تاریخ انتشارسه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۵:۵۶
کد مطلب : ۹۸
۰
plusresetminus

آخرالزّمان

صدیقه عظیمی نیا
هی غزل پشت غزل، وصفتو می‌گم تا بیای
تو که تا همیشه، چشم منو گریون نمی‌خوای؟
خیلی سخته، تو غزل بمیرم و نبینمت
از تو هِی جواب رد بگیرم و نبینمت
دل من خیلی گرفته، دل من پر از غمه
واسه‌ی اومدنت، هرچی غزل بگم، کمه
بگو با کدوم غزل، دردمو درمون می‌کنی؟
با کدوم جمعه می‌یای، شهرو چراغون می‌کنی؟
قد سرو شهرمون وقتی شکسّس، آقاجون
غزلام، مثنوی‌یام، شکسه بسّس، آقاجون
پریشب خواب می‌دیدم تو هم داری غزل می‌گی
هی غزل پشت غزل، شیرین‌تر از عسل می‌گی
دیگه وقتش رسیده که غزلاتو بشنوم
بشینم کنار تو، درد دلاتو بشنوم
یه شب از سمت همون جا که نمی‌دونم کجاس
از همون جا که یه عمره قبله‌ی حاجت ماس
بیا با اسب سفیدت، منو با خودت ببر
بیا جون غزلات؛ که طاقتم اومده سر
خودم وُ هر چی غزل دارم فدای سر تو
حالا هر چی من بگم، مگه می‌شه باور تو؟
خودمونیم، تا کی از شما فقط حرف بزنم
بشینم غزل بگم که عاشقت فقط منم!
آخه قربونت برم، غزل برام نون نمی‌شه!
نرخ ناز تو چرا یه ذره ارزون نمی‌شه؟
باید از راه برسی تا طبع من گل بکنه
چشمه، چشمه بجوشه، میل تغزّل بکنه

حالا این شهر غزل‌پوش، تو رو فریاد می‌زنه
دور آخرالزمونه، اسم‌تو داد می‌زنه
https://ayandehroshan.ir/vdcc8.qo22bq4aal.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما