تاریخ انتشاريکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۴
کد مطلب : ۹۳۵
۰
plusresetminus

حاکمیت دین اسلام در قرآن

علیرضا فخاری .لیلا ابراهیمی
حاکمیت دین اسلام در قرآن
چکیده
اندیشۀ تشکیل حاکمیت جهانی از گزینه‌هایی است که همۀ شرایع درصدد تبیین اصول و ساختار آن بوده و به صورت جدی بر روی آن فعالیت می‌کنند و رشد و تسریع روزافزون ارتباطات، چنین امری را به یک موضوع جدّی و ضروری تبدیل کرده است. دین اسلام تنها دینی است که توحید واقعی و حقیقی را تبلیغ می‌کند، در حالی که یهودیت با تحریف و تغییر احکام شریعت حضرت موسی(ع)و مسیحیت نیز با ترک شریعت حضرت عیسی(ع)از توحید دور افتاده و در ردیف مشرکان درآمده‌اند، در نتیجه از ادارۀ زندگی فردی و اجتماعی انسان عاجز هستند. دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی، ضمن تصدیق تورات و انجیل اصلی، ناسخ احکام و آموزه‌های آن‌ها بوده و برخی را حذف و برخی دیگر را تکمیل نموده است و در واقع ظرفیت اعتبار شرایع دیگر با ظهور اسلام پایان پذیرفته و دین اسلام تنها دینی است که می‌تواند در تمام جهان حاکم شده و زندگی انسان را در همۀ ابعاد اداره کند.
واژگان کلیدی
حاکمیت جهانی، دین حق، دین اسلام.

مقدمه
با سیری در تاریخ و اعصار بشری این واقعیت به‌دست می‌آید که بشر هیچ‌گاه بدون دین زندگی نکرده است. همین امر گویای این حقیقت است که دین دارای عناصر و ارکانی است که مطابق خواسته‌ها و نیازهای بشری در تمامی نسل‌ها و جوامع دنیاست. اگرچه در طول این مسیر عدّه‌ای بیراهه رفته و اصل وجود آن را انکار کرده‌اند، ولی به‌تدریج با رشد و تعالی افکار و عقول، کارآیی و ساز و کارهای آن را درک خواهند کرد.
یکی از فاکتورهای ضروری برای تحقق حکومت جهانی، رشد عقول و شعور انسان‌هاست؛ یعنی جامعه باید از نظر عقل و شعور به جایی برسد که آمادگی پذیرش تعالیم و آموزه‌های دین به معنای واقعی را داشته باشد. پیشرفت علم و تکنولوژی و تقویت آگاهی‌ها و تسریع ارتباطات، مسیر را برای جهانی شدن اسلام بسیار نزدیک کرده است. جایگاه یافتن موضوع جهانی‌شدن و جهانی‌سازی در میان اندیشمندان جهان در سال‌های اخیر، ناشی از حقیقت قطعی جهانی بودن اسلام است. تحولات اخیر در دنیای عرب، بشارت‌دهندۀ گسترش و تجدید حیات تفکر و اندیشۀ اسلامی در سطح جهان است؛ تفکری که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، آغازگر آن بود و تحولات اخیر در امتداد آن قرار دارد. پیام انقلاب ایران این بود که مردم می‌توانند ساختار نظام سلطه را بر هم زنند و با تکیه بر ارزش‌های اسلامی و حرکت‌های مردمی جامعه را اداره کنند. رهبر معظم انقلاب در این‌باره می‌فرماید:
انقلاب اسلامی در حقیقت دو کار بزرگ را انجام داده است که یکی تشکیل نظام اسلامی و دیگری زنده کردن هویت اسلامی است. (نرم‌افزار حدیث ولایت، 20/11/74)
بیان مسئله
شرایط و مقتضیات زمان و شکوفایی ظرفیت‌ها و استعدادهای آدمی، مهم‌ترین عامل تکامل شرایع از تمام ابعاد است:
لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِیبْلُوَكُمْ في مَا آتاكُمْ؛ (مائده: 48)
براى هر گروهى از شما آیین و روشى قرار داده‏ایم و اگر خدا مى‏خواست شما را امت واحدی قرار می‌داد، ولى خواست شما را در آن‌چه به شما داده امتحان كند.
این تکامل شرایع مانند مقاطع تحصیلی است که انسان‌ها در آن برای رسیدن به نقطۀ تعالی و کمال، باید گام به گام رو به جلو حرکت کنند، به طوری که هر شریعتی در عین تصدیق شرایع پیشین، ناسخ و تکمیل کنندۀ آن‌ها نیز هست.
حقیقت مطلب این است که با اندک تأملی در آموزه‌ها و تعالیم شرایع دیگر به دست می‌آید که همۀ آن‌ها نمی‌توانند برحق باشند و عدّه‌ای برای رسیدن به اغراض و منافع خودشان اقدام به تحریف فرامین الهی کرده و از آن‌چه اکنون به عنوان آیین یهودیت و مسیحیت معروف است، غیر از مقدار بسیار کمی، بقیه دستخوش دگرگونی و تحریف قرار گرفته است. امّا آیینی که خداوند توسط حضرت محمّد(ص) نازل فرمود، به علّت دارا بودن تعالیم و آموزه‌های جامع و کامل و وعدۀ قطعی خدا بر حفظ آن، بر همۀ شریعت‌های پیشین برتری داشته و قرآن در آیات مختلفی با بیان عملکرد پیروان یهود و مسیحیت، شاخص‌ها و معیارهای برتری این آیین بر سایر شریعت‌ها را به خوبی به تصویر کشیده است.
حال این پرسش مطرح است که آیا اسلام به عنوان یک دین حق، بر آیندۀ بشری حاكم خواهد بود یا خیر؟ ظرفیت اسلام برای حاكمیت جهانی نسبت به سایر شرایع چیست؟ آیا آموزه‌ها و قوانین شرایع دیگر می‌تواند دارای جنبۀ جهانی باشند یا خیر؟ نگرش قرآن نسبت به آیندۀ دین اسلام چگونه است؟ ادله و مستندات قرآنی مبنی بر حاكمیت جهانی اسلام كدامند؟
در عصری كه جهان‌خواران و مستكبران می‌كوشند با اختصاص میلیاردها دلار پول و امكانات مختلف، آینده را به نفع خود سامان دهند، در چنین اوضاعی كه مناقشۀ تاریخی حق و باطل صورت پیچیده‌تری به خود گرفته است، ترسیم چشم‌اندازی دقیق از آینده‌ای آرمانی، موجب امیدآفرینی در اردوگاه حق و توفان افکار در راه تحقق جامعۀ مطلوب اسلامی می‌شود.
غلبۀ جهانی دین اسلام
یاری پیامبران یک سنّت الهی است، تا جایی که این یاری و پیروزی یک وعدۀ از پیش مسلّم شده است:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛ (صافات: 171- 173)
و قطعاً سخن ما براى بندگان فرستاده‌مان از پیش معیّن شده است كه یقیناً ایشان یارى‏شدگانند. و سپاه ما چیره و پیروزند.
البته این یاری فقط به پیامبران اختصاص ندارد، بلکه هر کسی که راه آنان را بر دوش گرفته و جلودار جبهۀ حق باشد از این پیروزی و یاری برخوردار خواهد شد. در جای دیگر نیز وعده فرموده است که پیامبران و مؤمنان را در طریق حق یاری خواهد نمود:
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذینَ آمَنُوا فِي الْحیاةِ الدُّنْیا؛ (غافر: 51)
ما قطعاً رسولان خود و كسانی كه ایمان آورند را در حیات دنیا یاری می‌کنیم.
آیاتی در قرآن بر غلبۀ دین حق بر تمامی شرایع دلالت دارند. در آیۀ 32 سورۀ توبه می‌فرماید که جهان روزی را خواهد دید که در آن روز، نور الهی بر تمامی آیین‌ها به‌رغم ناخشنودی کافران غالب شده و بر سراسر زمین حاکم خواهد شد:
یُریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛
مى‏خواهند نور خدا را با دهان‌هاى خود خاموش سازند و خدا نمى‏خواهد جز این‌كه نور خودش را تمام کند اگرچه كافران ناخشنود باشند.
مضمون آیۀ فوق در جای دیگر هم آمده است:
یُریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ؛ (صف: 8)
مى‏خواهند نور خدا را با دهان‌های خود خاموش كنند، حال آن‌که خدا تمام کنندۀ نور خویش است، اگرچه كافران ناخشنود باشند.
در مفهوم نور الهی چند دیدگاه مطرح شده است:
الف) بیشتر مفسران معتقدند که مراد از «نُورَ الله دین الهی است و آن دین، دین اسلام است (بلخی، 1423: ج4، 316؛ سمرقندی، بی‌تا: ج3، 444؛ طبری، 1412: ج28، 57؛ طوسی، بی‌تا: ج9، 595؛ طبرسی، 1360: ج9، 420؛ شیبانی، 1413: ج5، 181؛ کاشانی، 1423: ج7، 46؛ آلوسی، 1415: ج14، 282؛ مظهری، 1412: ج9، 272؛ دخیل، 1422: ج1، 744؛ آل‌غازی، 1382: ج6، 251؛ ابیاری، 1405: ج11، 321).
ب) مقصود ولایت امیرالمؤمنین است و به آیۀ 8 سوره تغابن استناد کرده‌اند (نک: حسینی استرآبادی، 1409: ج1، 662؛ فیض کاشانی، 1415: ج2، 1300؛ عروسی حویزی، 1415: ج5، 316؛ گنابادی، 1408: ج4، 173؛ طیب، 1378: ج12، 516).
ج) مراد قرآن است (حسینی همدانی، 1404: ج16، 329؛ قرشی، 1377: ج11، 143).
د) منظور از نور الهی، حضرت محمّد(ص) است (صادقی تهرانی، 1419: ج1، 552).
به نظر می‌آید منظور از نور الهی همان دین و آیین مورد پسند الهی باشد که توسط حضرت محمّد(ص) نازل شده است و در آیۀ بعدی هم از استقرار و غلبۀ جهانی این آیین بر همۀ آیین‌ها سخن گفته شده است:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ (توبه:33)
او كسى است كه پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همۀ دین ها پیروز گرداند، اگرچه مشركان ناخشنود باشند.
نخستین مبحثی که ضروری است در این‌جا مورد مطالعه قرار گیرد، عنصر «دین است. سپس در ادامه به تبیین مفهوم «دینِ الْحَقِّ و جملۀ «لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ در آیۀ مذکور و معنا و مفهوم «مهیمن خواهیم پرداخت.
الف) مفهوم لغوی واژۀ دین
برخی آن را در معانی اطاعت، جزا و انقیاد به کار برده‌اند (فراهیدی، 1410: ج8، 73؛ ابن‌فارس، 1404: ذیل مادۀ دین). گروهی افزون بر این‌ها معانی حساب، عادت، شأن و خضوع را نیز برای آن ذکر کرده‌اند (جوهری، بی‌تا: ذیل مادۀ دین؛ ابن‌اثیر، بی‌تا: ذیل مادۀ دین؛ ابن‌منظور، 1414: ج13، 169 - 170).
راغب می‌گوید:
دین به معنای اطاعت و جزا است و شریعت را به‌ اعتبار طاعت و فرمان‌برى دین می‌گویند و آن مانند ملّت و طریقت است، لیكن انقیاد و طاعت در آن ملحوظ است. (راغب اصفهانی، 1412: 323)
فیومی دین را به معنای راه آشکار به کار برده (فیومی، بی‌تا: ذیل مادۀ دان) و طریحی آن را به معنای اصطلاحی گرفته و می‌گوید:
دین عبارت است از قوانین الهی برای خردمندان که شامل اصول و فروع است. (طریحی، 1375: 251)
با کاوشی در معانی لغوی دین، به نظر می‌‌‌‌‌‌رسد که دین امری است که محوریت آن اطاعت است و منشأ الهی و وحیانی دارد.
ب) مفهوم دینِ الْحَقِّ
در این زمینه چند نظر مطرح شده است:
الف) بیشتر اندیشمندان اسلامی معتقدند مراد، اسلام است و برای ادعای خود به آیۀ 19 سورۀ آل عمران استشهاد کرده‌اند (بلخی، 1423: ج2، 168؛ سمرقندی، بی‌تا: ج2، 54؛ طبری، 1412: ج10، 82؛ طوسی، بی‌تا: ج5، 209؛ ثعلبی نیشابوری، 1422: ج5، 35؛ طبرسی، 1360: ج5، 38؛ بغوی، 1420: ج2، 340؛ میبدی، 1371: ج4، 119؛ بغدادی، 1415: ج2، 354؛ اندلسی، 1420: ج5، 406؛ کاشانی، 1423: ج3، 104؛ حقى بروسوی، بی‌تا: ج3، 417؛ شوکانی، 1414: ج2، 405؛ آلوسی، 1415: ج5، 278).
ب) دین حق همان اعمال صالح است (دمشقی، 1419: ج4، 120).
ج) یعنی توحیدی که نابود نمی‌شود (قاسمی، 1418: ج5، 397).
د) مراد از «دین الحقّ آن حقّ مطلقی است که نه باطل در آن راه دارد، نه نسخ شده و نه تحریف در آن صورت گرفته است (صادقی تهرانی، 1365: ج13، 47).
مضمون آیۀ مورد بحث در آیۀ 9 سورۀ صف نیز مطرح شده است:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛
او كسى است كه پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همۀ دین‌ها پیروز گرداند، اگرچه مشركان ناخشنود باشند.
جمع‌بندی آرای فوق آن‌چنان پیچیده به نظر نمی‌رسد؛ زیرا در آیات پیش از آیۀ مزبور سخن از دعوت حضرت موسی و عیسی(س) است که آن‌ها از پیروان خود برای ایمان به حق دعوت می‌کنند، ولی آنان سر باز می‌زنند. در آیۀ هفتم همین سوره فرموده است:
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى‏ إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ؛
و چه كسى ستمکارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ می‌بندد در حالی که به سوى اسلام فراخوانده مى شود، و خدا مردم ستمگر را هدایت نمی‌کند.
می‌توان گفت که مراد از دین حق، اسلام است؛ زیرا آیۀ فوق متذکر می‌شود که پیامبر همه را به اسلام دعوت می‌کند؛ آن دینی که نه نسخ شده و نه تحریف در آن صورت گرفته است.
ج) تبیین مفهوم لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ
«ظهر در لغت به معنای خلاف باطن هر چیزی، پیروزی و اطلاع یافتن بر چیزی آمده است (فراهیدی، 1410: ج4، 37). راغب «ظهر علیه را به معنای غلبه کردن گرفته است (راغب اصفهانی، 1412: 540). ابن‌‌عاشور می‌گوید:
فعل «ظهر هرگاه با «علی متعددی شود، به معنای یاری کردن و برتری یافتن است، که در این آیه معنای دوم مراد است. (ابن‌عاشور، بی‌تا: ج10، 74)
این فعل در روایات حضرات معصومین(ع) نیز به معنای غلبۀ دین حق بر همۀ ادیان به کار رفته است.
امام علی(ع)در تفسیر آیۀ مورد بحث فرمودند:
یُظْهِرُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَدْیانِ عِنْدَ قِیامِ الْقَائِمِ؛ (کلینی، 1365: ج1، 432؛ مجلسی، 1404: ج51، 60)
خداوند اسلام را در زمان قیام قائم بر تمامی ادیان پیروز می‌گرداند.
پیامبر(ص) فرمود که خدا می‌فرماید:
حَقٌّ عَلَی أَنْ أَظْهَرَ دِینَكَ عَلَى الْأَدْیانِ حَتَّى لَا یبْقَى فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا دِینٌ إِلَّا دِینُكَ أَوْ یؤَدُّونَ إِلَى أَهْلِ دِینِكَ الْجِزْیةَ؛ (طبرسی، 1403: ج1، 222؛ مجلسی، 1404: ج10، 44)
حق و سزاوار است که دین تو را بر همۀ ادیان غالب گردانم تا این‌که در شرق و غرب جز دین تو باقی نماند یا این‌که به پیروان دین تو جزیه دهند.
حضرت علی(ع)می‌فرماید:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ یكُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِكَثْرَةٍ وَ لَا بِقِلَّةٍ وَ هُوَ دِینُ اللهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَیثُ طَلَعَ؛ (شریف رضی، 1370: 203، خ146)
پیروزی یا شکست در این جنگ با کثرت یا قلّت افراد نیست، بلکه این دین الهی است که خداوند آن را پیروز می‌گرداند و لشکریانش را آماده و یاری می‌رساند تا این‌که به جایی برسد که باید برسد و طلوع کند از آن‌جا که باید طلوع کند.
از روایات مزبور درمی‌یابیم که «ظهر، به معنای غلبه و پیروزی بوده و همگی دلالت دارند که اسلام بر تمامی شرایع دیگر حاکم خواهد شد و پیروزی نهایی با اسلام است.
مفسران در بارۀ مرجع ضمیر «ه در لِیظْهِرَهُ اختلاف کرده‌اند:
الف) برخی با صراحت بازگشت آن را به رسول تفسیر کرده (زمخشری، 1407: ج2، 265؛ اندلسی، 1420: ج5، 406؛ حقى بروسوی، بی‌تا: ج3، 417؛ آلوسی، 1415: ج5، 277) و گروهی نیز از ابن عباس نقل کرده‌اند که ضمیر به رسول یعنی پیامبر(ص) اشاره کرده و معنای آیه چنین است: «لیعلمه الله الأدیان كلها حتى لا یخفى علیه شی‏ء منها؛ یعنی تا خداوند به او همۀ ادیان را بیاموزد تا هیچ چیز از آن‌ها بر او پوشیده نماند (نک: طوسی، بی‌تا: ج5، 209؛ طبرسی، 1360: ج5، 38؛ رازی، 1408: ج9، 226؛ بغوی، 1420: ج2، 340؛ جرجانی، 1377: ج4، 60). پس ابن‌عباس «ظهر را به معنای علم و آگاهی گرفته است. شاید سؤال شود که این ماده در آیات دیگر از قبیل أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ ، وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِی إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ و عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى‏ غَیبِهِ أَحَداً به معنای آگاهی و مطلع شدن به کار رفته است؛ لذا در آیۀ مورد بحث نیز به این معنا به کار برده شده است؟
پاسخ آن است که اولاً، شاید مترجمان در ترجمۀ آیات مذکور، معنای آگاهی و اطلاع را به کار برده‌اند؛ ولی کاربرد این معنا یعنی «علم در این آیات بین مفسّران اتفاق نظر نیست. فخر رازی می‌گوید:
«الظهور علی شیء بر دو وجه است: یکی علم بر آن، مانند إِنَّهُمْ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیكُمْ یرْجُمُوكُمْ؛ آنان اگر بر شما اطلاع یابند، سنگسارتان مى‏كنند (کهف: 20) و دیگری غلبه بر آن، مانند فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ؛ چیره شدند (صف: 14). در آیۀ 31 سورۀ نور هم به معنای غلبه و توانایی است. (رازی، 1420: ج23، 367)
البته دربارۀ مثال اول فخر رازی باید گفت که در آن‌جا هم «ظهر به معنای غلبه است نه آگاهی. علّامه نیز «ظهر را در أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ به معنای غلبه به کار برده است (طباطبایی، 1417: ج15، 112).
دوم این‌که فعل «ظهر در کتب لغت به معنای علم و غلبه آمده است و بستگی به سیاق آیات معنایی متفاوت دارد و به نظر می‌رسد طبق گفتۀ ابن عاشور _ که پیش‌تر ذکر شد _ فعل «ظهر هرگاه با حرف «علی استعمال شود به معنای یاری کردن و غلبه نمودن است.
سوم، با توجه به کاربرد این واژه در روایات که در بالا به آن‌ها اشاره شد، معنای این کلمه در لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ، غلبه و پیروزی است و سیاق آیۀ قبل از این آیه نیز بر این معنا دلالت دارد: یُرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (توبه: 32) و خداوند در آیات دیگر از قبیل آیۀ 55 سورۀ نور با صراحت اعلام می‌کند که دین خود را در جهان مستقر خواهد ساخت: وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى‏ لَهُمْ؛ و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار می‌بخشد.
ب) بعضی مفسّران مرجع آن را دین حق تفسیر کرده‌اند (بلخی، 1423: ج2، 168؛ فیض کاشانی، 1415: ج1، 462؛ طباطبایی، 1417: ج9، 247؛ قاسمی، 1418: ج5، 397).
ج) برخی بازگشت ضمیر را به هر دو (رسول و دین حق) معنا کرده‌اند (نیشابوری، 1416: ج3، 458؛ بیضاوی، 1418: ج3، 79؛ قمی مشهدی، 1368: ج5، 444؛ شوکانی، 1414: ج2، 405؛ ابن‌عجیبه، 1419: ج2، 375).
به عقیدۀ علّامه، معناى آیه این است كه خداوند رسول خود، حضرت محمد(ص) را با نشانه‌ها و معجزات و آیینی كه با فطرت و حقیقت آفرینش منطبق است، مبعوث کرد تا آن را بر سایر ادیان غلبه دهد، هر چند مشركان نخواهند و ناراحت شوند. از این معنا به خوبى به‌دست مى‏آید، ضمیرى كه در «لیظهره است به دین حق برمى‏گردد، و سیاق آیه نیز بر آن دلالت دارد. پس این‌كه بعضى احتمال داده‏اند كه ضمیر مذكور به رسول برگردد، و معناى آیه این باشد كه «تا وى را بر دشمنان غلبه دهد، و همۀ معالم دین را به وى بیاموزد، نمی‌تواند صحیح باشد (طباطبایی، 1417: ج9، 329).
می‌توان گفت ظاهر آیه نشان می‌دهد که معنای «ظهر علی، غلبه است و همۀ مفسران آن را به این معنا گرفته‌اند و اگر حتی ضمیر «ه به رسول بازگردانده شود، خللی در معنای آیه وارد نمی‌شود.
د) مفهوم واژۀ «مهیمن
کتاب و آیین پیامبر(ص) تمامی برنامه‌های مورد نیاز بشر را از جوانب گوناگونی اعم از اعتقادات، دستورالعمل‌ها، احكام، اخلاقیات و مسائل سیاسی و اجتماعی داراست؛ برخلاف سایر شریعت‌ها و كتب آسمانی كه اقتضای دوام و ابدیت نداشته و برای محدوده‌ای از زمان و با توجه به شرایط فكری و اجتماعی مردم عصر خود، فرود آمده و امری مشخص داشته است. البته شكی نیست كه اصل همۀ كتب آسمانی، كلام الهی است.
خداوند در آیۀ 48 سورۀ مائده برای توصیف کتاب حضرت محمّد(ص) از واژۀ «مهیمن استفاده کرده است:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛
و كتاب را به حق بر تو نازل كردیم كه تصدیق‌كنندۀ كتاب‌های پیشین و حاكم بر آن‌هاست.
از دقّت در آیه درمی‌یابیم که واژۀ کتاب در «مِنَ الْكِتابِ عام بوده و شامل همۀ کتب آسمانی پیش از پیامبر اکرم(ص) می‌شود و عبارت «مُهَیمِناً عَلَیهِ در حقیقت توضیح جملۀ «مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْكِتابِ است و بیان‌گر این واقعیت که کتاب آسمانی پیامبر(ص) در عین این که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را تصدیق می‌کند، مهیمن و مسلّط بر آن‌ها نیز هست.
در معنای واژۀ مهیمن گفته شده که از ریشه أمن بوده و در آن اعلال صورت گرفته و به صورت مهیمن درآمده که به معنای شاهد است (جوهری، بی‌تا: ذیل مادۀ همن؛ ابن‌فارس، 1404: ذیل مادۀ همن؛ ابن‌منظور، 1414: ج13، 436؛ طریحی، 1375: ج6، 329).
علّامه می‌گوید:
جملۀ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ متمم جملۀ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ است؛ زیرا اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمۀ تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، در حالی‌که می‌فرماید: «قرآن در عین تصدیق تورات و انجیل، مهیمن بر آن دو نیز هست، و تصدیق قرآن به این معناست که قرآن قبول دارد این دو کتاب از سوی خدا نازل شده، و خداى تعالى می‌تواند هر گونه تصرفى در آن‌ها بنماید؛ پاره‌اى احکام آن دو را نسخ، و پاره‌اى دیگر را تکمیل کند، همچنان‌که در ادامۀ آیه به این نکته اشاره نموده و می‌فرماید: وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ. (طباطبایی، 1417: ج5، 349)
واژۀ «مهیمن در آیۀ 23 سورۀ حشر، به عنوان اوصافی از اوصاف خداوند آمده است:
هُوَ اللهُ الَّذی لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللهِ عَمَّا یشْرِكُونَ؛
اوست خدایی كه جز او خدایى نیست پادشاه پاک از هر عیب، ایمنى‏بخش، مؤمن، نگاهبان، عزیز، جبّار، متکبّر، پاک و منزه است خدا از آن‌چه به آن شرک می‌ورزند.
به نظر فخر رازی یعنى قرآن شاهد راستى پیامبر اکرم(ص) است، و هر خردمندى می‌تواند حقّ را از ناحقّ جدا کند و همچنین قرآن مهیمن نامیده شده است، چون منسوخ نمی‌شود و تغییر و تحریف در آن صورت نمی‌گیرد (رازی، 1420: ج12، 371).
برخی نیز آن را به معنای تسلط دانسته و معتقدند كلمۀ «مهیمن از مادۀ «هیمنه گرفته شده و به طورى كه از موارد استعمال آن برمى‌آید معناى هیمنۀ چیزى بر چیز دیگر، این است كه آن شىء مهیمن بر آن شىء دیگر تسلط داشته باشد. البته هر تسلطى را هیمنه نمى‌گویند، بلكه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شىء و تسلط در انواع تصرف در آن است (طباطبایی، 1417: ج5، 348).
هر عصری دارای کتاب خاصی است و برحسب شرایط زمانی هر دوره، کتاب دیگری جایگزین کتاب پیشین می‌گردد. لذا بنا به اقتضای شرایط، کتب وحیانی در ادوار مختلف بر رسولان الهی نازل می‌شود تا آموزه‌های خاصّ آن دوره را بر مردم آن عرضه نمایند:
لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعاً فَینَبِّئُكُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ (مائده: 48)
براى هر گروهى از شما شریعت و روشى قرار داده‏ایم و اگر خدا مى‏خواست شما را یک امت قرار می‌داد، ولى می‌خواهد شما را در آن‌چه به شما داده امتحان كند. پس در نیكی‌ها سبقت بجویید. بازگشت همه‏ شما به سوى خداست. پس دربارۀ آن‌چه در آن اختلاف مى‏كردید آگاهتان خواهد كرد.
پیام دیگری که از این آیه می‌توان برداشت کرد، این است که همۀ این کتب وحیانی از منشأ الهی برخوردارند و اگر با همدیگر تفاوتی داشته باشند، برحسب شرایط و مقتضیات خاصّ خود است و از رهگذر همین شرایط زمان و مکانی است که مسئلۀ نسخ شرایع مطرح می‌گردد و عبارت وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً متذکر می‌شود که اگر خداوند می‌خواست شرایع پیشین را نسخ نمی‌کرد، ولی این نسخ به معنای عدم حقانیت چنین شرایعی نیست، بلکه مراد پایان یافتن زمان اعتبار احکام شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام است. همان‌طور که حضرت عیسی(ع)در عین این‌که مصدق تورات بود، ولی برخی از احکام آن را تغییر ‌داد:
وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ أَطیعُونِ؛ (آل‌‌‌‌عمران: 50)
و تصدیق كنندۀ تورات هستم كه پیش روى من است و تا بر شما بعضی از چیزهایى را که حرام شده، حلال كنم و نشانه‏اى از پروردگارتان به شما آورده‏ام. پس، از خدا پروا کنید و از من پیروى نمایید.
پیامبر(ص) در روایتی از کتاب خود به عنوان کتاب مهیمن و ناسخ یاد می‌کند:
إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ كِتَابِی الْمُهَیمِنَ عَلَى كُتُبِهِمُ النَّاسِخَ لَهَا؛ (طبرسی، 1403: ج1، 49؛ مجلسی، 1404: ج9، 291 و ج16، 329)
همانا خدای عزّوجلّ کتاب مرا بر کتاب‌های آنان کتاب حاکم و ناسخ قرار داده است.
می‌توان گفت که کتاب پیامبر(ص) در عین تصدیق الهی بودن کتاب‌های پیش از خود، به نوعی دارای اشرافیت و حاکمیت است و این از باب کامل و جامع بودن در مقابل آن کتاب‌هاست. مثال آن به این می‌ماند که فردی می‌خواهد به مرحلۀ بالای علم برسد، ولی ظرفیت و سن او اقتضا می‌کند که تا آن مرحله مواردی را یاد بگیرد، ولی وقتی به آن مرحله رسید، ظرفیت فراگیری علوم جامع را دارد. او در این مرحله فرمول‌ها و محورهای اصلی را که قبلاً یاد گرفته انکار نمی‌کند، بلکه در عین پذیرش آن‌ها، برخی از گزینه‌های فرعی را حذف یا در آن‌ها تغییر ایجاد کرده و شکل کامل و بی‌نقص آن‌ها را فرا می‌گیرد. حال مهیمن بودن کتاب و آیین پیامبر در مقابل کتب آسمانی پیش از خود به این معناست که می‌تواند هر گونه تصرفى در آن‌ها بنماید، پاره‌اى احكام آنها را نسخ و پاره‌اى دیگر را تكمیل كند.
بنابراین آیات مورد بحث با صراحت تأکید دارند که آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است كه در پایان تاریخ بشر چیره و غالب خواهد شد.
شاید سؤال شود که اگر قرآن هدایتی برای تمام مردم است، همین وصف برای برای تورات نیز بیان شده است و اگر دعوت پیامبر(ص) جهانی است و تمام مردم را دربر می‌گیرد، دعوت حضرت موسی(ع)نیز عمومیت دارد و شامل همۀ مردم می‌شود؟
پاسخ آن است که آیات مربوط به دعوت حضرت موسی(ع)در قرآن دارای سه شکل است:
الف) آیاتی که حضرت موسی(ع)در آن‌ها قوم بنی‌اسرائیل را مورد خطاب قرار می‌دهد:
وَ آتَینا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني‏ إِسْرائیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُوني‏ وَكیلاً؛ (اسراء: 2)
و به موسى كتاب دادیم و آن را هدایتى براى بنى‌اسرائیل قرار دادیم كه جز من کارسازی مگیرید.
یا آیۀ 23 سورۀ سجده که می‌فرماید:
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فی‏ مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني‏ إِسْرائیلَ؛
و در حقیقت به موسى كتاب دادیم. پس، در دیدار او با خدا شک مکن و آن را هدایتی برای بنی‌اسرائیل گردانیدیم.
ب) آیاتی که دعوت حضرت موسی(ع)را متوجه فرعون و اطرافیان او می‌کند:
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ؛ (یونس: 75)
آن‌گاه پس از آنان، موسى و هارون را با آیاتمان به سوى فرعون و بزرگان قوم او مبعوث كردیم، پس گردن‌كشى كردند و قومی تبهکار بودند.
ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ * إِلَى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عَالِینَ؛ (مؤمنون: 45 - 46)
سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و حجتى روشن به سوی فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم، پس گردن‌كشى كردند و قومی گردن‌کش بودند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیَاتِنَا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ * إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ؛ (غافر: 23 - 24)
و در حقیقت موسى را با آیات خود و حجت روشن فرستادیم، به سوى فرعون و هامان و قارون، پس گفتند: او جادوگرى دروغ‌گوست.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ؛ (زخرف: 46)
و در حقیقت موسى را با آیات خود به سوى فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم گفت: همانا من رسول پروردگار جهانیانم.
ج) آیاتی که بیان‌گر عمومی بودن دعوت حضرت موسی(ع)است:
وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَی‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جَاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ؛ (انعام: 91)
و آن‌گاه که [يهوديان] گفتند: «خدا چيزى بر بشرى نازل نکرده، بزرگى خدا را چنان‌که بايد نشناختند. بگو: چه کسى آن کتابى را که موسى آورده است نازل کرده؟
نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ * مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِآیَاتِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ؛ (آل‌عمران: 3 - 4)
اين کتاب را در حالى که مؤيد آن‌چه [از کتاب‌هاى آسمانى] پيش از خود است، به حق [و به تدريج] بر تو نازل کرد، و تورات و انجيل را. پيش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد، و فرقان [جداکنندۀ حق از باطل] را نازل کرد. کسانى که به آيات خدا کفر ورزيدند، بى‏ترديد عذابى سخت خواهند داشت، و خداوند، شکست‏ناپذير و صاحب‏انتقام است.
با توجه به این آیات می‌توان گفت درست است که عبارت «هُدىً لِلنَّاسِ برای تورات بیان شده است، ولی در کنار آن آیات بسیاری هست که نشان می‌دهد رسالت و دعوت حضرت موسی(ع)تنها مخصوص قوم بنی‌اسرائیل بوده، اما رسالت حضرت محمّد(ص) برای تمام مردم جهان در همۀ اعصار است؛ زیرا بعد از ایشان پیامبری نیست و خاتَمَ النَّبِیین نامیده شده است:
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لَكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ كانَ اللهُ بِكُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً؛ (احزاب: 40)
محمّد پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، ولى رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خدا همواره بر هر چیزى داناست.
از طرف دیگر آیین او کامل‌ترین و جامع‌ترین آیین‌هاست:
الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِي‏ وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً؛ (مائده: 3)
امروز دینتان را برای شما کامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم.
بنابراین آیات مورد بحث با صراحت تأکید دارند که آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است كه در پایان تاریخ بشر چیره و غالب خواهد شد.
نتیجه
خداوند تمام اصول و ساز و کارهایی که برای سعادت واقعی آدمی نیاز است، یا در كتابش نازل كرده یا این‌که به رسول خود حضرت محمّد(ص) دستور داده تا برای مردم تبیین نماید و همین امر بیان‌گر توانمندی و ظرفیت درونی اسلام برای عالم‌گیر شدن است؛ زیرا در عین این‌که به خواسته‌ها و ارزش‌های درونی و اخلاقی آدمی توجه دارد، در همان حال به خواسته‌های دنیوی و مشروع آن توجه داشته و در هیچ مورد افراط و تفریط را در پی نگرفته است. هم دارای قوانین و احکام ثابتی است که اصالت آن را در طول زمان ها و اعصار حفظ کرده و هم این‌که برای دوران حیات مختلف بشر متناسب با نیازهای او دارای تدابیر و راهکارهای اصولی است و آن برخورداری از منابع گسترده‌ای است که می‌تواند متناسب با شرایط گوناگون قوانین ثابت و متغیر را عرضه كند. از سوی دیگر، ریشۀ جاودانگی دین اسلام در جامعیت و همه‌بعدی بودن آن است. بنا بر اقتضای شرایط، کتب وحیانی در ادوار مختلف بر رسولان الهی نازل می‌شدند تا آموزه‌های خاصّ آن دوره را بر مردم عرضه نمایند و آیین پیامبر(ص) در عین تصدیق تورات و انجیل اصلی، محیط و حاکم بر آن‌ها و ناسخ احکام آن‌هاست و اگر خداوند می‌خواست شرایع پیشین را نسخ نمی‌کرد؛ ولی این نسخ به معنای عدم حقانیت چنین شرایعی نیست، بلکه مراد پایان یافتن زمان اعتبار احکام شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام است. پس خداوند متعال وعده داده و تصریح فرموده است که دین اسلام بر همۀ آیین‌ها غلبه خواهد کرد:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ؛ (توبه: 33؛ صف: 9؛ فتح: 28)
او كسى است كه پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ دین‌ها پیروز گرداند.
این از باب کامل و جامع بودن در مقابل شرایع پیشین است که می‌تواند هر گونه تصرفى در آن‌ها بنماید؛ پاره‌اى احكام آن‌ها را نسخ و پاره‌اى دیگر را تكمیل كند و آیات فراوانی بر دعوت عمومى پیامبر(ص) و رسالت جهانى آن حضرت دلالت دارند تا دین حق در سراسر جهان حاکم گردد.

منابع
1. ابن‌اثیر، علی بن محمّد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
2. ابن‌عاشور، محمّد بن طاهر، التحریر و التنویر، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
3. ابن‌عجیبه، احمد بن محمّد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، قاهره، انتشارات دکتر حسن عباس زکی، 1419ق.
4. ابن‌فارس، احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1404ق.
5. ابن‌منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
6. ابیاری، ابراهیم، الموسوعة القرآنیة، بی‌جا، مؤسسة سجل العرب، 1405ق.
7. آل‌غازى، عبدالقادر ملّا حویش، بیان المعانی، دمشق، مطبعة الترقی، چاپ اول، 1382ق.
8. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالكتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
9. اندلسى، ابوحیان محمّد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، بیروت، دارالفکر، 1420ق.
10. بغدادى، علاءالدین على بن محمّد، لباب التأویل فى معانى التنزیل (تفسیر الخازن)، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
11. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.
12. بلخى، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
13. بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
14. ثعلبى نیشابورى، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
15. جرجانى، ابوالمحاسن حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377ش.
16. جوهری، ابونصر اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، مصر، دارالکتب العربی، بی‌تا.
17. حسینى استرآبادى، سید شرف‌الدین علی، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطّاهرة، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول، 1409ق.
18. حسینی همدانی، سید محمّدحسین، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، کتاب‌فروشی لطفی، چاپ اول، 1404ق.
19. حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
20. دخیل، على بن محمّد علی، الوجیز فی تفسیر الكتاب العزیز، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ دوم، 1422ق.
21. دمشقى، ابن‌کثیر اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم لابن كثیر، بیروت، دارالكتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.
22. رازی، ابوالفتوح حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوی، 1408ق.
23. رازى، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
24. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق _ بیروت، دارالعلم _ الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
25. زمخشری، محمود، الکشاف عن الحقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
26. سمرقندى، نصر بن محمّد بن احمد، بحرالعلوم، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
27. شریف رضی، ابوالحسن محمّد بن الحسین بن موسی، نهج‌البلاغه (نسخۀ صبحی صالح)، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ اول،‌ 1370ش.
28. شریف لاهیجى، محمّد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول،‌ 1373ش.
29. شوكانى، محمّد بن علی، فتح القدیر بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، دمشق، دار ابن‌کثیر، چاپ اول، 1414ق.
30. شیبانی، محمّد بن حسن، نهج البیان عن كشف معانى القرآن، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، چاپ اول، 1413ق.
31. صادقی تهرانی، محمّد، البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، نشر مؤلف، چاپ اول، 1419ق.
32. ، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1365ش.
33. طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم‏، چاپ پنجم،‌ 1417ق.
34. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
35. طبرسی،‏ فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1360ش.
36. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت،دارالمعرفة، چاپ اول، 1412ق.
37. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، كتاب‌فروشى مرتضوى، چاپ سوم،‌ 1375ش.
38. طوسی، محمّد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن (التبیان الجامع لعلوم القرآن)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
39. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، نشر اسلام، چاپ دوم، 1378ش.
40. عروسى حویزى، عبد على بن جمعة، نورالثقلین، تهران، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
41. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
42. فیض کاشانی، ملّا محسن، الأصفى فى تفسیرالقرآن، قم، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1415ق.
43. فیومی، احمد بن محمّد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الكبیر للرافعی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
44. قاسمى، محمّد جمال‌الدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
45. قرشى، سید على‌اكبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
46. قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1364ش.
47. قمى مشهدى، محمّد بن محمّدرضا، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش.
48. كاشانى، ملّا فتح‌الله، زبدة التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول، 1423ق.
49. کلینی، محمّد بن یعقوب الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش.
50. گنابادی، سلطان محمّد، بیان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1408ق.
51. مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404ق.
52. مظهری، محمّد ثناءالله، التفسیر المظهری، پاکستان، مکتبة رشدیة، 1412ق.
53. میبدى، رشیدالدین احمد بن ابى‌سعد، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، 1371ش.
54. نیشابورى، نظام‌الدین حسن بن محمّد غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1416ق.
55. نرم‌افزار «حدیث ولایت (مجموعه بیانات مقام معظم رهبری)، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، بی‌تا.
https://ayandehroshan.ir/vdcakmno149ne.5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما