تاریخ انتشاريکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۲۱
کد مطلب : ۷۶۸
۰
plusresetminus
سنجش مولفه هاى هنر اسلامی با هنر مدرن

چکیده :
هنر برآيندى از فرهنگ و تمدن سرزمين ها و جوامع است، به طورى كه بازكاوى هنر يك سرزمين، مى تواند بيانگر مولفه هاى فكرى و اعتقادى يك ملت باشد. انديشمندان معاصر بر اين باورند كه مى توان به وسيله كاوش و بررسى آثار هنرى به شناخت جامعه، مردم، دين، آداب و رسوم و ديگر زمينه هاى فكرى جوامع دست يافت. به طور مثال نقش و نگار فرش خانه هر ايرانى، نشانى از تمدن چند هزار ساله فرهنگ ايرانى اسلامى او دارد كه با تحليل عناصر هنرى آن مى توان، روحيه و عناصر اعتقادى و فكرى او را بيان نمود. عدم استفاده از نقش مايه انسانى و حتى حيوانى در فرش و جايگزينى نقوش هندسى و گياهى (اسليمى)، حاكى از روحيه شرك گريزى مسلمانى دارد كه در آيين او بت پرستى و شرك نهى گرديده و به او توصيه شده است تا از نقاشى و تجسم هر گونه موجود جاندار پرهيز كند.
به همين جهت وى نقوش گياهى و هندسى را جايگزين نقوش جانداران نموده تا از اين راه هم به
توصيه هاى آيينى خود عمل نموده و هم به خلق اثر هنرى پرداخته باشد. هم چنين نقش مايه متقارن و كاربرد قرينه سازى اشكال در فرش باز مى تواند حكايت گر يكى از سنت هاى هنرى باشد كه از عصر ساسانيان در نگارگرى ايران به جاى مانده است، به طورى كه اگر در يك طرف تصوير، عكس يك گل يا بنا را مى كشيده، در طرف ديگر هم متقارن و نظير آن، عكس گل يا بنا را تصوير مى نموده، تا تقارن و تناسب در اشكال حفظ گردد.
حال كه هنر، نماد و نشانه اى از فرهنگ و تمدن يك مرز و بوم، تلقى مى شود، مى توان از آن در بررسى تفاوت ميان فرهنگ ها و تمدن ها هم استفاده نمود. با بررسى تطبيقى ميان هنر اسلامى با هنر مسيحى مى توان به وجوه اختلافى اين دو دين و تفكر پى برد. به عنوان مثال در هنر دينى مسيحيت، مجسمه سازى و تنديس سازى ديده مى شود، چون هنرمند مسيحى خواسته با هنر، مسيح مصلوب شده را كه در دين او سمبل كلمه الله است، به تصوير بكشد، اما در هنر اسلامى و يا به تعبير ديگر در هنر قدسى، هنرمند مسلمان خواسته با هنر خطاطى، تلاوت قرآن و معمارى مساجد، قرآن را كه كلمه الله است به تصوير بكشد. در واقع اين هنر است كه با جلوه بخشى به جنبه آيينى و مناسك عبادى و ايمانى اديان، نخستين قدم را برداشته است.
در انديشه ارسطو، فلسفه بدون آن كه از علم و رياضيات تفكيك شود، به سه بخش فلسفه نظرى،
فلسفه عملى و فلسفه شعرى تقسيم مى شد و منظور از فلسفه شعرى بوطيقا علمى بود كه با توليد سروكار داشته باشد. از زمان ارسطو تا عصر رنسانس ميان هنرمند و صنعت تفكيك نمى شد و هنرمندان همان صنعت گران و صاحبان پيشه بودند كه گاه شغل و حرفه آنان مى توانست داراى جنبه هنرى و زيبايى شناختى باشد. مثلاٌ معمار، كاشى كار و يا كتاب آرا افرادى بودند كه معمارى، كاشى كارى و كتاب آرايى، پيشه و شغل آنان بود، اما شغل شان به يك معنا مرتبط با هنر بود. ازاين رو گفته شده است كه تا عصر جديد چيزى به نام هنر جداى از صنعت و تكنيك وجود نداشته است. مثلاٌ زنان عشاير كه زيباترين فرش ها را مى بافتند بر خلاف عصر جديد، خلاقيت هنرى براى آنان امرى آميخته با شغل شان تلقى مى شد.
با توجه به اينكه در گذشته ميان هنر و صنعت يا حرفه فاصله نبوده و يك صنعت گر و صاحب حرفه، هنر را در ضمن شغل و حرفه خود به كار مى گرفته است، در تاريخ فرهنگ ايرانى و اسلامى، وجود آيين فتوت، عيارى و جوانمردى در ميان جوانان موجب گرديد تا آيين جوانمردى و مردانگى به ميان اصناف، پيشه ها و مشاغل نفوذ كند و هر صنفى براى خود استاد، آداب و مرامنامه اى داشته باشد.  هر يك از مشاغل از آيين نامه هاى اخلاقى برخوردار بود كه به آن فتوت نامه گفته مى شد، توسط عارفان و يا صاحبان حرفه ها نوشته مى شد و در آن آداب و اصول اخلاقى و انسانى كه لازمه يك شغل بود، گوشزد مى شد. فتوت نامه ها به منزله سوگند نامه اى بوده كه درباره مراحل كار در هر يك از مشاغل، بيان اوراد و اذكار در هنگام انجام كار، چگونگى توكل، ياد و توجه به خدا، طريق ارتباط با مردم و رزق حلال سخن مى گفته است و در هر زمينه، رهنمودهايى را در جهت فعل اخلاقى و اعمال مورد رضايت شريعت الهى بيان مى داشته است، تا افراد در مشاغل خويش از اصول اخلاقى و انسانى خارج نشوند و به جوانمردى و پاكدامنى آراسته گردند.
در گذشته حرفه ها و يا هنرهايى كه در آن ها اصول و شؤونات دينى رعايت نمى شده و داراى مشروعيت نبوده، از فتوت نامه برخوردار نبوده است. به عنوان مثال نقاشى، آوازخوانى، رقص و امثال آن كه در تفكر دينى تحت شرايطى از حرمت برخوردار است، داراى فتوت نامه نبوده است. ابن معمار بغدادى كه از بزرگان فتيا نعراق در قرن هفتم بوده است، در فتوت نامه خويش، فتوت دارى پاره اى از مشاغل و يا به تعبير امروزى هنرها را نادرست دانسته و نام ايشان را در كنار نام بزهكاران، دروغگويان و نيرنگ بازان ذكر كرده است و به حرفه هايى هم چون صورت گران، قصه گويان، نى نوازان، ميمون بازان، پرورش دهندگان سگ و كسانى كه آلات موسيقى مى سازند و هم چنين خنياگران و رامش گران نيز اشاره مى كند.
ماجراى هنر و زيبايى شناسى در فرهنگ اسلامى، غير از ماجراى هنر در غرب است. از قرن هجدهم و از زمان بومگارتن و كانت هنر در سرزمين هاى غربى معناى خاصى را به خود گرفته كه قابل تطبيق با تاريخ هنر اسلامى نمى باشد.
بومگارتن نخستين بار با نوشتن كتاب زيبايى شناسى به تفكيك ميان هنرهاى زيبا و هنرهاى مفيد يا كاربردى پرداخت و آن دسته از هنرهايى را كه در گذشته از آنها به صنعت و حرفه تعبير مى شد، از هنرهايى مانند نقاشى، مجسمه سازى، موسيقى؛ هنرهاى نمايشى و امثال آن جدا نمود و به تعبير ديگر از حرفه هايى هم چون رنگرزى، نجارى و امثال آن به هنرهاى مفيد و كاربردى تعبير نمود. اين نخستين گسست ميان هنر به معناى جديد با هنر قديم مى باشد، در گذشته علاوه بر اين كه ميان مشاغل با انواع هنرهاى زيبا تمايز و جدايى نبود، كليه مشاغل و حتى كارهاى عادى نيز اگر برخوردار از غايت و هدف دينى بود، مى توانست مقدس تلقى شوند. به تعبير رنه گنون :
تمدن سنتى داراى خصيصه اى است كه از زمان تفكيك امور مقدس از امور غير مقدس يعنى تفكيكى كه در آغاز كار وجود نداشت، فقط به وسيله اعمال روحانى محافظت گرديد... دين به هيچ وجه امر محدود و كاملاٌ محصورى نيست كه جاى جداگانه اى داشته و چنان كه غربيان متجدد (يعنى لااقل گروهى كه هنوز به قبول دين تن در مى دهند) تصور مى كنند، روى بقيه امور هيچ اثر واقعى نداشته باشد، به عكس در اين جا دين در همه شئون زندگانى انسان، نفوذ دارد.
https://ayandehroshan.ir/vdcebv8fijh8p.9bj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما