، 9، 10، 11، 12.
14. پرتو ولایت/ محمد تقی مصباح یزدی/ مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی;.
15. پرسمان امامت/ مباحث سید کمال حیدری/ نوشته جواد کسار.
1(صلّی الله علیه و آله و سلم). تاریخ الطبرسی المعروف بتاریخ الاسم و الملوک/ ج2.
1(علیه السلام). کنز العمال/ المتقی الهندی.
1(علیهما السلام). شرح نهج‌البلاغه/ ابن ابی الحدید.
19. الالفین/ علامه حلی.
20. دانش‌نامه امام علی(علیه السلام)/ ج3/ ص 135 ـ 141.
21. لسان العرب/ ابن منظور محمد بن مکرم/ ج12/ ص24.
22. الاحتجاج/ طبرسی/ احمد بن علی/ ج1/ ص3(علیه السلام)0.
23. مناقب خوارزمی.
24. الغدیر/ ج2/ ص302/ ج9/ ص2(صلّی الله علیه و آله و سلم)(علیهما السلام).
25. شواهد التنزیل/ ج1.
2(صلّی الله علیه و آله و سلم). ینابیع المودة/ ج2.
2(علیه السلام). بشارة المصطفی/ ج1.
2(علیهما السلام). احقاق الحق/ ج3.
29. السنن الکبری/ ج5.
30. مسند سعد بن ابی وقاص.
31. تفسیر کبیر/ فخر رازی.
32. در ساحل غدیر.
33. مقاییس اللغة/ ج1.
34. وسائل الشیعه.
35. اصل الشیعه و اصولها/ محمد حسین کاشف الغطاء.
3(صلّی الله علیه و آله و سلم). الاصول العامة للفقه المقارن/ محمد تقی حکیم.
3(علیه السلام). دائره المعارف تشیع/ ج(علیه السلام).
3(علیهما السلام). تفسیر المیزان/ محمد حسین طباطبایی.
39. بحوث فی علم الاصول ـ مباحث الحجج و الاصول العلمیه ـ الجزء الرابع. تعارض الاولة الشرعیه ـ تقریرات الشهید السعید الاستاد آیة الله العظمی السید محمد باقر الصدر/ تألیف السید محمود الهاشمی.
40. الفوائد البهیه فی شرح عقائد الامامیة، تألیف العلامة الشیخ محمد جمیل حمود/ جزء اول/ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
41. منشور عقائد امامیه/ جعفر سبحانی.


https://ayandehroshan.ir/vdcei.8fjjh8wbb9.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما