تاریخ انتشارچهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۰۵
کد مطلب : ۹۵۸
۰
plusresetminus
تأملی در مفهوم «هنر زمینه‏ساز»
چکیده
این مقاله با هدف تأملی بر موضوع «هنر زمینه‏ساز» و در جست‌وجوی ریشه‌هایی که با اصول هنر و مآثر هنری دینی و اسلامی تناسب بیابد، بحث «زمینه‏سازی» در دکترین مهدویت را بررسی می‌کند. سپس در بستر آن، بحث «هنر زمینه‏ساز» را با تأکید بر مفردات این تعبیر و سپس ترکیب مذکور، به بحث می‌گذارد.
در بحث از هنر به دو شیوه نگاه به هنر در حوزۀ مباحث نظری می‌پردازیم. از سویی هنرِ مبتنی بر اراده و اختیار هنرمند و از سوی دیگر هنرِ مبتنی بر شهود و بی‏اختیاری هنرمند را مطرح و سپس بحث «هنر زمینه‏ساز» را در بستر این دو نگاه بررسی کنیم. و در نهایت با استفاده از مباحث اندیشمندان حوزۀ هنر دینی و اسلامی، یکی از آن‌ها را با حوزۀ دین و مآثر هنری و دینیِ فرهنگ و تمدن اسلامی متناسب‌تر دانسته، مبتنی بر آن، هنر دینی منتظر را مورد بحث قرار می‏دهیم و گفتنی است در این تعبیر «هنر منتظر» را از «هنر زمینه‏ساز» دقیق‌تر و صحیح‌تر می‏دانیم.
در این مقاله می‏کوشیم به اشکال‌هایی که ممکن است در پذیرش این شیوۀ نگاه در رویارویی با روش‏های متعارف تبلیغ، برنامه‌ریزی یا برگزاری همایش‏ها (یا جشنواره‌ها) ایجاد شود، پاسخ دهیم.
واژگان کلیدی: هنر دینی، هنر اسلامی، هنر متذکّر، هنر زمینه‏ساز، هنر منتظر.
مقدمه
یکی از مباحثی که در آستانۀ وقوع انقلاب اسلامی در حوزۀ انقلابیون مسلمان به‌طور جدّی طرح شد و هنوز هم با فراز و نشیب‌هایی ادامه دارد، بحث در نسبت میان حکومت اسلامی در عصر غیبت با انقلاب جهانی موعود(عج) بود. تلاش برای درک این موضوع این‌ است که با توجه به مآثر فرهنگی در خصوص برقراری حکومت اسلامی موعود(عج)، نسبت این انقلاب به آن چگونه تبیین می‏شود؟ در این‌باره، بحث‏های فراوانی در میان اندیشمندان اسلامی صورت گرفت که در نهایت آن‌چه از آن بحث‏ها در این حوزه قابل استفاده است، بحث «زمینه‏سازی» برای انقلاب جهانی حضرت ولی‌عصر، موعود منتظَر(عج) است. و به دیگر سخن انقلاب‌هایی همچون انقلاب اسلامی ایران که (با توجه به آموزه‏های دینی) داعیۀ برقراری حکومت اسلام را دارند، در چارچوب زمینه‏سازی یا نوعی آمادگری جامعه برای شرکت در انقلاب موعود(عج) یا تحقق جامعۀ امام زمانی(عج) قابل درک و حتی مجاز تلقی می‏شوند.
موقعیت بحث «هنر زمینه‏ساز» با توجه به این سابقه، اکنون موضوعیت یافته است.
لذا در تبیین آن لازم است به شاخص‏های این مسئله توجه کرد. مهم‌ترین شاخص برای تبیین این بحث در آن دستگاه مختصاتی، درک و توضیح «هنر دینی» یا _ آن‌چه امروز بیش‌تر با آن مأنوس هستیم _ «هنر اسلامی» است تا در نسبت با حکومت مهدوی(عج) تفسیر یا
تبیین شود.
هنر زمینه‏ساز
درباره «فرهنگ زمینه‏ساز» برای ظهور حضرت(عج) بسیار سخن گفته شده، ولی وقتی از «هنر زمینه‏ساز» در راستای «دکترین مهدویت» سخن می‏رود، بی‏شک بر نقش این زمینه‏سازی تأکید ویژه‏ای وجود دارد. پیش از آن‌که بخواهیم در این‌باره سخنی بگوییم و مطالعه یا پژوهشی را بر مبنای آن صورت دهیم، لازم است دربارۀ این ترکیب یعنی «هنر زمینه‏ساز» کمی تأمل کنیم. به همین لحاظ، به نظر می‏رسد پیش از آغاز، لازم است بعضی مفاهیم را تعریف کنیم: منظور از هنر چیست؟ مراد از زمینه‏سازی چیست؟ و هنر زمینه‏ساز
کدام است؟
کدام هنر
درباره هنر، بحث‏های فراوانی صورت گرفته است. افراد بسیاری با مبانی و تعاریف گوناگونی به «هنر» پرداخته‌اند. بسته به این‌که هنر را با چه معیار و مبتنی بر چه اندیشه‌ای مورد نظر داشته باشیم، نتایجی که به دست خواهد آمد متفاوت خواهد بود، با وجود تعاریف گوناگون، می‏توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد:
1. تعریف هنر به عنوان امری مبتنی بر اختیار و تعقل هنرمند؛
2. تعریف هنر به عنوان امری مبتنی بر بی‏اختیاری و شهود هنرمند.
این‌که به کدام یک از دو نگاه یادشده اعتقاد داشته باشیم، انتظارهای مختلفی را پیش‌روی خود خواهیم دید:
1. نگاه نوع اول: اگر «هنر» را امری اختیاری بدانیم، بی‏تردید نقش تعقل و ارادۀ هنرمند در آن بسیار پررنگ خواهد بود. در این نگاه، هنرمند تصمیم می‏گیرد نحوه‏ای فکر یا خواست را در اثر هنری خود متجلی نماید. به این ترتیب، ارادۀ هنرمند و اعتقادهای او در اثر هنری بسیار تعیین‌کننده است. موفق شدن یا نشدن هنرمند در بیان خواست خود، مکان و زمان دیگری برای بحث می‌طلبد. نکته مورد نظر این است که چون این نحوۀ تلقی، به زبان اهل فلسفه و منطق، مبتنی بر نوعی علم «حصولی» است، هنرمند آگاهانه و با اراده و مبتنی بر علم خود، تصمیم می‏گیرد که چیزی (احساسی، فکری، تخیلی، واقعه‏ای و...) را به شیوه خاصی، با ابزار مورد نظر خود بیان کند. لذا در این مسیر می‏کوشد اثر خود را (شعر، موسیقی، نقاشی، فیلم و...) به گونه‏ای «بدیع»، «معقول»، «مؤثر» و «مقبول» بیان کند. به همین لحاظ می‏تواند از جنبه‌های مختلف، این شرایط را مهیا نماید. مثلاً اگر می‏خواهد چیزی «بدیع» بگوید از پیش زمینه کار خود آگاه باشد. هم‌چنین اگر می‏خواهد سخنش «معقول» باشد آن را از لحاظ منطقی بررسی کند و از تناقض‌ها و تعارض‌ها بپیراید. بهتر است تلاش را بر نظریات عقلی یا فلسفی مبتنی کند. «مقبولیت» در ادامۀ چنین فرآیندی به دست آمدنی است؛ زیرا اگر مخاطبان آن تفکر یا فلسفه (یا فیلسوف) را بپذیرند اثر هنری نیز در راستای آن مقبولیت خواهد یافت. اگر بکوشد روش‏های بیانی گوناگون، مکتب‏ها و سبک‏ها و دیگر نحوه‏های بیانی اثر هنری‏ای که در نظر دارد را بررسی و تحلیل کند و از اثرهای روانی آن بر مخاطب خود مطلع باشد، می‏تواند بکوشد آن ویژگی‏ها را به دست آورد یا با استفاده از نتایج آن‌ها، «مؤثر» بودن کار هنری خود را از پیش تدارک ببیند.
روشن است که در این نوع نگاه، هنرمندِ صاحبِ اختیار که با ارادۀ خود اثری پدید می‏آورد «فعال مایشاء» است. اوست که تصمیم می‏گیرد چه بگوید، چگونه بگوید، تأثیر آن را پیش‌بینی کند، کارش را از کدورت‏های عقلانی بپیراید و در نهایت اثری مقبول پیش‌ روی مخاطب قرار دهد.
در این نگاه نه تنها نتیجه کار مهم است بلکه پی‌آمدهایی نیز پس از ارائه اثر قابل رصد خواهد بود. حتی در مواردی (مثل فیلم) می‏توان از قبل مخاطبان را آمادۀ دریافت یا پذیرش کار خود ساخت.
چنین هنرمندی به واکنش‏های احتمالی مخاطبان بسیار اهمیت می‌دهد. حتی در پی این است که ببیند مخاطبان با آن چگونه برخورد کرده‌اند. تأیید مخاطبان او را خوشحال و بی‏اعتنایی آنها او را افسرده می‏سازد. با شور و شعف دربارۀ کارش سخن می‏گوید و اگر منتقدان یا مخاطبان شگردهایش را در نیافته باشند به ناگزیر خود آن‌ها را توضیح می‏دهد و می‏گوید که چه می‏خواسته بگوید و چگونه گفته است.
این نگاه میان هنر و هنرمندان بسیار رایج است و اگر بگوییم تمامی هنرمندان «متعارف» این گونه‌اند چندان گزاف نیست. هنر در روزگار ما «اغلب» چنین شناخته شده است و هنرمندانش این گونه‌اند. به همین دلیل، هنرمندی شغل است. می‏توان به هنر اشتغال داشت و حتی آن را آموخت یا آموزاند و آموخته‏های خود را به کار گرفت. هنر و هنرمندی در این نگاه در کنار دیگر رشته‏های علوم انسانی قرار می‏گیرند.
عطف به این تعریف، اگر بخواهیم از هنر با جهت‌گیری خاصی سخن بگوییم، روشن است که چه مسیری را باید پیمود. هنرمند (با هر زمینۀ کاری؛ شعر، داستان، فیلم، تأتر و کلیه هنرهای تجسمی) می‏تواند مسیر خود را بیابد، مسئولان و مدیران فرهنگی نیز می‏توانند آن‌ها را شناسایی کنند، سفارش بدهند و نتایج کارها را جمع‌آوری و ارزیابی کنند، جایزه بدهند، بر صدر بنشانند و در نهایت چنان‌چه مجموع آثار به دست آمده به حد کفاف (یا بیش از آن) رسید خوشحال باشند که به هدف رسیده‌اند و به زودی اثر این مجاهدات، تحولی در ارکان جامعۀ انسانی در خواهد افکند و چنان خواهد شد که انتظارش را داشتند.
با این نگاه، می‏توان موضوع‌های مورد نظر در هنر را تعریف کرد. این تعریف هم می‏تواند از سوی خود هنرمند صورت بپذیرد و هم می‏تواند از سوی مدیران فرهنگی برنامه‌ریزی شده، سفارش شود و در نهایت تحقق بیابد. (در این بحث اصلاً موضوع هنر سفارشی به معنای سیاسی آن مورد نظر نیست تا کسانی بگویند که زیربار سفارش دولتمردان نمی‏روند و یا هنر خود را زیر پای زر و زور و تزویر قرار نمی‏دهند. بحث، اعم از این گونه نتیجه‌گیری‌هاست!) از منظر این بحث، هنرمندان مستقل یا وابسته (به هر کسی یا جایی یا چیزی) در صورتی که خود را «فعال مایشاء» ببینند مشمول این نگاه می‏شوند؛ یعنی همۀ کسانی که بپندارند با تصمیم خود (مستقلاً) و با فکر خود (مستقلاً) و با نظر به مخاطب مورد نظر (چه با رأی خود یا دیگری) اثر هنری پدید می‏آورند. نقطۀ ثقل این بحث و در این نحوۀ نگاه به هنر و هنرمند، همان است که در ابتدای بحث گفته شد: تصمیم هنرمند برای ایجاد اثر هنری بدیع، مؤثر، معقول و مقبول.
بحث این همایش را می‏توانیم در آینۀ این نحوۀ نگاه این‌گونه ببینیم:
الف) هنرمند مستقلاً و با اعتقاد شخصی نسبت به موعود «تصمیم» می‏گیرد که اثری پدید آورد که چنین و چنان باشد و در نهایت هم اثری پدید می‏آورد.
ب) هنرمند تحث تأثیر امری سیاسی یا اجتماعی (یا به سفارش کس یا کسانی) تصمیم می‏گیرد که اثری پدید آورد و می‏آورد.
ج) هنرمند برای تحصیل مال یا اعتبار اجتماعی، یا اعتبار علمی، یا اعتبار هنری یا امتیازی سیاسی تصمیم می‏گیرد که اثری پدید آورد و می‏آورد.
2. نگاه نوع دوم: اگر هنر را امری اختیاری ندانیم و مبتنی بر خیال، حضور و شهود بدانیم، سخن دیگری است. در این نگاه، هنرمند کسی نیست که تصمیم می‏گیرد که اثر هنری
پدید آورد. آن‌چه یا آن‌که فعال مایشاء است، او نیست. او فقط وقتی به خیال و شهودی
دست بیابد می‏تواند آن را در صورت یک اثر هنری بیان کند. چون هنر مرتبه‏ای در «حضور» است. هر جا که بیاید، حضور هم می‏آید. (فردید، 1381: 277) در این نگاه، هنرمند
مورد «الهام» واقع می‏شود. به همین دلایل «هنرمندی» شغل نیست و نمی‏توان آن را
آموخت یا آموزاند. با این نگاه، اگر به کسانی از گذشتگان خودمان که امروزه آنان را
هنرمند بر می‏شماریم بنگریم، می‏بینیم کسانی هستند که غالباً شغلی دارند و در حوزۀ
شغل خود هنرمندی می‏کنند. این شاغلان، در فرهنگ گذشتۀ ما چون بر آیین فتوت
سلوک می‏کردند (پازوکی، 1384: 45 - 48؛ همچنین نک: انواع فتوت‌نامه‌هایی که از
اصناف پیشه‌وران در دست است.) با حضور در محضر حقیقت و استعانت از مبدأ غیب،
به شهود قلبی صور خیالی می‏رسیدند (فریدزاده، 1378: 140). کار آنان که امروز اثر
هنری می‏نامیم، ظهور کیفیتی است که مبتنی بر نوعی شهود است. از آن‌جا که این شهود
با عوالم دینی سروکار داشته است، آثار آنان را از مصداق‌های هنر دینی برمی‌شماریم؛
به‌ویژه این‌که مظهرِ روحِ انسانی آنان است نه مظهرِ نفس‌شان (شوؤان، به نقل از لاریجانی، 1378: 26).
چنین هنرمندی که در بی‏اختیاری اثری پدید می‏آورد، نمی‏تواند تصمیم بگیرد که کِی و چگونه شهود کند، بلکه او وقتی تحت پرتو شهود واقع شد از آن باخبر می‏گردد. در این حالت، هنرمند تصمیم نمی‏گیرد. او با عقل متعارف جزئی به درک و فهم شهود دست نمی‏یابد. او هرگز نمی‏تواند برای رسیدن بدان حضور یا شهود اراده کند تا به نتیجه برسد. حتی اگر اراده هم بکند به خواست او شهود واقع نمی‏شود. گویی افسار فکر و تخیل او در دست دیگری است. ناگهانی و بدون اراده و خواست وی الهام و شهودی واقع و بر او «وارد» می‏شود. در نهایت می‏تواند صورتی از آن‌چه شهود کرده است (شوؤان، 1387: 109 - 113؛ نصر، 1387) را «گزارش» کند. در این تعبیر دریافت‌کنندۀ الهام اعم از دین‌دار یا غیر آن است؛ زیرا به مصداق آیه‏ای از قرآن، هم الهام تقوی داریم و هم الهام فجور، بنابراین شهودکننده تنها از آن لحاظ که در «حضور» است، مستعد دریافت «الهام» است؛ چه حضوری رحمانی باشد و چه حضوری شیطانی. (فردید، 1381: 277)
البته از آن‌جا که مخاطبان در پذیرش الهام، ظرفیت‌های وجودی گوناگونی دارند، در سیر و سلوک خود نیز متفاوتند. بنابراین، لذا در آن‌چه شهود می‏کنند نیز مراتب مختلفی دارند و مشهوداتشان یکسان نیست. از سوی دیگر، به خاطر این‌که الهام از سوی دیگری است، صورت «بدیع» یا «مؤثر» آن نیز از آن سوی افاضه می‏شود و نیازی به تکلّف هنرمند در بازپیرایی
اثر و بدیع‌سازی مبتنی بر اراده‌اش ندارد. همچنین، چون درجه‌های وجودی هنرمندان
با هم یکی نیست، هر اثری که از ایشان صادر شود، یگانه خواهد بود و در نتیجه «بدیع»، به همین دلایل «اثربخشی» آن نیز از سوی «الهام‌گر» صورت می‏گیرد. در این حالت، مخاطبِ اثرِ هنریِ رحمانی، «فطرت مخاطب» است و مخاطبِ اثرِ هنریِ شیطانی، «نفسِ مذمومِ مخاطب». بدین ترتیب، اگر مخاطب از اثر هنری لذت ببرد، آن اثر هنری مورد «مقبولیت» هم قرار خواهد گرفت.
روشن است که با این توضیحات، ویژگی‏هایی که برای هنرمندِ نگاهِ نوعِ اول موضوعیت داشت و می‏کوشید برای تحقق‌اش با هزار ترفند بر آن فائق شود، در این نگاه خودبه خود متحقق خواهد شد.
هنرمند یا عارف
ممکن است بگویند این سخن که گفته شد از شئون عارف است و نه هنرمند. آن‌گاه باید پاسخ داد که اگر بخواهیم به تکلف، شأن هنرمند دینی را از عارف جدا کنیم، آن‌گاه باید به این نکات توجه داشته باشیم:
اولاً همان گونه که اشاره شد، وقتی از صِرفِ الهام و شهود و حضور سخن می‏رود، لزوماً هر که الهامی داشت عارف به معنای مصطلح در حوزۀ فرهنگ اسلامی نیست؛ زیرا گاهی حضور رحمانی است و گاهی شیطانی، ولی اگر فقط الهام تقوی یا رحمانی را در نظر داشته باشیم و آن‌را عارفانه تلقی کنیم، باید بدانیم که در این معنا، هنرمند (دینی) هم به نوعی و در مرتبه‏ای شأن عارف را می‏یابد؛ چون «هنر» در سیر و سلوکی که هنرمند سالک می‏کند به دست می‏آید؛ (داداشی، 1388: 84) و هنرمند (دینی) در مرتبه‌ای، اگر مشمول الهامات رحمانی بشود، درک عارفانه خواهد داشت؛ ثانیاً می‏توان گفت اگر عارف بتواند شهود خود را به شکل خاصی که با یکی از هنر‌های متعارف تناسب بیابد «بیان» یا «گزارش» کند در شمار هنرمندان قرار می‏گیرد؛ مانند مولوی یا حافظ. چون در این مقام، «هنر» همین شأن «گزارشگری شهود» است و گرنه چه بسیار عارفانی که نتوانسته یا نخواسته‌اند از شهود خود گزارش کنند یا گزارش آنان با یکی از هنر‌های متعارف تناسبی نداشته است. به همین جهت آن‌ها را از زمرۀ هنرمندان ندانسته‌اند.
پس در این نگاه، هنرمند همچون عارف در مرتبه‏ای از درک حضوری و شهودی قرار می‏گیرد؛ با این تفاوت که او توانایی گزارش‌گری آن شهود را در مراتبی و به نحو خاصی دارد (یا به تعبیر دقیق‌تر، خداوند قدرت بیان آن را به نحو خاصی که «هنر» می‏نامیم به وی عنایت کرده است) و این تواناییِ او «هنرمندی» خوانده می‏شود. از این لحاظ او از عارفِ صِرف بودن متمایز می‏شود.
در هر حال، آن‌چه در اینجا بر آن تأکید داریم این است که در این نحوۀ نگاه، هنرمند در شهود خود، اختیاری ندارد(همو: 91) و نمی‏تواند تصمیم بگیرد که چه چیزی را شهود کند یا نکند (مثل هر اهل سیر و سلوکی) چه رسد به این‌که از «دیگری» برای پدیدآوری اثری هنری، سفارشی بپذیرد و این «دیگری» چه از ارباب سیاست، فرهنگ و علم باشد و چه از جنس تعقل و اعتقادِ شخصِ هنرمند یا نفسِ مستقلِ خودبنیادِ وی.
در این نگاه، آن‌چه از هنرمند می‏توان انتظار داشت این است که دعا یا آرزو کند که از چنین شهودی بهره‌مند شود. پس از گزارش اوست که درمی‌یابیم چه اتفاقی افتاده است و گرنه پیش از آن، کسی _ حتی خود هنرمند نیز _ نمی‏داند که کِی و چگونه این شهود یا واقعه رخ می‏دهد.
بسیاری از کسانی که از «هنر دینی» و «هنرمند دینی» سخن می‏گویند، این نگاه به هنر را نگاه اصیل هنری می‏شناسند و معتقدند که هنرمند دینی، اهل شهود و الهامات رحمانی است و از منبعی غیر از «نفسِ مذمومِ خود» ملهم می‏شود. در این مقام، هنرمند برخی معانی غیبی را در می‏یابد و در کسوت صورتی مناسب از محسوسات تنزل می‏دهد، (نک: گلستان حبیبی، 1388: 114) (و به تعبیر ما «گزارش» می‏کند) و آن‌چه دیگران می‌بینند این گزارشِ محسوسِ متنزل است. اگر هنرمند در طلب الهام رحمانی باشد، پس از سیر و سلوک، در موقعیت شهود و الهامات رحمانی یا تقوی قرار می‏گیرد. اگر توفیق بیابد و بتواند آن شهود را با اشارۀ الهی به شکل مقتضی«گزارش» کند، گزارش وی را «هنر» می‏خوانیم و اگر توفیق نیابد، اثری هنری از وی نخواهیم دید. از سوی دیگر، اثر این هنر بر «مخاطب» اثر «مذکّرانه» خواهد بود و مخاطبی که آن عوالم را تجربه نکرده با تذکّر به سوی خود بر خواهد کشید؛ زیرا چنین هنری مخاطب خود را «متذکّر» به امر مقدس می‏کند و از این راه موجب حضور و قرب به مبدأ می‏شود (فریدزاده، 1378: 141).
زمینه‏سازی
درباره «زمینه‏سازی» باید چند نکته را در نظر داشت. اگر منظور از زمینه‏سازی برای موعود(عج)، نوعی آماده‌سازی یا آمادگری برای ظهور اوست، این سخن را می‏توان به چند حالت تعبیر کرد:
الف) منظور از «زمینه‏سازی»، آماده‌سازی شخص برای درک حضور موعود(عج) است و آن این‌که خود را در موقعیتی قرار دهد که بتواند در صورت ظهور موعود(عج) او را بشناسد یا انکار نکند. این مرتبه با کوشش عقلانی تا حدودی به دست می‏آید.
ب) منظور از «زمینه‏سازی» این است که برای درک حضور موعود، جامعه را آماده سازد.
به عبارت دیگر، با اثر خود احوال یا علم جامعه نسبت به موعود(عج) را افزایش دهد و
جامعه را به نقطه‏ای برساند که موعود(عج) را به جا آورد یا طالب ظهور او بشود.
این مرتبه اگرچه نتیجه‌اش نامشخص است، ولی تلاشی است از جنس کوشش آموزگاران مطالب دینی.
ج) منظور از «زمینه‏سازی» این است که خود و جامعه را در مسیری قرار دهد که نه تنها طالب ظهور باشند، بلکه به همراهی موعود(عج) مفتخر گردند. به عبارت دیگر، جامعه‏ای ساخته شود که همه (از جمله خود هنرمند) بتوانند خود را در رکاب موعود(عج) ببینند و دست یاریگری بدو بدهند.
اگر «زمینه‏سازی» را یکی (یا هر سۀ) این حالت‏ها تلقی کنیم آن‌گاه نقش هنرمند را
باید در این عرصه بررسی نماییم و ببینیم کدام نگاه به هنر و چگونه، می‏تواند در راستای آن قرار گیرد.
این نکته را در ظرفِ دو حالت از نگاه به هنر و هنرمندان می‏توان چنین ترسیم کرد:
1. در هنرمندی نوع اول؛ یعنی حالتی که هنرمند «فعال مایشاء» است:
در این حالت، هنرمند سفارشی می‏پذیرد (از خود یا دیگری) که در راستای زمینه‏سازی ظهور موعود(عج) باشد. در این صورت، باید مطالعه کند، ویژگی‏های موعود(عج) را شناسایی کند، زمینۀ ظهور وی را بشناسد و آن‌گاه اثری (از سر تعقل و اراده) پدید آورد که بتواند این اطلاعات و آگاهی‏های علمی را که از پس مطالعات فراهم آمده به بیان آورد. اظهار این اطلاعات، کمک به مخاطب برای درک آن اخبار و گزارش‏ها و اطلاعات، از طریق اثری که پدید می‏آورد، هدف اول است.
اثر پدیدآمده نمی‏تواند صورت استدلالی صرف داشته باشد، بلکه به عنوان پیش‌فرض، اطلاعاتی را مبنا می‏گیرد و سخن خود را مبتنی بر آن بیان می‏دارد. تحقیق درباره صحت درست یا نادرست بودن آن اخبار و اطلاعات، شأن اثر هنری نیست، بلکه اثر هنری پس از تحقیق در درست یا نادرست بودن آن در نزد هنرمند پدید می‏آید. در واقع اثر هنری با مفروض گرفتن آن اخبار، مخاطب را در موقعیتی قرار می‏دهد که آن‌ها را بپذیرد یا باور کند تا از پس این باور، پیام‌هایی را القا کند.
در این صورت، اخبار یا مطالب مربوط و مورد نظر، به مخاطب القا می‏شود و اگر این
روش القا در جایی ضعیف باشد مخاطب صحت آن‌ها را نمی‏پذیرد. در این صورت، در
واقع اثر هنری بر مخاطب «مؤثر» نمی‏افتد و در نتیجه «مقبول» نیز نخواهد شد. در این
حالت چالش هنرمند با مخاطب در ارائۀ اثری مؤثر و مقبول است. البته «مؤثر» و
«مقبول» بودن در این‌جا، خود در ذیل «بداعت» و «معقول» بودن مدعای هنرمند و اثر هنری قرار می‏گیرد.
یعنی در این حالت، هنرمند از انواع شگردهایی که ممکن است یا می‏شناسد، مدد می‏جوید تا ادعای خود را که معقول می‏داند به‌طور بدیع و مؤثر به مخاطب عرضه کند تا در نهایت مقبول طبع وی قرار گیرد.
2. در هنرمندی نوع دوم؛ یعنی حالتی که هنرمند نسبت به الهامات منفعل است:
در این حالت، هنرمند نمی‏تواند نقش آگاهانه (به معنای متعارف) در ترویج یا القا یا دعوت مخاطب داشته باشد. بلکه اصلاً هنرمند به مخاطب نمی‏اندیشد. (وقتی هنرمند در مقامی نیست که بتواند «خواست» و ارادۀ خود را القا کند چه فرقی می‏کند که مخاطبی داشته باشد یا نداشته باشد؟) در این‌جا، هنرمند فقط وقتی در موقعیت شهود قرار گرفت (که در این امر منفعل است) نهایتاً می‏تواند آن را به بیان آورد؛ در حالی که اراده‌اش نقش تعیین‌کننده‏ای در این شهود ندارد. در ضمن این نکته نیز قابل اشاره است که او نیست که تصمیم به گزارش‌گری شهود یا الهامِ می‏گیرد، بلکه در واقع، ‌گویی هنرمند به آن فراخوانده می‏شود و دیگری است که با زبان او سخن می‏گوید.
چنان‌چه با تسامح، خواست هنرمند را در قرار دادن خود در موقعیت سیر و سلوک یا انس با معشوق ازلی و ابدی صورت نازله‏ای از «اراده» برشمریم، شاید بتوان مسئله «امکانِ» یافت یا شهود را برایش از پیش متصور شد، (گرچه خود انس و مؤانست نیز امری مبتنی بر ارادۀ شخص نیست). این سخن به این معناست که هنرمند مثل هر اهل دین یا عارفی، در نهایت بتواند مبتنی بر خواست یا تمنّایی، خود را در آن موقعیت قرار دهد؛ این تصمیم او هیچ ضرورتی یا ایجابی برای صاحب پدیدآورندة حال و شهود رقم نمی‏زند. به عبارت دیگر، این کار او در پدیدآوری خودِ ظهورِ «شهود» نقشی نخواهد داشت.
با توجه به این بحث ممکن است این پرسش سر بر آورد که مگر چه چیزی از موعود(عج) می‏تواند مورد شهود قرار گیرد تا هنرمند آن را مطابق شأن هنرمندی‌اش گزارش کند
یا باز بتاباند؟
روشن است که در این حالت، صورت بحث «زمینه‏سازی» برای موعود(عج) تغییر می‏کند؛ زیرا وقتی خواست و ارادۀ هنرمند (چه مستقلاً و چه به سفارش) در این میان نقشی بازی نمی‏کند، پس بحث زمینه‏سازی برای موعود(عج) بی‏وجه می‏شود؛ زیرا زمینه‏سازی امری است استوار بر برنامه‌ریزی و تصمیم. بنابراین مبتنی بر ارادۀ شخص یا اشخاص است، حال آن‌که ظهورِ شهود قابل پیش‌بینی یا سفارش نیست. پس باید پرسش را این‌گونه پرسید که: الهام‌گر (رحمانی) در چه حالتی الهاماتِ به هنرمند را مؤیّد به زمینه‏سازی برای موعود(عج)
خواهد نمود؟
اگر هنرمند در دایره یا حوزۀ تابش آن شهودی باشد که الهام‌گر از موعود به هنرمند نشان می‏دهد، آن‌گاه هر چه هنرمند بگوید خود نقشی در زمینه‏سازی می‏یابد؛ به عبارت دیگر، زمینه‏سازی در این‌جا با معانی متعارف نسبت مستقیمی ندارد؛ بلکه در معنای دیگری قابل رصد است و آن «انس» با حقایق دینی و ارادۀ الهام‌گر است. در این حالت، این هنرمند نیست که موضوع یا روش و خواست خود را به الهام‌گر دیکته می‏کند، بلکه هر چه او (الهام‌گر) خواست همان است که در اثر هنرمند جاری می‏شود؛ پس هنرمند «آن‌چه استاد ازل گفت بگو» را می‏گوید. لذا پرسش باید ناظر به منبع الهام رحمانی (حق تعالی) باشد نه هنرمند.
بدین ترتیب اگر «زمینه‏سازی» را ترجمۀ معاصری برای «انتظار» تلقی کنیم، آن‌گاه باید گفت این تعبیر ترجمۀ رسایی نیست؛ چون بیش از آن‌که به حالت «انتظار» که اثری مشخص در نفس و روح آدمی دارد برگردد به «برنامه‌ریزی» و «تصمیم برنامه‌ریزان» باز می‌گردد و در آن نقش استاد ازل ناپیداست و آن‌چه اصالت می‏یابد، نفس مستقل هنرمند است و نه نفس منفعل از الهام رحمانی وی.
هنر منتظر
با این مقدمات، بهتر نیست به جای «هنر زمینه‏ساز» از «هنر منتظر» سخن بگوییم؟ در این صورت اثر هنری دست‌اندرکار ایجاد «انتظار» خواهد بود. تعبیر «زمینه‏سازی» از معنای «انتظار»، شأن اثر هنری را به «نگاه نوع اول» بازمی‌گرداند؛ زیرا «زمینه‏سازی» با «برنامه‌ریزی» که امری آگاهانه و در موضع «فعال مایشاء» بودن هنرمند است سنخیت می‏یابد. حال آن‌که در «نگاه نوع دوم» به دلیل این‌که هنرمند «فعال مایشاء» نیست، نمی‏تواند برای «منبع الهام رحمانی» تعیین تکلیف کند یا توقع داشته باشد که مطابق برنامه‌ریزی او عمل شود. اگر هنر دینی را بیش‌تر ناظر بر «نگاه نوع دوم» از هنر بدانیم، آن‌گاه باید بگوییم که این هنرمند نیست که اثر هنریِ زمینه‏ساز پدید می‏آورد، بلکه هنرمند با اشارات ربّانی فقط «اثر» پدید می‏آورد و این مخاطبان هستند که اثر پدید آمده را به اثر زمینه‏ساز یا غیر آن منتسب می‏کنند. با این وصف این پرسش مطرح می‏شود که آیا معنی این سخنان این نیست که در این صورت نمی‏توانیم توقع شکل‌گیری اثرِ هنریِ زمینه‏ساز داشته باشیم؟
با این نگاه به مسئله، به نظر می‏رسد با نوعی تعارض روبه‌رو هستیم. با این تعارض چه باید کرد؟ آیا برای این‌که بتوانیم سخن خود را به کرسی بنشانیم، باید معنای دوم از هنر را منکر شویم یا در محاق فراموشی یا تجاهل قرار دهیم؟ یا راه دیگری برای جمع کردن این تعارض وجود دارد؟
می‌شود این‌گونه توضیح داد که اگر بپذیریم «انتظار» مرتبتی در «هنر دینی» دارد و نیز «هنرمند دینی» می‌تواند مقام والای پذیرش «الهام رحمانی» را به دست آورد؛ یعنی قادر است آن‌چه از جانب دیگر (از ناحیه‏ای غیر از نفسِ مذموم) افاضه می‏شود را دریافت کند، در این صورت آن‌که الهام‌کننده است باید چیزی از «انتظار» الهام نماید تا او بتواند در گزارش آن، «هنر منتظر» را بازتاباند.
با رجوع به آموزه‏های دینی و عرفانی، در می‏یابیم «انتظار» فقط یک موقعیت
تاریخی و خارجی زمان‌مند نیست (گرچه آن صورت تاریخیِ آفاقی هم دارای شأن خاص
خود است). «انتظار» در معنای انفسی خود، همراه با نوعی گشایش و فتوح قلبی برای
مؤمنِ سالک هم هست. به این معنا که اصولاً وقتی «مؤمنِ سالک» با حقایق دینی «انس» می‏گیرد و با آنان «محرم» می‏شود، به مقام «منتظر» هم دست می‏یابد. در این صورت
است که می‏تواند «سروش» غیبی الهامات رحمانی را شهود کند؛ زیرا سالک وقتی در
بستر حضور و شهود، دچار «قبض» ناشی از ظهور اسماء جلالی (مثل اسم قهر) می‏شود،
انتظار گشایش و «بسط» قلب وی نیز به دنبال آن موضوعیت می‏یابد. به عبارت دیگر،
«دلِ مؤمنِ سالک» در طلب فتوح از این قبض به «انتظار» می‏نشیند. در این حالت اگر هنرمند سالک، با حقایق دینی قرین شود و با مدد از الطاف الهی با آن حقایق انس بگیرد و در راستای آن به مقام ایمان حقیقی برسد، لاجرم با «انتظار» قرین خواهد شد. پس هنری که مبتنی بر «ایمان حقیقی» هنرمند باشد خود به خود، «هنر منتظر» خواهد بود. در این حالت، اثر هنری ظاهر شده هم، به تأسی از قلب هنرمند در مقام «تذکّر به انتظار» قرار می‏گیرد. و چون اثر چنین هنری بر مخاطب «تذکّر» است، پس در این حالت با «هنر متذکّر» روبه‌رو هستیم؛ تذکّری که به «انتظار» باز می‌گردد.
بی‌تردید «ظهور منجی موعود(عج)» شأنی از شؤون «انتظار» است که در آفاق صورت
خواهد گرفت، ولی مگر نه این‌که مهدی موعود(عج) نیز بعد از مظهریت اسم قهر الهی در
آفاق و در پایان قبض زمان و تاریخ، و انتشار ظلم و تاریکی، و پس از این‌که کفر
زمین را درمی‏نوردد و زمانه را سیاه و کدر می‏کند، ظهور می‏نماید؟ مؤمن حقیقی چون
همواره «منتظر» است، در صورت ظهور منجی در آفاق یا در بستر زمان تاریخی، از زمرۀ
یاران او خواهد بود. در واقع حقیقت این دو صورت «انتظار» یکی است جز این‌که یکی
در قلب مؤمن و در حوزۀ انفسی است و دیگری در خارج و در حوزۀ آفاقی است. تفکیک مصنوعی میان اثر هنری «منتظر» از دیگر آثار هنری دینی، بدون«تذکّر» به این نسبت و رابطه، و بدون تذکّر به این انتظار، نمی‏تواند شأن حقیقی «هنر منتظر» را بیابد. تنها وقتی «هنر منتظر» می‏تواند ظاهر شود که به این نکته متذکّر شود؛ زیرا در هر «اثر هنری دینی» این معنای «انتظار» وجود دارد.
این «هنر زمینه‏ساز» برای موعود(عج) _ که در تبلیغات با آن روبه‌رو هستیم _ چون فاقد آن تذکّر لازم به «هنر دینی» است و تنها مبتنی بر معنای «نوع اول هنر» است. از منظر کسانی که به «هنر دینی و مقدس» توجه دارند و لاجرم معنای «نوع دوم از هنر» را وجه همّت خود ساخته‌اند، چندان گویا و مکفی نیست. هنر (و هنرمند) نوع اول فقط در انتخاب «موضوعاتی» از دین، که مورد توجه خود قرار می‏دهد، دینی تلقی می‏شود. چون در آن، اثر تولیدی مبتنی بر «نفسِ مستقلِ» شخص هنرمند است و در نتیجه با «نفس امّاره» همسویی می‏یابد _ با تمام ویژگی‌هایش که یکی امکان هم ملهم شدن به الهام فجور است _ و نهایتاً در تعارض با «نفسِ منفعل به فعلِ رحمانی» است که با «نفسِ مطمئنه» (یا حتی نفسِ لوّامه) همسوست. مگر این‌که در سیروسلوک خود به مقام حضور و شهود برسد، که در این صورت دیگر وجوداً از معنای اول هنر گذشت کرده و به معنای دوم رسیده است. پس نفس او در مقام دریافت الهامات رحمانی قرار می‏گیرد نه همچون نفسِ مستقلِ خود بنیادِ متعارف که می‏تواند در موقعیت دریافت الهامات فجور باشد.
پس وقتی از «هنر زمینه‏ساز» سخن می‏رود، فقط با یک لغزش زبانی یا «تعبیر ترجمانی» طرف نیستیم، بلکه در این تعبیر، عملاً معنای «انتظار» از حقیقت خود فاصله می‌گیرد. پس معنای «زمینه‏سازی» شخصی یا اجتماعی مبتنی بر «نفس مستقل» انسانی مدّ نظر قرار گرفته است. البته هنرمند در چنین مرتبه‏ای از نفس، بی‏تردید می‏تواند از دانش‏های جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و دیگر علوم انسانی برای طرح مورد نظر خود بهره بگیرد، بی‏آن‌که به مقام ایمان توجه داشته باشد یا مبتنی بر این مقام، مقدمه‏ای را برای ورود به بحث یافته باشد. در این صورت، باید بدانیم که تعبیر «هنر زمینه‏ساز» عدول از معنای «هنر منتظر» و در نتیجه اکتفا به سطحی‌ترین لایۀ این هنر هزار توی ژرف است.
اما این سخنان به معنی این نیست که هنر از نوع اول_ که هنر شایع و منتشر زمانۀ ماست_ هیچ کاره است، بلکه بحث بر سر این است که این هنر، صلاحیت ورود جدّی به بحث عمیق «انتظار» را ندارد و در نهایت تنها می‏تواند به صورت (و حتی تصویر صورت!) آن بپردازد. البته این هنر زمانه، شاید در نهایت بتواند مبتنی بر آراء و اطلاعات اهل دین، آثاری را صورت‌بندی نماید که در یک نظر اجمالی و سطحی آن را از دیگر آثار غیردینی جدا می‏کند؛ مثلاً موضوع خود را قیام «موعود(عج)» قرار دهد: آگاهانه، با تحلیل منطقی و با دانش مربوط به اثرگذاری بر نفوس تربیت‌نشدۀ مخاطبان عام و با جهد و کوشش برای دوری از تکرار ظاهری (تحت عنوان «بداعت») از سایر آثار؛ همین و نه بیش‌تر. این مقام تا مقام «هنر دینی»، با وصفی که شد، بسیار فاصله دارد.
هنر منتظر و هنر زمینه‏ساز
با توجه به مباحث یاد شده ممکن است کسانی بگویند با این وصف، برگزاری همایش‏های فرهنگی و هنری‏ای که بخواهد مبتنی بر شهود هنرمندان باشد، بی‏وجه می‏شود یا اصولاً مدیریت و آموزشِ ارزش‏های مبتنی بر «انتظار»، یا هر معنای دیگر دینی، محال خواهد شد؛ زیرا این حوادث تنها پس از «واقعه» ممکن می‏گردد و نه پیش از آن. بنابراین همایش‏ها و جشنواره‏ها و... عملاً قابل اجرا نیستند. چون این‌گونه امور از جنس برنامه‌ریزی هستند و پس از سفارش یا دعوتی صورت می‏گیرند که خود انگیزه‏ای برای تولید آگاهانۀ آثار می‏شود. حال آن‌که با نگاه نوع دوم از هنر نمی‏توان مطمئن بود که در صورت برگزاری، آیا هنرمندان صاحب شهودی پیدا خواهند شد یا خیر. در این صورت اصولاً مدیریت فرهنگی و آموزشی ممکن نخواهد بود.
در ظاهر این پرسش‏ها و نگرانی‏ها به جاست، ولی اگر قرار باشد حرکتی در حوزۀ «هنر دینی» صورت بدهیم باید بدانیم راه‏های آن را هم باید در همان حوزه بجوییم. روشن است که استفاده از راه‏های متعارف که برخاسته از نگاه سکولار یا حتی لائیک است، با نوع خاصی از نگاه به فرهنگ و هنر سنخیت دارند که نمی‏توانند پاسخ‌گوی پرسش‏های دینی باشند. برای این منظور باید جست‌وجو کرد. (و اتفاقاً می‏توان همین مسئله کشف کدام راه را موضوع همایش قرار دارد!)
البته با مبانی‏ای که بیان شد، می‏توان اجمالاً پاسخی برای این پرسش‏ها یافت. و آن این‌که نمی‏توان کسانی را برای نوشتن یا پدید آوردن آثاری در این حوزه‏ها با انواع جوایز نقدی یا غیرنقدی تشویق یا ترغیب کرد و پس از گذشت زمانی متعارف (مثلاً چند ماه) توقع داشت آثار هنری دینی مورد نظر ارسال شود. بلکه عطف به این‌که آثار هنری دینی بدون اطلاع و ارادۀ آگاهانۀ هنرمندان پدید می‏آیند، باید نقش مدیریت هنری را به بعد از پدید آمدن آثار منتقل کرد. به این معنی که مدیریت‏های فرهنگی و هنری، کارشان کشف آثار باشد نه سفارش آن‌ها. این اتفاق در حوزه‏های مختلف هنری (و مبتنی بر نگاه دوم به هنر) اکنون نیز در دنیای غرب در حال به کارگیری است. فراموش نشود که آثار برجستۀ غیردینی (و حتی ضددینی) فعلی در دنیا نیز مبتنی بر نگاه دوم هنر است. جز این‌که در آن آثار، اغلب الهامات غیررحمانی، مبنای پدیدآوری آثار هنری هستند.
در این حالت، مدیریت‏های هنری باید فعال باشند و مرتب به سراغ هنرمندان بروند (به‌ویژه این‌که اغلب هنرمندان حقیقی خودنمایی ندارند و دور از انظار هستند). در صورت مشاهدۀ آثار حقیقی آنها، کار رصد و جمع‌آوری را آغاز کند. چنین مدیرانی اگر در طول زمانی خاص، ببینند که «هنرمندان دینی» آثارِ ملهم از حقایقِ دینی را در حوزه‏ای (مثلاً انتظار) از لحاظ کمّی به حدّی رسانده‌اند که می‏توان از آنها مجموعه‏ای فراهم آورد یا بر مبنای آنها همایشی برگزار کرد، می‏توانند دست به برگزاری همایش بزنند. وگرنه با روش‏های متعارف، نباید توقع داشت آثار هنری حقیقی دینی شکل بگیرند. در روش‏های متعارف، تنها آثاری که مبتنی بر نگاه اول به هنر خواهند بود قابل جمع‌آوری و ارزیابی هستند. در این صورت، کشف هنرمندانی همچون حافظ و سعدی و مولوی ممکن نخواهد بود، بلکه کسانی از جنس چند هزار شاعر دربار محمود غزنوی (که نه اثری از آنان در تاریخ به جاست و نه شاخص‏های هنر و فرهنگ و تمدنِ بزرگِ اسلامی‌مان محسوب می‏شوند) به صدر برکشیده خواهند شد؛ حال آن‌که فرهنگ و تمدن اسلامی ما وامدار شاعرانی است که در خلوت خود به مشاهدۀ انوار الهی و با اشارۀ ربّانی به گزارش الهامات و شهودات رحمانی خود پرداخته‌اند. کسانی که گاه در زمان خود_ و حتی امروز هم _ چندان شناخته شده هم نبودند، ولی آنان هنر تمدن اسلامی را پایه‌ریزی کردند و امروز به وجود آنان مفتخریم.
اگر در پی کسانی هستیم که می‏خواهیم همچون این هنرمندانِ شاخص، نقش
پایه‌ریزی فرهنگ دینی در زمان ما را داشته باشند، باید کسانی را بیابیم که در شأن
هنر دینی باشند. خاصه آن‌که روش‏های متعارف، برای پایه‌ریزی چنین فرهنگی تناسب
ندارند و ما را به نتیجۀ مورد نظرمان نخواهند رساند. بنابراین باید روش‏های تراز خواسته‌مان را بیابیم.

منابع
1. بلخاری قهی، حسن، مبانی عرفانی هنر و معماری اسلامی، دفتر دوم (کیمیای خیال)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی،1384.
2. پازوکی، شهرام، حکمت هنر و زیبایی در اسلام، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر، 1384.
3. چیتیک، ویلیام، عوالم خیال، ترجمه: قاسم کاکایی، تهران، انتشارات هرمس، 1384.
4. حافظ شیرازی، شمس الدین محمد بن بهاءالدّین، دیوان اشعار، از نسخۀ محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، انتشارات انجمن خوشنویسان ایران، چاپ پنجم، 1368.
5. داداشی، ایرج، «حضرت مولانا، مراتب خیال و منشاء هنر»، مجموعه مقالات دومین هم اندیشی تخیل هنری، تهران، فرهنگستان هنر، 1388.
6. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1366.
7. شوؤان، فریتهوف، «اصول و معیارهای هنر»، هنر و معنویت، مجموعه مقالاتی در زمینۀ حکمت هنر، تدوین و ترجمه: انشاءالله رحمتی، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر، 1387.
8. فردید، سید احمد، دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، تهران، مؤسسه فرهنگی و پژوهشی چاپ و نشر نظر، 1381.
9. فریدزاده، محمدجواد، «گشودگی و شکوفایی زمین، نگاهی به وجوه و اوصاف گوناگون هنر مقدس»، راز و رمز هنر دینی، مقالات ارائه شده در اولین کنفرانس بین المللی هنر دینی، تهران، انتشارات سروش، 1378.
10. گلستان حبیبی، مسعود، «عالم خیال و تخیل هنری در عرفان اسلامی»، مجموعه مقالات دومین هم اندیشی تخیل هنری، تهران، فرهنگستان هنر، 1388.
11. لاریجانی، علی، «تأملاتی دربارۀ هنر دینی»، راز و رمز هنر دینی، مقالات ارائه شده در اولین کنفرانس بین المللی هنر دینی، تهران، انتشارات سروش، 1378.
12. مجموعۀ کتاب‌های فلسفه و حکمت، انتشارات فرهنگستان هنر، 1384 - 1386.
13. مولانا، جلال الدین محمد بلخی، کلیات شمس یا دیوان کبیر، تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1378.
14. نصر، سید حسین، «دربارۀ صورت‌ها در هنر»، هنر و معنویت، مجموعه مقالاتی در زمینۀ حکمت هنر، تدوین و ترجمه: انشاءالله رحمتی، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر، 1387.

15. «هنر و زیبایی از دیدگاه شوؤان»، هنر و معنویت، مجموعه مقالاتی در زمینۀ حکمت هنر، تدوین و ترجمه: انشاءالله رحمتی، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر، 1387.
https://ayandehroshan.ir/vdcficd1aw6dt.giw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما