تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۶
کد مطلب : ۴۰۶
۰
plusresetminus
ظرفیت‌های انقلاب اسلامی در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی
چکیده
جهان امروز با دو پدیدۀ متعارض روبه‌روست. از یک‌سو عدل، انصاف و اخلاق در نیروهای اجتماعی و متن جامعۀ جهانی در حال رشد و فراگیری است. گرایش به معنویت و نیاز به منجی در همۀ ملت‌های توسعه‌یافته و نیافته، در حال گسترش است. از سوی دیگر، خودبینی، انحصارگرایی و توسعه‌طلبی، هنوز در میان برخی دولت‌ها دیده می‌شود. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد، پریشانی، ناآرامی و اضطراب کنونی در عرصۀ بین‌المللی، محصول و نتیجۀ حاکمیت زبان قدرت و سیاست در تعیین وضعیت ملت‌ها، دولت‌ها و هنجارهای بین‌المللی است. این در حالی است که زبان عمومی مردم در سطح جهانی، زبانی مفاهمه‌جو و برخاسته از فطرت است. زبان فطرت، فلسفه‌ای غنی در مفاهمه و برخوردار از امکان‌ها و استعدادهایی است که خدای بزرگ، طینت همۀ آدمیان را به آن مفطور کرده است. در این راستا، انقلاب اسلامی پاسخی به ناکارآمدی زبان سیاست و قدرت در عرصۀ منطقه‌ای و بین‌المللی بود. کاربست زبان فطرت از سوی انقلاب اسلامی و ایجاد انگیزه برای زمینه‌سازی ظهور منجی بر اساس اصول فلسفۀ تاریخ اسلامی ـ شیعی، طرح جدید ایران برای عبور از وضعیت آشوب‌زدۀ بین‌المللی است. استخدام زبان فطرت در گفتمان انقلاب اسلامی در راستای زمینه‌سازی ناشی از امکانات و استعدادهای مشترک فطرت در انسان‌هاست. چه این‌که فطرت، حامل میراثی مشترک در بشر و متضمن ظهور مفاهیم بین‌الاذهانی در انسان‌هاست. شاید به همین دلیل است که نقطۀ عزیمت همه تحولات از جمله زمینه‌سازی برای ظهور در گفتمان انقلاب اسلامی، توجه و تعمق در ظرفیت‌های فطرت است.
بر این اساس، نوشتار حاضر می‌کوشد تا ظرفیت‌های انقلاب اسلامی در راستای زمینه‌سازی ظهور و قیام جهانی مهدی(عج) را با تأکید بر مؤلفه‌هایی هم‌چون فطرت و اصول فلسفۀ تاریخ اسلامی ـ شیعی، تبیین کند.
واژگان کلیدی
مهدویت، انقلاب اسلامی، فطرت، تشیع، انتظار، زمینه‌سازی.
مقدمه (درآمدی بر لزوم زمینه‌سازی)
خداوند هرگز نعمتی را از بندگان خود نمی‌گیرد، مگر آن‌که خود چنین عقوبتی را فراهم کنند. بنابراین، زمانی که موانع نزول فیض الهی برطرف شود و جامعه استحقاق نعمتی را پیدا کند، بی‌درنگ رحمت الهی نازل می‌شود. به نظر می‌رسد تعمیم منطقی نتیجۀ این بحث در ارتباط با ظهور مهدی موعود(عج) این باشد که همان‌گونه که غیبت و محرومیت از نعمت حضور حجت به دست بشر بوده، ظهور او نیز چنین باشد و این ما هستیم که هرگاه زمینه را فراهم کنیم، شایسته این فیض الهی خواهیم بود و خدا ظهور ولیّ‌اش را از ما دریغ نخواهد کرد.
باید گفت تکامل انسان تنها با یک سیر طبیعی و گذار از امتحان‌ها و تحمل سختی‌ها محقق می‌شود و سنت تغییرناپذیر الهی بر این است که حتی تحقق انقلاب‌های بزرگ آسمانی هم وابسته به شرایط و اوضاع نامناسب و زمینه‌های طبیعی باشد.
در این چارچوب، ظهور حضرت مهدی(عج) و وقوع انقلاب جهانی ایشان نیز مستلزم زمینه‌سازی و انجام دادن اصلاحات سیاسی، اجتماعی و آماده کردن جوامع در سطح جهانی برای پذیرش انقلاب آن حضرت و تحولات اساسی است. به عبارت دیگر، ظهور و انقلاب جهانی مهدی(عج) با وجود این‌که برنامه‌ای الهی و آسمانی است، هم‌چون دیگر تحولات تاریخی ـ اجتماعی به یک سلسله شرایط و موقعیت‌های عینی خارجی، محیط مساعد و فضای عمومی مناسب بستگی دارد که بدون فراهم شدن آن شرایط، تحقق نمی‌یابد.
در این میان انقلاب اسلامی ایران، در نخستین قدم توانسته است پس از چهارده قرن پایگاهی در جهان به وجود آورد که بتواند از اسلام اصیل به‌طور رسمی و گسترده دفاع کند و زمینه را برای تحقق حکومت جهانی فراهم سازد. اما این انقلاب نیاز به تداوم دارد تا بتواند تأثیرهای مهم خود را در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی به جای گذارد.
به عبارتی، هرچند ظهور یک نجات‌بخش بزرگ، اعتقاد و خواستۀ همۀ ملل آزادی‌خواه در جهان است، اما تحقق این خواسته جز با فراهم آوردن مقدمات و زمینه‌های لازم در عرصۀ جهانی میسر نمی‌شود؛ زیرا انقلاب حضرت ولیّ عصر(عج)، حرکتی جهانی است و یاورانی در سطح جهانی می‌طلبد که پذیرا و پشتیبان آن باشند. بی‌شک پرورش چنین یاورانی به زمینه‌سازی جهانی نیاز دارد.
از آن‌جا که یکی از رسالت‌های منجی موعود، برچیدن بساط ظلم و حق‌کشی‌های حاکمیت‌های غیرالهی و صاحبان زر و زور است، به نظر می‌رسد در شرایط فعلی جهان به‌پا خواستن مستضعفان در رکاب منجی عالم و رویارویی آنان با بمب‌های هسته‌ای و موشک‌های بالستیک و...، نیازمند الگو و پیش‌زمینۀ روانی مساعد است؛ زیرا آنان (جوامع مستضعف) که عمری را در پذیرش سلطۀ جائران سپری کرده‌اند، اگر کسی را به یاد نیاورند که در برابر سرکردگان استکبار جهانی ایستاده باشد، مرعوب شدن در برابر حزب شیطان چون عادتی ثانویه در وجودشان رخنه خواهد کرد. پس آن‌چه بیش از همه ضروری می‌نماید، بیداری ملت‌های تحت سلطۀ جهان و آگاهی آنان از عمق جنایاتی است که در حق بشریت می‌رود. در کنار آن نیز ارائۀ الگوی مناسب و عملی و نشان دادن یک راه نجات و پناهگاه محکمی است که ملت‌های به ستوه آمده را امیدوار و به سوی خود جلب کند.
در جامعه کنونی که از یک‌سو، حرکت طبیعی و روش و منش زندگی اجتماعی از اشکال خانوادگی، قبیله‌ای، روستایی، شهری، کشوری، منطقه‌ای، قاره‌ای به سمت منش و نظام جهانی عبورکرده و بشر در عصر ارتباطات، در آستانۀ آمادگی پذیرش حکومت واحد جهانی قرار گرفته است و از سوی دیگر، نظام حاکمیت سرمایه در بسط و تسلط خویش بر منابع و امکانات مادی و انسانی جهان، نظامی هرمی شکل را سامان داده که در رأس آن، سرمایه‌داران عمدتاً صهیونیست قرار دارند و دیگر ملت‌های دنیا در قاعدۀ این هرم، سنگینی و گرانی رأس هرم را تحمل کرده و به زور تحمیق تبلیغات رسانه‌ای مدرن و تعمیق فرهنگ کفر و فسق به حاکمیت این هرم قدرت رضایت داده‌اند، گفتمان انقلاب اسلامی در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی در سطح جهانی بر آن است تا به افکار عمومی و تبلیغ حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) جهت دهد. حکومتی که در آن عدالت، امنیت، عزت، ثروت و حکمت جهانی و در یک کلام دین جهانی اسلام حاکم است. گفتمان انقلاب می‌خواهد در نگرش و بینش ملل قاعده‌نشین دنیا تحولی به وجود آورد و دل‌های پردرد و سینه‌های سوزان را از آتش عشق مهدوی و انتظار فرج شعله‌ور سازد و در مسیر تغییر فرهنگ عمومی جهان از ظلم‌پذیری به سمت مطالبۀ قسط و عدل در سایۀ حکومت جهانی مهدی(عج) حرکت کند.
نکته‌ای که باید بدان پرداخت، این است که حکومت جهانی مهدی(عج) در عالم ماده و نه در خلأ زمان و مکان تشکیل می‌شود و از آن‌رو که عالم ماده عالم تنازع و تخاصم و حرکت تدریجی پدیده‌ها از قوه به فعل است، ظهور حضرت حجت(عج) که تجلی قوه و کمال جامعۀ بشری است نیز تابع قواعد و سنت‌های عالم ماده و محصول خروج تدریجی اتصالی جامعۀ بشری از قوه به فعل است. با چنین بینشی، در حال حاضر عالم تشیع که بستر تاریخ از تثبیت هویت و تمییز مرزهای فکری و اعتقادی، گسترش کمّی و رشد کیفی تا تشکیل حکومت اسلامی و شیعی در ایران گذار کرده است، وظیفه دارد تا در مسیر فعلیت مستمر و تحقق قوا و استعدادهای خویش، بلوغ و توان ادارۀ جهان را به ‌دست آورد و قلب و عقل جهانیان را از احساس نیاز به حکومت دین و حاکمیت آموزه‌ها و ارزش‌های اسلامی اشباع سازد. جمهوری اسلامی ایران نیز همراه با گفتمان انقلاب اسلامی، باید به بلوغ اقتدار و توان ادارۀ جوامع جهانی با همۀ تنوع آن دست یابد و قدرت تغییر در نفوس جوامع جهانی را پیدا کند. با چنین نگرشی ظهور تحقق می‌یابد و جهان در تفکر، اندیشه، مطالبات و اراده متحول می‌شود.
اما پرسش این است که انقلاب اسلامی با تکیه بر چه مؤلفه‌هایی می‌تواند امکانات، داشته‌های موجود و ضرورت‌های زمانه را به خدمت بگیرد، رشد و تعالی دهد و در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی در سطح جهانی به کار برد؟
در این راستا، از آن‌جا که خداوند تغییر سرنوشت بشر را به تغییر نفوس آنها مربوط می‌داند، روی‌کرد انقلاب اسلامی نیز در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی در سطح جهانی و در تعامل با ملت‌های خسته از وضع کنونی و آماده کردن آنها برای پذیرش حکومت جهانی مهدی(عج) بر مبنای تغییر عقاید، فرهنگ‌ها و ارزش‌های مسلط جهانی با خلق انسان‌های جدید با نیازهای جدید، مطابق با فطرت حقیقی بشری است؛ زیرا بر اساس مبانی دینی، تحولات ماندگار تاریخی، تحولاتی خواهند بود که ناظر به درون و باطن عالم انسانی باشد. بنابراین، به نظر می‌رسد توانایی انقلاب اسلامی برای ایجاد تحول در عرصۀ جهانی در راستای زمینه‌سازی ظهور را باید در چارچوب مؤلفه‌های قدرت نرم از جمله ظرفیت‌های فلسفۀ تاریخ شیعه و هم‌چنین تأکید بر فطرت به عنوان وجه مشترک در انسان‌ها برای تحول باطنی در عرصۀ جهانی جست‌وجو کرد.
زمینه‌سازی در بستر انتظار
به نظر می‌رسد آن‌چه در عصر انتظار ضرورت دارد و باید در دستور کار قرار گیرد، توجه به الزامات عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اندیشۀ انتظار و فراهم‌سازی زمینه‌های ظهور امام عصر(عج) است. اساساً مسئلۀ زمینه‌سازی و تلاش برای رفع موانع ظهور در متن معنا و ماهیت انتظار نهفته است. واژۀ انتظار، خود گویای حضور عینی و تلاش عملی برای تغییر وضع موجود با هدف بسترسازی یک تحول عظیم است. تحولی که به زمینه‌سازی و فراهم شدن شرایط نیاز دارد. در واقع انتظار، عاملي محرک است که انسان را به تلاش و تکاپو وامي‌دارد. در انتظار مطلوب، هم فعاليت و حرکت و امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد و هم دعوت به سوي خدا و جهاد. اين از زمينه‌هاي ظهور امام عصر است؛ زيرا ظهور او با زنجيره‌اي از سنت‌هاي الهي در جامعه و تاريخ ارتباط دارد و اين سنت‌ها جز با فعاليت و حرکت تحقق نمي‌يابد.
در این میان، انتظار در مکتب تشيع، مفهومي است پر اصالت و سازنده و تحرک‌بخش در جهت‌دهي به رفتار يک انسان پيرو و ارج نهادن به حرکت‌هاي جامعه در راه رسيدن به حکومت عدالت و ايمان اسلامي. به همين دليل، در سنت پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، انتظار نوعي عمل و گونه‌اي پرستش و عبادت خداي جهان تلقي شده است؛ چون اساساً يکي از ویژگی‌های ممتاز انسان گرايندة به اسلام، اين است که به آن‌چه ايمان و اذعان دارد و در قلب آن را پذيرفته و به عبارت ديگر گرايش ذهني به آن دارد، عينيت بدهد و در خارج از ذهن خود بدان تجلّي بخشد.
به این ترتیب، انتظار ظهور هم‌چنان‌که از لحاظ معنا و مفهوم با عمل تلازم دارد، در عرصه‌های سیاسی ـ اجتماعی نیز با مسئلۀ زمینه‌سازی و تلاش برای فراهم کردن مقدمات حکومت مهدوی کاملاً عجین شده است. به‌گونه‌ای که سخن از انتظار و آرزوی رسیدن به آرمان ظهور، بدون توجه به مسئلۀ زمینه‌سازی و بررسی عوامل بسترساز رخداد ظهور، بی‌ثمر و بی‌معنا خواهد بود.
البته در این میان، گروهی در چگونگی فراهم کردن زمینه‌ها و مقدمات ظهور منجی به بیراهه رفته‌اند. این گروه با استناد به اخباری که جهان عصر ظهور را جهانی آکنده از ستم و فساد می‌داند، چنین پنداشته‌اند که انتظار مصلح جهانی سکون و بی‌تفاوتی را می‌طلبد و باید تماشاگر جنایت‌ها و پلیدی‌ها باشند. گروهی نیز پا را از این فراتر نهاده و پنداشته‌اند خود باید به تشدید جنایات و ظلم‌ها دامن زنند تا زمینه زودتر فراهم شود. بنابراین، برخی دولت‌های ستم‌پیشه و زورگو، مسئلۀ انتظار را دست‌آویزی برای ظلم‌های روزافزون خود قرارداده و مدعی می‌شوند که با جنایت‌های روزافزون به فراهم کردن زمینه و مقدمات ظهور منجی کمک می‌کنند. حال آن‌که در پاسخ به اینان باید بگوییم پرشدن جهان از ظلم و فساد در آستانۀ ظهور که در روایات از آن سخن گفته شده، چهرۀ غالب آن دوره است که البته خود نوعی زمینه‌سازی است؛ زیرا نوع مردم از این وضع ناراضی شده و به ستوه می‌آیند و همین موضوع آنان را تشنۀ انقلاب می‌کند و نوعی زمینۀ فکری ـ معنوی ایجاد می‌کند، ولی در همین روزگار، وجود یاورانی پاک، مقاوم و مبارز که مصلح موعود را یاری کنند، ضروری است. در کنار این فساد جهانی، دوستان و یاوران حضرت و دولت‌های بیدار با زمینه‌سازی‌های مثبت، افکار جهانیان را برای انقلاب جهانی حضرت آماده سازند؛ چنان‌كه در روایات گوناگون هم مطرح شده که پیش از ظهور امام مهدی(عج)، مردمی قیام می‌کنند که مقدمات حکومت مهدوی را فراهم می‌سازند.
به هر حال، تحقق حکومت مهدوی با مقدمه و زمینه‌سازی انجام می‌پذیرد، بدین‌گونه که منتظران در محیط خویش به‌پا می‌خیزند، قیام می‌کنند و حکومتی تشکیل می‌دهند. همین حکومت‌ها زمینه‌هایی می‌شوند برای گردهم آمدن و به هم پیوستن صفوف یاران مؤمن، بصیر و متحرک که هستۀ اصلی مقاومت مؤمنان و وارثان زمین را تشکیل می‌دهند و از قیام حضرت پشتیبانی می‌کنند.
با این اوصاف، تهیۀ مقدمات و زمینه‌های لازم برای قیام منجی موعود امری ضروری است و باید در اولویت اهداف و برنامه‌های هر جامعه و دولت منتظر منجی قرار گیرد؛ زیرا به نظر می‌رسد بحث از انتظار در عرصۀ زمینه‌سازی با موضوع دولت و حکومت و چگونگی نظام سیاسی، اجتماعی حاکم در یک جامعه و جهت‌گیری‌های آن ارتباط مستقیم دارد.
دولت اسلامی و زمینه‌سازی ظهور
دولت‌ها و حکومت‌ها، برحسب ماهیت و مصدر مشروعیت خویش، اهداف و مقاصد متفاوتی دارند که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند. بر این اساس، مهم‌ترین هدف دولت‌ها و حکومت‌های غیردینی، دفاع از حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی شهروندان و تأمین نیازهای مادی و معیشتی آنان است؛ اما دولت اسلامی مبتنی بر اندیشۀ حکومت دینی، افزون بر تأمین نیازهای مادی و آسایش و سعادت دنیوی، تأمین نیازهای روحی و سعادت آخرتی با احیای ارزش‌های معنوی و دینی را جزو وظایف، برنامه‌ها و دستورالعمل‌های خود می‌داند. بر این مبنا، مهم‌ترین وظیفه و رسالت دولت اسلامی در عصر انتظار، فرهنگ‌سازی اندیشۀ انتظار و فراهم کردن بسترهای لازم برای توسعه و گسترش اندیشۀ انتظار در جامعه است.
در این راستا، دولت اسلامی با استفاده از امکاناتی که در اختیار دارد، باید سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی جامعه را به‌گونه‌ای مدیریت و سازمان‌دهی کند که به اصلاح و تغییر نگرش‌های غیردینی بینجامد و با برنامه‌ریزی و به‌کارگیری سازوکارهای لازم، فضای فکری حاکم بر جامعه را مهندسی کند، به‌گونه‌ای که این انگیزه‌های مذهبی در جامعه تحکیم یابد و مردم به سوی ارزش‌های دینی سوق داده شوند. در چنین فضایی، زمینه برای شکوفایی اندیشۀ انتظار فراهم می‌شود و مردم با رغبت و اشتیاق بدین‌سو حرکت می‌کنند.
بدیهی است تا زمانی که اندیشۀ انتظار ظهور از حالت اعتقاد و باور ذهنی به یک جریان اجتماعی و تفکر غالب در جامعه تبدیل نشود و رنگ و بوی انتظار در تربیت و فرهنگ و سلوک عمومی جامعه مشهود نباشد، آثار و برکات آن نیز در جامعه پدیدار نخواهد شد. تعمیم منطقی نتیجۀ این بحث در عرصۀ جهانی نیز این است که اندیشۀ انتظار به عنوان یک ایدۀ پویا باید به صورت یک جریان فکری زنده و مرتبط با حیات اجتماعی از سوی افکار عمومی جهانی مورد توجه قرار گیرد تا آثار الهام‌بخش آن به تدریج پدیدار شود. در این راستا، وظیفۀ دولت‌های اسلامی این است که بکوشند تا همه اهداف و برنامه‌های خود را در راستای نزدیک شدن به اهداف حکومت مهدوی قرار دهند و در قالب اعمال و اقدامات انسان دوستانه و عقلایی، بستر مناسب را برای پذیرش دولت‌ها و ملت‌های دین‌گریز و اسلام‌ستیز فراهم آورند. به عبارت دیگر، اگر دولت‌های اسلامی در مسیر درست اندیشۀ انتظار حرکت کنند، برای همۀ ملت‌های دین‌گریز و اسلام‌ستیز اما مستضعف و عدالت‌خواه الگویی عملی و مثبت خواهند بود؛ یعنی به‌طور غیرمستقیم، زمینۀ شناخت آموزه‌های ناب اسلامی و ویژگی‌های نظام مهدوی را فراهم می‌آورند. به این ترتیب بستر مناسبی برای پذیرش و تسلیم فراهم خواهند آمد.
رسالت تشیع و انقلاب اسلامی در جهانی‌سازی اندیشۀ ظهور منجی
بی‌تردید اندیشۀ شیعی در جایگاه خاستگاه ایدۀ مهدویت و ظهور، رسالت طرح و ترویج جهانی این اندیشۀ رهایی‌بخش را بر عهده دارد. امروز بیش از هر زمان دیگر ضرورت بسط و گسترش اندیشۀ ظهور منجی موعود در جایگاه یک ایدۀ جهانی و نجات‌بخش احساس می‌شود. این وظیفه در این عصر با توجه به عطش فزایندۀ افکار عمومی به یک اندیشۀ نجات‌بخش و آینده‌ساز بیش از هر زمان دیگری بر دوش انقلاب اسلامی به عنوان مطرح‌ترین نمایندۀ تفکر شیعی در عرصۀ جهانی است.
چنان‌كه حضرت امام(ره) در ماه‌هاي آخر عمر پربرکت خويش، به صراحت در این زمینه اظهار می‌دارند:
مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌دارى حضرت حجت می‌باشد كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهاد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار داد... بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولى اين به آن معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند.
این بار مسئولیت، ناشی از تغییر شرایط حاکم بر جامعۀ شیعی و تفاوت وضعیت امروز آن نسبت به گذشته در نتیجۀ انقلاب اسلامی و تغییر معنای انتظار است. در گذشته، موضوع انتظار ظهور و پایان یافتن غیبت حضرت مهدی(عج) که از ویژگی‌های اندیشۀ شیعی است، بیشتر یک موضوع اعتقادی و باور مذهبی تلقی می‌شد که آثار امیدبخش آن، جایگاه اعتقادی شیعه را تحکیم می‌بخشید و تا حد زیادی از آسیب‌پذیری آنان کاسته و شیعه را در مقابل سیاست‌های حذفی و سرکوب‌گرانۀ حکام جور در طول تاریخ، مقاوم نگه داشته بود.
در گذشته، انتظار و چشم‌به‌راهی شیعه همواره با یک منش سیاسی ـ اجتماعی همراه بود و دیگران، شیعه را گروهی همیشه مخالف و ناسازگار با حکام و سلاطین وقت و نافی مشروعیت حکومت آنان می‌دانستند. در حال حاضر، با توجه به موقعیت جا افتاده و آثار اعتقادی تفکر شیعی در جهان، وضعیت کاملاً تغییر کرده است. امروز این باور در جامعۀ شیعی از حالت اعتقاد ذهنی به یک روی‌کرد سیاسی ـ اجتماعی تبدیل شده است و آنان بر این حقیقت اذعان دارند که می‌توانند در راستای تغییر وضعیت موجود و فراهم‌سازی شرایط جهانی برای ظهور مصلح موعود دارای نقش تأثیرگذار باشند. چه این‌که در پی انقلاب اسلامی ایران، این روی‌کرد مبارک در میان بسیاری از جوامع و حرکت‌های اسلامی ـ شیعی با توجه به نیازهای شرایط فعلی به خوبی مشهود بوده است.
در مجموع، از آن‌جا که رسالت شیعه در راستای فراهم کردن زمینه‌های ظهور، یک رسالت جهانی است، چون در پی دگرگونی جهانی است و انجام این رسالت بدون حضور مؤثر در عرصۀ گفتمان جهانی و تأثیرگذاری جدی در نگرش‌های عمومی ممکن نخواهد بود، به نظر می‌رسد در شرایط فعلی، جامعۀ شیعی می‌تواند با درک صحیح ضرورت‌ها از یک‌سو و نقش‌آفرینی و مدیریت تأثیرگذار در عرصۀ افکار جهانی از سوی دیگر، با تبیین جاذبه‌ها و ویژگی‌های ایدۀ مهدویت و نظریۀ حکومت عدل جهانی اسلام در جایگاه تنها نظریۀ نجات‌بخش، زمینۀ فراگیری این اندیشۀ الهی را در جهان فراهم سازند و با ارائۀ الگوی حکومتی نوینی، افق نگاه مردم دنیا را به ایدۀ مهدویت و ظهور روشن کند.
در این میان، انقلاب اسلامی با تکیه بر اصول، مبانی و هویت اصیل تشیع از یک‌سو و شناخت و به‌کارگیری روش‌های تأثیرگذار برای عرضۀ این تفکر الهی بر افکار جهانی برای تسخیر ذهن‌ها و قلب‌ها از ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل برای زمینه‌سازی ظهور منجی بهره‌مند است که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.
ظرفیت‌های انقلاب اسلامی برای زمینه‌سازی ظهور منجی
هر انقلابی معلول یک سلسله نارضایتی‌ها و ناراحتی‌هاست؛ یعنی وقتی مردم از وضع حاکم ناراضی و خشمگین باشند و وضع مطلوبی را آرزو کنند، زمینۀ انقلاب به وجود می‌آید. البته باید گفت که صرف نارضایتی کافی نیست؛ چون ممکن است ملتی از وضع موجود ناراضی باشد و آرزوی وضع دیگری را داشته باشد، اما چون دارای روحیۀ تمکین و ظلم‌پذیری است، در برابر ظلم تسلیم است و قیام نمی‌کند. بنابراین، اگر ملتی ناراضی بود و افزون بر آن، روحیۀ طرد و انکار وضع نامطلوب در او وجود داشت، در آن صورت است که انقلاب می‌کند.
تعمیم نتیجۀ منطقی این بحث در ارتباط با انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) این است که انقلاب جهانی ایشان نیز از این امر مستثنا نیست و زمانی زمینۀ ظهور و انقلاب ایشان فراهم می‌شود که از یک‌سو ظلم در سطح جهانی فراگیر شود و از سویی روحیۀ طرد و انکار از سوی ملت‌های تحت ستم شکل گیرد. به‌گونه‌ای که آنها بر ظلمی که بر ایشان می‌شود واقف شده و خواهان ظهور منجی شوند.
این‌جاست که نقش مکتب اسلام ناب (اسلام شیعی) نمایان‌گر است؛ زیرا به پیروانش حس مبارزه و طرد و نفی وضع نامطلوب را می‌دهد و بر خلاف دیگر مکاتب از جمله مسیحیت که اساس آن بر تمکین و تسلیم است و معتقد است اگر به سمت راست صورتت سیلی زدند، طرف چپ صورتت را پیش بیاور، اسلام این منطق را رد می‌کند و می‌گوید: «إنّ أفضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر».
در چنین مکتبی است که اگر عنصر تعرض و تهاجم نسبت به ظلم و ستم و اختناق وجود داشته باشد، آن‌وقت است که این مکتب خواهد توانست بذر انقلاب را در میان پیروان خود بکارد.
در این میان، انقلاب اسلامی ایران به عنوان انقلاب زمینه‌ساز قیام مهدی(عج) که در پرتو آموزه‌های اسلام ناب شکل گرفته از ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل برای حضور مؤثر در عرصۀ گفتمان جهانی و تأثیرگذاری جدی در نگرش‌های عمومی و ایجاد روحیۀ طرد و انکار در سطح جهانی بهره‌مند است.
نکتۀ قابل توجه این‌که قدرت و ظرفیت‌های انقلاب اسلامی در راستای زمینه‌سازی جهانی نه معلول توجه به سازوکارهای سخت‌افزاری و نظامی، بلکه بیشتر حاصل جامعیت اندیشۀ اسلامی و سعۀ وجودی مفاهیم و مضمون‌های عمیق الهی و حکمت‌آمیز معطوف به انقلاب اسلامی در راستای تغییر نفوس در عرصۀ جهانی و هم معلول ضعف و نقصان‌های موجود در جبهۀ باطل از جمله خلأ معنوی و نابسامانی گستردۀ جوامع غربی است.
اساساً در گفتمان انقلاب اسلامی، قدرت تنها به قدرت‌های حسی و مادی تعریف نمی‌شود، بلکه لایه‌های باطنی‌تری از قدرت، که در همۀ سطوح خود تحت مشیت الهی قرار دارد، در جهان وجود دارد که می‌توان روی آنها برنامه‌ریزی کرد و از آنها بهره‌مند شد. بر پایۀ این نگرش، اساس قدرت به امکان بستگی ندارد، بلکه این انسان است که زمام امکانات اقتصادی و مادی را در اختیار دارد.
به عبارت دیگر، لایه‌های باطنی وجود انسان، لایه‌های مادی نیست. منشأ قدرت عوامل غیرمادی و به‌طور عمده ریشه در باورهای الهی و دینی دارد که می‌تواند قدرت‌های سخت‌افزاری را تحت‌الشعاع قرار داده و بر آنها چیره شود. این پدیده‌ای است که در پیروزی انقلاب اسلامی و اقتدار روزافزون نظام جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است. بر این اساس، برای زمینه‌سازی و فراهم کردن بستر ظهور در سطح جهانی، می‌توان بر عنصر معنویت و فطرت انسانی به عنوان مؤلفه‌های قدرت نرم تأکید کرد. در این راستا، جاذبه‌های فرهنگی انقلاب اسلامی که منبعث از باورها و ارزش‌های اسلامی، ویژگی‌های بین‌المللی انقلاب اسلامی و دیدگاه امام خمینی(ره) و رهبری انقلاب اسلامی حضرت آیةالله خامنه‌ای است، نه‌تنها در کشورهای اسلامی از جمله لبنان، عراق، فلسطین و...، تأثیر بسزایی گذاشته، بلکه آثار این اندیشه‌ها در دیگر کشورهای جهان از جمله امریکای لاتین نیز به چشم می‌خورد و توانسته قدرت نرم ایران را در جهان در مقابل امریکا و قدرت‌های جهانی و دیگر فرهنگ‌ها به‌ویژه لیبرالیسم افزایش دهد.
به عبارت دیگر، مجموعۀ مواضع، دیدگاه‌ها و فرمان‌های بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و اصول مطرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و نیز اقداماتی که به‌ وسیله ایران در حمایت از نهضت مردم مسلمان افغانستان، فلسطین و مبارز جهان انجام گرفت باعث شد تا انقلاب اسلامی بر خلاف همۀ نظریه‌های رایج از طریق دل‌ها به مردم مسلمان و مستضعف جهان نفوذ کند. این امر در شکل‌گیری و رشد جریان‌های اسلام‌گرای هم‌سو با ایران در منطقه و افزایش قدرت آن، نقش مؤثری داشته است. این در حالی است که نظام فرهنگی حاکم بر نظام بین‌الملل، با بحران‌های جدی روبه‌روست. روابط فرهنگی در نظام بین‌الملل، با فقدان احساسات انسانی در خانواده و جامعه دست به گریبان است. تضعیف مذهب در این فرهنگ، موجب سرگشتگی روانی و بن‌بست در فلسفۀ زندگی برای بسیاری از آنان شده است که از آخرین دست‌آوردهای مادی این تمدن بهره‌مند شده‌اند. جنگ‌ها، حقوق بشر مبتنی بر باورهای غربی، حقوق بین‌الملل مبتنی بر قدرت و قانون جنگل، فساد روحی و اخلاقی، برای همه در ناتوان بودن فرهنگ غربی حاکم، جای تردید نگذاشته است.
از سویی، از آن‌جا که جذابیت ارزش‌ها و مطلوبیت‌های سیاسی یک کشور می‌تواند در ارائۀ تصویرسازی مثبت و مطلوب از آن در سطح افکار عمومی جهان مؤثر واقع گردد و به عبارتی ایده‌آل‌های سیاسی یک کشور می‌تواند دیگران را نسبت به آن جذب یا دفع کند.
در این راستا، عرضۀ گفتمان جدید و کلان در قالب پذیرش اصول دموکراتیک و مدنی مبتنی بر اصول دینی و انسانی از سوی ایران و نهضت‌های اسلامی منطقه، ابتکار عمل را از غرب و استراژیست‌های غربی که برای کانالیزه کردن تمدن‌ها به سمت جنگ و خشونت تلاش می‌کنند، گرفته و برنامه‌های آتی آنان را در شکل‌دهی به نظام آیندۀ جهانی با یک اولویت امنیتی و نظامی به‌ هم ‌ریخته است. این نظریه، درصدد ارائۀ تصویری صلح‌جویانه از اسلام در جهان معاصر است. تلاش چنین نگرشی بر این امر دایر است که اسلام دین عقل، علم، فطرت و طرف‌دار کرامت و سعادت بشر است. در این راستا، هدف اصلی انقلاب اسلامی، عرضۀ الگوی دینی در توسعۀ سیاسی و اجتماعی ملت‌هاست. چنین الگویی ضمن آن‌که دست رد به تجارب بشر نمی‌زند، به تبادل میراث مشترک فرهنگی و تمدنی انسان‌ها برای رسیدن به سعادت واقعی تکیه دارد.
با توجه به آن‌چه مطرح شد، در ادامه می‌کوشیم ظرفیت‌های انقلاب اسلامی در ایجاد روحیۀ طرد و انکار در سطح جهانی و مؤلفه‌های آن را بررسی کنیم.
ایجاد انگیزه برای زمینه‌سازی ظهور بر اساس اصول فلسفۀ تاریخ اسلامی ـ شیعی
در یک نگاه کلان می‌توان اندیشه‌های فلسفۀ تاریخی را به دو گروه کلی تقسیم کرد: برخی اندیشه‌های فلسفۀ تاریخی، جریان حرکت تاریخ را با صرف‌نظر از حاکمیت اراده و مشیت خداوند متعال تحلیل و برخی دیگر، جریان حرکت تاریخ را بر اساس حاکمیت ارادۀ خداوند متعال تفسیر می‌کنند.
در این چارچوب، برخی تاریخ‌نگاران حوزۀ فلسفۀ تاریخ، جریان‌های تاریخ را اموری اتفاقی و تصادفی و پیش‌بینی‌نشدنی می‌دانند که تحت هیچ ضابطه‌ای قرار نمی‌گیرند. آنان معتقدند با بررسی تحولات تاریخی نمی‌توان آینده‌نگری کرد. به این ترتیب، یک وجه جبرگرایانه دارند؛ به این معنا که گویا تاریخ بدون توجه به تلاش‌ها و اقدامات و فعالیت‌های افراد مسیر خود را طی خواهد کرد و از این منظر، انسان‌ها اراده و اختیار چندانی در برابر حرکت تاریخ ندارند و تسلیم بی‌چون و چرای آن هستند.
در مقابل این دسته، نظریۀ عمیق و دقیق دیگری است که تاریخ را کاملاً قانون‌مند می‌داند. این گروه می‌گویند قواعد و ضوابطی بر تاریخ حاکم است که با بررسی سلسله‌جریان‌ها و تحولات تاریخی می‌توان آینده را ترسیم کرد. طبیعی است پیروان این نظریه (اندیشه‌های دینی به‌ویژه تفکر اسلامی ـ شیعی) عالم را بر محور حاکمیت حضرت حق بر کل خلقت تفسیر می‌کنند. همان‌طور که همۀ عالم را ناشی از اراده، مشیت و اوصاف جمال و جلال الهی می‌دانند، معتقدند که آغاز و انجام عالم و تاریخ، سراسر، آیات عظمت الهی و مسیر تحقق ارادۀ الهی است. بر اساس این نگاه، حرکت تاریخ باید بر اساس خالقیت و ربوبیت الهی تفسیر شود؛ یعنی خدای متعال هم خالق کل هستی از جمله بشر و جریان تکامل تاریخی اوست و هم بر اساس ربوبیت خود عهده‌دار سرپرستی و تکامل تاریخ بشری است. چنان‌که قرآن می‌فرماید: قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى.
ربوبیت الهی عهده‌دار تکامل و هدایت انسان به سمت کمال است. بنابراین، نه تاریخ جلوه‌ای از جلوات ماده و برآمده از ذات ماده است و نه جبر تاریخی بر پیش‌رفت و تکامل تاریخ حاکم است، بلکه خلقت عالم و تاریخ ناشی از خالقیت حضرت حق و تکامل آن ناشی از ربوبیت الهی است.
از سویی، اگر ما پذيرفتيم که حکمت و ربوبيت حضرت حق بر حرکت تاريخ حاکم است، بايد بپذيريم که حرکت کل تاريخ بايد به سوي تکامل باشد؛ يعني نمي‌شود که برآيند حرکت کل عالم، حرکت نزولي باشد، بلکه بايد حرکت رو به کمال باشد تا با حکمت سازگار شود. پس باید گفت سير کلي تاريخ را رو به کمال مي‌دانيم. ما معتقديم که حرکت کلي عالم در پايان به توسعه پرستش خداي متعال و کمال عبوديت و بندگي ختم مي‌شود؛ زیرا کمال، چيزي جز قرب به سوي خداوند متعال و گسترش عبوديت نيست.
نکته دیگری که در تحليل فلسفه تاريخ اسلامي بايد بر آن تأکيد کرد اين است که در حرکت تاريخ اراده‌هاي انسان‌ها هم نقش ايفا مي‌کنند. البته نه به معناي اين‌که به انسان در عرض اراده خداي متعال چيزي تفويض شده، بلکه به همان معنايي که در مبحث جبر و اختيار در مسلک شيعي متناسب با معارف اهل‌بيت(علیهم السلام) تبيين شده است؛ يعني نه جبر است و نه تفويض. بلکه چيزي بين اين دو. خداي متعال به انسان‌ها اراده داده و به ميزاني که مشيت حضرت حق اجازه دهد و به ميزاني که او امداد کند، اراده‌هاي انساني در تحقق حوادث عالم نقش ايفا مي‌کنند. از همين‌جاست که حرکت تاريخ دو سمت پيدا مي‌کند و به دو جبهه تقسيم مي‌شود. در يک جبهه، اراده‌هايي عمل مي‌کنند که بر محور عبوديت خداي متعال و خضوع و خشوع و تذلل در برابر او قرار دارند؛ يعني اين اراده‌ها در برابر اراده حضرت حق تسليم و خاشعند. به بيان ديگر، با اين‌که حرکت ارادي است، اما هم‌آهنگ با ربوبيت تشريعي خداي متعال واقع مي‌شود و چون ربوبيت تشريعي با ربوبيت تکويني هم‌آهنگ است، هم‌آهنگي میان مشيت بالغه و فعل عباد در اين منزلت اتفاق مي‌افتد.
از سوي ديگر، چون موجوداتي مانند انسان و جن داراي اراده و اختيار هستند و در اثر اين اراده و اختيار طغيان هم اتفاق مي‌افتد، جبهه دومي به وجود مي‌آيد که از آن به جبهه سرکشي تعبير مي‌شود. هريک از اين دو جبهه در حرکتي که دارند در پی گسترش خودشان هستند و به همين دليل درگيري حق و باطل در تاريخ اتفاق مي‌افتد. اصلي‌ترين تعارضي که در تاريخ وجود دارد، تعارض ايمان و کفر و عبوديت و استکبار است و حرکت کلي عالم هم در پايان به سمت غلبه عبوديت و بندگي است. اما نکته قابل تأمل اين است که اگرچه در حرکت کل تاريخ، اراده‌هاي انساني حضور دارند، ولي نقش آنها نقش محوري نيست و سمت و سوي کل تاريخ با مشيت بالغه خداوند متعال مشخص مي‌شود. انسان‌ها نمي‌توانند قوانين کلي خلقت را که ظهور مشيت خداوند متعال است تغيير دهند؛ بلکه اراده آنها در چارچوب همين قوانين عمل مي‌کند و در دل اين قوانين و در پیروی آنها، سطحي از تأثير هم براي آنها قرار داده شده است. در این دیدگاه، طبق اندیشۀ قرآن حرکت تاریخ جبری نیست و ارادۀ آنان نقش مهمی در پویش گردنه‌های تاریخ و رسیدن به قلّه‌های پیش‌رفت و تعالی دارد. قرآن نیز این گمان را که اراده‌ای گزاف‌کار و مشیتی بی‌حساب، سرنوشت‌های تاریخی را دگرگون می‌سازد به شدت نفی می‌کند. قرآن آشکارا می‌گوید که قاعده‌ای ثابت و تغییرناپذیر بر سرنوشت‌های اقوام حاکم است و مردم می‌توانند با استفاده از سنن جاریۀ الهی در تاریخ، سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند. از این‌رو، در عین آن که تاریخ با یک سلسله نوامیس قطعی اداره می‌شود، نقش انسان و آزادی و اختیار او هرگز از بین نمی‌رود.
از طرفی، اگرچه فرآیند تاريخ فرآیندي است که اراده‌هاي انساني هم در آن حضور پيدا مي‌کند، اما بايد توجه داشت که اين اراده‌ها بر محور اراده‌هايي که در کل تاريخ تأثیرگذارند شکل مي‌گيرند، که هم در جبهه حق و هم در جبهه باطل چنین است.
نکته پاياني اين‌که محور کل در دو جهان حق و باطل اين‌طور نيست که در موازنه يک‌سان باشند. بلکه در کل عالم خلقت و کل تاريخ محور کل در جبهه عبوديت، بر محور کل در جبهه باطل غلبه دارد. گرچه ممکن است کشمکش طولاني رخ دهد، ولي غلبه در کل با محور عبوديت است. بنابراين، جهت‌گيري کل بر محور اراده عبوديت شکل مي‌گيرد.
نتيجه‌اي که از اين نکات به دست مي‌آيد اين است که اگرچه حرکت تاريخ، حرکت عالَم به سمت نقطه پاياني خودش در همين دنيا به سمت عصر ظهور است و اين حرکت هم حرکتي است که اراده‌هاي انساني در آن نقش ايفا مي‌کنند، ولي معناي اين سخن اين نيست که اراده‌هاي انسان‌هاي متعارف، اراده‌هاي محوري در حرکت تاريخ به سمت صلاح هستند؛ بلکه محور کل، در جبهه حق، ربوبيت خداوند متعال است و در درون اين جبهه هم اراده وليّ‌الله محور اصلاح کل است و ولايت آنها و ظهور هدايت و سرپرستي آنهاست که تاريخ را به نقطه مطلوب خودش مي‌رساند.
به این ترتیب، بر اساس فلسفۀ تاریخ شیعه، به‌ویژه با استناد بر اصل نخست مبنی بر شمولیت ربوبیت الهی بر کل جهان هستی، همواره تحولات تاریخی باید به نفع جبهۀ حق تمام شود. بنابراین، انقلاب اسلامی به عنوان نمایندۀ جبهۀ حق از توان‌مندی بالایی برای تغییر موازنۀ قدرت در عرصۀ جهانی در راستای زمینه‌سازی بهره‌مند است.
انقلاب اسلامی و تحول در فطرت ثانی، گامی در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی
گرایش فطری و درونی نسبت به ضرورت تحقق روز موعود، گسترده‌ترین گرایش به شمار می‌رود. ایمان به حتمیت ظهور منجی عالم نیز در فکر عموم انسان‌ها وجود دارد. به عبارتی، بشر به‌طور فطری میل شدید به وجود یک ایدۀ نجات‌بخش را در درون خود احساس می‌کند، هرچند در بسیاری از موارد این حس ناخودآگاه است.
منشأ این فکر یک رشته اصول قوی و متین است که از سرشت و فطرت اصیل انسانی سرچشمه گرفته است؛ زیرا فطرت بشر، طالب رسیدن به کمال در تمام مراحل مربوط به خود است. او می‌داند که این کمال تنها در سایۀ حکومت عدل توحیدی الهی تحقق می‌یابد.
به این ترتیب، اعتقاد و میل بشر به ظهور منجی برای عالم بشر فطری و غریزی است و در نهان همۀ انسان‌ها وجود داشته و دارد. چنان‌که شهید صدر در این‌باره معتقد است:
اعتقاد به مهدی تنها نشانه یک باور اسلامی با رنگ خاص دینی نیست، بلکه افزون بر آن عنوانی است بر خواسته‌ها و آرزوهای همۀ انسان‌ها با کیش و مذاهب گوناگون و نیز بازدۀ الهام فطری مردم است. گاه با همۀ اختلاف‌هایشان در عقیده و مذهب دریافته‌اند که برای انسانیت در روی زمین، روز موعودی خواهد بود که با فرارسیدن آن هدف نهایی و مقصد بزرگ رسالت‌های آسمانی تحقق می‌یابد و مسیر آن‌که در طول تاریخ پرفراز و نشیب بوده و به دنبال رنجی بسیار، همواری و استواری لازم را می‌یابد.
انتظار آینده‌ای این‌چنین، تنها در درون کسانی که با پذیرش ادیان جهان غیب را پذیرفته‌اند، راه نیافته، بلکه به دیگران نیز سرایت کرده، تا آن‌جا که می‌توان انعکاس چنین باوری را در مکتب‌هایی که با سرسختی وجود غیب و موجودات غیبی را نفی می‌کنند دید. مثلاً در ماتریالیسم دیالکتیک که تاریخ را بر اساس تضادها تفسیر می‌کند، روزی مطرح است که تمام تضادها از میان می‌رود و سازش و آشتی حکم‌فرما می‌شود.
بدین‌سان به نظر می‌رسد که تجربۀ درونی‌ای که بشر در طول تاریخ در مورد این احساس داشته در میان دیگر تجربه‌های روحی از گستردگی و عمومیت بیشتری بهره‌مند است.
متفکر انگلیسی، برتراند راسل می‌نویسد:
عالم در انتظار مصلحی است که همه را تحت یک پرچم و یک شعار قرار می‌دهد.
آلبرت اینشتاین، صاحب نظریۀ نسبیت نیز می‌نویسد:
روزی که تمام عالم را سلامتی و صفا فراگرفته و همۀ مردم با هم دوست و برادر باشند، دور نیست.
این تعبیرها، برخاسته از فطرت و میل باطنی افراد است. فطرتی که معمار انقلاب اسلامی از آن به فطرت اول یاد می‌کند. فطرت اول در نظرهای ایشان همان نظم و قانون الهی است. این فطرت حقیقی، درون‌مایۀ کتاب هستی است که ارادۀ ذات حق بر آن استوار است... . نقطۀ ثقل این نظریه همان حق، عدل، نظم و ترتیب عالم و دستگاه صنع است که هدف‌مند طراحی شده است که اتفاق را در آن راهی نیست.
گاهی فطرت اول و حقیقی در انسان در اثر خواسته‌های خودخواهانۀ گروهی محجوب و به فطرت ثانی در او تبدیل می‌شود، به‌طوری که انسان از خواستۀ قلبی خود فاصله می‌گیرد و نیاز باطنی خود را درک نمی‌کند. این حالت در فرهنگ، تمدن و نظام غرب دیده می‌شود. در این نظام‌ها اندیشۀ نفی عالم غیب و ملکوت عالم و انسان تنها به ارضاي بدون قید و شرط گرایش‌ها و تمایلات مادی ـ حیوانی بشر توجه شده است. هم‌چنین روابط و مناسبات انسانی و ارزش‌های متعالی انسانی نظیر آزادی و عدالت، تنها در حیطۀ حیوانی و ملکی بشر تعریف و تحدید شده است. در چنین فضایی، هستند ملت‌هایی که تحت شدیدترین محدودیت‌ها و فشارها قرار دارند، اما دست پلید و پنهان استکبار را نادیده گرفته و چه‌بسا تصور می‌کنند بسیاری از این بدبختی‌ها ناشی از شرایط طبیعی و اجتناب‌ناپذیر جامعه و منطقۀ جغرافیایی آنهاست. در این شرایط استکبارپیشگان همواره کوشیده‌اند تا مبانی اعتقادی این جوامع را که مخالف استمرار این وضعیت است بی‌اعتبار سازند، به‌طوری که از زمانی که ایدۀ مهدویت و انتظار را سد راه منافع خود دیدند، کوشیدند تا با انواع دسیسه‌ها، آن را بی‌ثمر سازند.
حضرت امام خمینی(ره) نیز به این امر توجه دارد:
تمنیّات اهالی قدرت‌های غیرفطری قدیم و جدید این بوده است که با ایجاد ذائقه‌های گوناگون، مورد اعتنای فطرت‌های ثانی به جلب و جذب آدمی مبادرت ورزیده و ارکان سلطه و متعاقب آن سلطه‌پذیری انسان‌ها را امری عمومی و انکارناپذیر معرفی کنند.
از نظر ایشان، «فطرت اول»، فطرتی خدادادی و عقلانی و «فطرت ثانی»، فطرتی دست‌ساز و تحمیلی است. فطرت نخست با روح کمال‌طلب و آرمان‌خواه هم‌آهنگ و فطرت ثانی، متناسب با عقل مادی‌گرا و روح عرضی، لذت‌محور و محافظه‌کار طراحی شده است. ایشان با کشف فطرت تصنعی، بر لزوم تحول در آن و رجعت به خویشتن فطری تأکید می‌کردند:
ما باید سال‌های طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و روی پای خویشتن بایستیم. باید از همان بچه‌ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسان اسلامی باشد.
به این ترتیب، به نظر می‌رسد انقلاب اسلامی در نخستین قدم، در راستای زمینه‌سازی ظهور منجی، باید بکوشد تا با تأکید بر مبارزه با استکبار، ظلم‌ستیزی، عدالت‌طلبی، تعالی‌خواهی، رفع تبعیض و نابرابری‌های اقتصادی، سیاسی و... فطرت اول انسان‌ها را در صحنۀ جهانی مخاطب قرار دهد و با رجوع به باطن انقلاب اسلامی و بازسازی زبان فطرت‌محور از زبان سیاست‌محور حاکم بر نظم مسلط جهانی عبور کند و شالودۀ زبانی و منطق همۀ زورگویان را مورد پرسش قرار دهد.
گزینش زبان فطرت به عنوان زبان عمومی امم جهان بهترین راه در برخورد با ملت‌ها و دولت‌های خسته از وضع کنونی است. زبان فطرت حقیقت‌محور است، در حالی که زبان حاکم بر نظم جهانی سیاست‌محور. زبان فطرت، پاسخ‌گوی تمامی نیازهای بشری و تمامیت جهانی است. اما زبان سیاست تأمین‌کنندۀ نیاز بخشی از افراد و کشورهاست. در منطق زبان فطرت، متاع خوب برای همه خوب است و خسرانش نیز برای همه زیان‌آور.
در حال حاضر، ملت‌ها از منطق زبان‌های تک‌گفتار یک‌سویۀ قدرت‌های حاکم به ستوه آمده و بر اساس فطرت و معیارهایی چون حق و عدل که پافشاری بر آن نیز جزوی از ارمغان انقلاب اسلامی است، زبان حکم‌رانی و ادارۀ جهان در حال دگرگونی است. روح جهان کنونی، روح عدالت و پذیرای آفرینش پیام‌های غیرنظامی و فطرت‌محور است؛ زیرا بنابر تلقی فطری در انسان، انسان موجودی است دارای سرشت الهی، مجهز به فطرتی حق‌جو و حق‌طلب، حاکم بر خویشتن و آزاد از جبر طبیعت، جبر محیط، جبر سرشت و جبر سرنوشت. بنابراین، تلقی از انسان، ارزش‌های انسانی در انسان اصالت دارد؛ یعنی بالقوه به صورت یک سلسله تقاضاها در سرشت او نهاده شده است. انسان به سبب سرشت‌های انسانی خود، خواهان ارزش‌های متعالی انسانی است و به تعبیر دیگر، خواهان حق، حقیقت، عدالت و مکرمت‌های اخلاقی است و به موجب نیروی عقل خود می‌تواند طراح جامعۀ خود باشد. او نباید تسلیم کورکورانۀ محیط باشد و به موجب اراده نیروی انتخاب‌گری خود طرح‌های فکری خود را به مرحلۀ اجرا درمی‌آورد.
بر این مبنا، انقلاب اسلامی از بهترین فرصت برای قراردادن میل به ظهور منجی در جادۀ حقیقی خودش و با نیازهای خاصش بر خلاف آن‌چه دیگران می‌خواهند، بهره‌مند است. اصالت و جاودانگی تفکر و فرهنگ مهدویت و انتظار در گفتمان انقلاب اسلامی در هم‌آهنگی و هم‌خوانی آن با آرمان‌های فطری و گرایش‌های جاودانۀ انسانی است و این امر به انقلاب اسلامی، ظرفیت بالایی در راستای زمینه‌سازی برای پذیرش آرمان‌های مهدوی در عرصۀ جهانی می‌بخشد. البته این ظرفیت تا حدودی نتیجۀ طبیعی تفاوت‌های دو تمدن مادی و الهی است. تمدن غرب، سلطه و قدرت خود را وام‌دار ابزار تکنولوژی، نظام آموزشی شبکۀ پیچیدۀ سیاسی و... است. این تمدن مادی بر خلاف تمدن‌های الهی و دینی، گسترده، اما سطحی است. دلیل این امر این است که تمدن‌های مادی بر تمتع و تلذذ بنا شده‌اند و ماهیت تمتع و تلذذ، تنوع و تکثر است. امور متکثر و متنوع باید کم‌عمق و سطحی باشند و همواره رنگ و قد عوض کنند. این تنوع‌ها و تلوّن‌های پیچیده سقف خاصی دارد و روزی به پایان خط خواهد رسید و بشر به سطحی بودن آنها پی خواهد برد. شاید روزی از این همه رنگ‌عوض‌کردن که مستلزم تغییر و عدم ثبات است، خسته می‌شود.
در مقابل تمدن مادی، تمدن الهی و دینی عمیق و ژرف است، ثبات دارد، تغییر در آن به صورت معیارمند شکل می‌گیرد و آغاز و انجام معینی دارد. البته مهم‌ترین دلیل بر ثبات تمدن دینی، فطری بودن آن است. فرمان‌های دینی مناسب با فطرت بشر و حتی فطرت تکوین است. از این‌روست که بشر را به پوچی و خستگی نمی‌کشاند. به عبارت دیگر، درست در آن هنگام که تمدن مادی همۀ صور متلون خود را به‌کار گرفته است و دیگر هیچ ارمغانی برای بشر ندارد، تمدن دینی راه فطرت فراموش شده را پیش پای انسان می‌گذارد. در این راستا، انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی دینی مدعی هم‌سخنی با فطرت بشر است. حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است؛ از این‌رو می‌تواند از بالاترین جذابیت‌ها در سطوح گوناگون مفهومی مثل مفاهیم عدالت، نیل به خصلت‌های انسانی، مهرورزی، دوستی و...، رفتاری مثل بسیاری از مناسک رفتاری زیبا و آرام‌بخش در راستای حمایت از مستضعفان، رنج‌دیدگان، محرومان و... با کمترین هزینه بهره‌مند باشد. این در حالی است که جاذبیت‌های حیات مادی، جدای از این‌که متکی بر تبلیغات و هزینه‌های گزاف است، عموماً موقتی و تمام شدنی است.
چنین انقلابی در شرایط امروزی که دنیای غرب به بن‌بست رسیده است و بشر معاصر گیج و حیران شده‌اند، سرمایه و ظرفیت عظیمی دارد تا انسان‌هایی را که به حکم «الغریق یتشبث بکل شیء» منتظرند تا به نخستین دعوت‌کننده پاسخ مثبت دهند، به سوی خود فراخواند. این پتانسیل، تا حد قابل‌توجهی قدرت بازی‌گری انقلاب اسلامی را در عرصه بین‌المللی در راستای زمینه‌سازی ظهور افزایش داده است.
نتيجه
در گفتمان انقلاب اسلامی، تحلیل مسئلۀ زمینه‌سازی برای ظهور منجی بر اساس عناصر مادی و نظامی صرف، گمراه‌کننده خواهد بود و در این زمینه، عوامل دیگری از جمله سنت‌های لایزال و ثابت الهی و تأثیر آنها در تحولات تاریخی، قدرت اراده‌های ایمانی و توان آنها برای خلق و تصرف در پدیده‌های اجتماعی، پدیدۀ غیب و نقش آن در تغییر مناسبات برنامه‌ریزی شده و تأکید بر مفاهیم بین‌الاذهانی هم‌چون فطرت و... مطرح است. بنابراین، انقلاب اسلامی به عنوان نقطۀ عطفی در جریان مهدویت، با تکیه بر ظرفیت‌های نام‌برده، رسالت خطیر و الهی خود را زمینه‌سازی انقلاب جهانی و فراهم آوردن مقدمات ظهور قرارداده است. در این راستا، به نظر می‌رسد بایسته‌های انقلاب اسلامی برای زمینه‌سازی ظهور چنین است: گسترش و تعمیق فرهنگ انتظار ظهور منجی در سطح جهان، تلاش در روی‌گردانی از ادبیات انفعالی در مسئلۀ مهدویت و انتظار در باورهای عمومی، گسترش روحیۀ خداجویی، حقیقت‌طلبی و عدالت‌طلبی.
https://ayandehroshan.ir/vdcd290o6yt0z.a2y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما