کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مهدی، مسیح، ضدمسیح، عدالت و خشونت مقدس

جرارد آنتونی مک‌روی . ترجمه: سیدمحمدحسین سجادی

11 آذر 1393 ساعت 8:35



چکیده
این نوشتار به موضوع موعود آخرالزمان که در بین مسلمانان از آن به عنوان مهدی و در مسیحت به عنوان مسیح یاد می‌کنند، پرداخته است. نخست به مفهوم، شباهت‌ها و تفاوت‌های مهدی(عج) در احادیث شیعه و سنی پرداخته و از نسب علوی به عنوان اصلی‌ترین ویژگی او در میان مسلمانان نام برده است. سپس به نبرد مقدس موعود آخرالزمانی که در راستای برپایی عدالت توسط مهدی(عج) در مقابل دجال و یا مسیح در مقابل ضدمسیح روی خواهد داد، اشاره کرده است و عامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) را همین ویژگی عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی دانسته است. در ادامه ویژگی‌های دجال در بین مسلمانان (بر اساس احادیث شیعه و سنی) و ضدمسیح در کتب مقدس بیان شده است و با تأکید بر تفسیر صحیح از متن کتب مقدس و فهم صحیح از نقش مهدی(عج)، خطر و تهدید موعود مسلمانان را برای میسیحت بی‌اساس دانسته است.

مقدمه
واژۀ «مهدی» دو تصویر را در بین غربیان تداعی می‌کند؛ تصویر اول به شخصیت سودانی که به مقابله با ژنرال گوردان برخاست و دومی به جیش‏المهدی (گروه شبه‌نظامی وابسته به مقتدا صدر) مربوط می‌شود. گفتنی است که هر دو تصویر به جهاد ضدغربی مربوط می‌شوند. افزون بر این، مورد یادشدۀ اول به یک مدعی اهل‌سنت و مورد دوم به امام موعود دوازدهم شیعیان مربوط می‌شود. با این‌حال باید گفت که بیش‌تر مردم و بسیاری از سیاستمدران غربی نسبت به مفهوم مهدی در هر دو مذهب اسلامی تشیّع و تسنّن ناآگاهند. البته این مسئله در مورد مفهوم جامعۀ نگارنده (پروتستان‌های انجیلی) نیز درست است. بیش‌تر اوقات، این مطلب که شخص حضرت مسیح(ع) در مباحث و رخدادهای آخرالزمانی اسلامی _ شیعه و سنی _ نقش کلیدی ایفا کند، برای اعضای این جامعه بسی شگفت است. نکتۀ مرتبط با بحث ما این است که در این نوع آخرالزمان‌شناسی، حکومت مهدوی و مسیح یکی می‌شوند. افزون بر این، ماهیت این فعل و انفعالات، معطوف به مفاهیم عدالت و خشونت مقدس است.
من واژۀ عدالت را در درجۀ اول برای اشاره به مفهوم داوری و مکاشفات آخرالزمانی و درجۀ دوم _ که با مفهوم اول رابطۀ متقابل دارد _ برای اشاره به مفهوم آرمان‌شهر دینی به کار می‌برم. آرمان‌شهری که تحت‌تأثیر ظهور مهدی(عج) (برای مسلمانان) و مسیح(ع) (هم برای مسیحیان و هم مسلمانان) تحقق خواهد یافت. با توجه به مفهوم دوم، این واژه را به عنوان مترادف واژۀ متداول «جنگ مقدس» به کار خواهم برد. من قضاوت شخصی نمی‌کنم که بگویم خشونت همیشه و به‌طور واقعی، مقدس است؛ چون این قضاوتی است که خشونت‌ورزان این روزها به سادگی انجام می‌دهند و اظهار می‌دارند که خشونتشان با انگیزه دینی صورت می‏گیرد.
اگرچه مقالات مربوط به موضوع‌های دینی کم‌تر دارای اهمیت کاربردی هستند، اما این موضوع برای وضعیت کنونی بسیار مهم و حیاتی است. دیدگاه جبر‌گرایانۀ بعضی از مسیحیان صهیونیست که به سلطنت هزار سالۀ حضرت مسیح(ع) معتقدند اين است که مجموعه الاقصی در اورشلیم بايد نابود شود تا مقدمه‌ای برای احداث معبد سوم باشد. آن‌ها این واقعه را گامی در آماده شدن برای بازگشت دوبارۀ مسیح می‌دانند. فیلم «مقبره تحت معاصره» ساختۀ ایلان زیو _ فیلم‌ساز اسرائیلی _ که در سال 1985 زیر نظر مقامات اسرائیل ساخته شده است، به همین موضوع اشاره دارد. در این فیلم یک مستعمره‌نشین تندرو که بر ضد فلسطینی‌ها عملیات‌های تروریستی انجام می‌دهد، توسط این گروه‌های مسیحی صهیونیست مسلح می‌شود تا مسجدالاقصی را منهدم کند. در این فیلم، رابطۀ بین بحث آخرالزمان و خشونت مقدس را می‌توانیم آشکارا مشاهده کنیم. طبق برخی از برداشت‌ها از اعتقادات مسیحیت، این موضوع به مسیح(ع) نیز ارتباط پیدا می‌کند.
در این جا من به عنوان یک مسیحی انجیلی، یک برداشت نامتعارف از منظر دیگران را مطرح می‌کنم: در آخرالزمان‌شناسی اسلامی، مهدی(عج) و مسیح(ع) هر دو در بنا کردن حکومت هزار ساله و جهاد علیه ضدمسیح و مکافات آخرالزمانی کافران نقش دارند. این مسئله به تنهایی دلیل مکفی برای مطالعه این موضوع است. اما مسئلۀ دیگری که با شرایط سیاسی معاصر ارتباط دارد، این است که آیا هرگز حکومت شیعه اسلامی می‌تواند جهاد ابتدایی و تهاجمی را بدون دستور مهدی آغاز کند؟
1. مهدی(عج)
الف) پیشینۀ مفهوم مهدی(عج)
مهدی(عج) به عنوان یک شخص به صورت آشکار در قرآن وجود ندارد، ولی در احادیث شیعه و سنی بحثی رایج است. این واقعیت که این موضوع در هر دو نوع حدیث مورد تأکید قرار گرفته است به احتمال زیاد نشان‌گر وجود انتظار وقوع آخرالزمانی از همان ابتداست و دلیل این انتظار و احتمال وقوع، بحران‌های اعتقادی، ولی بنیادی است که در پی وفات پیامبر و احتمالاً پس از شهادت امام علی(ع) آخرین خلیفه از خلفای اربعه راشدین از منظر اهل‌سنت و اولین امام شیعیان رخ داده‌اند. بی‌تردید وجود شخصیتی که احیاگر دین باشد مستلزم این است که فساد و انحرافی اتفاق افتاده باشد یا بیفتد. شکاف در امت اسلامی، نزاع‌های سلسله‌ای زمان امویان و عباسیان، وجود این باور در میان بیش‌تر مسلمانان که حکومت‌های موجود نامشروعند، انتظارات و توقعات آخرالزمانی را تقویت می‌کنند؛ انتظار فرستاده‌ای از آسمان‌ها که اسلام را به همان شکوه آغازین بازگرداند. این اوضاع در قرن‌های پس از آن نیز ادامه داشته و این روند، رو به فساد برده است، به‌ویژه پس از سقوط عثمانی‌ها در سال 1924 و پس از پیشرفت حریصانۀ فرهنگ غرب و سلطۀ سیاسی آن پس از جنگ جهانی اول، این فساد به اوج خود رسیده است. دیگر کم‌تر جای شگفتی است که انتظارِ یک احیای آخرالزمانی و رابطۀ آن با مهدی افزایش یافته باشد. امام خمینی(ره) این امتداد فساد را پس از شهادت امام علی(ع) تا زمان حال مشاهده نمود و به اثبات تئوری خود، یعنی ولایت فقیه پرداخت.
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دشمنان سرسخت ایمان (بنی‌امیه) اجازه ندادند اسلام با حکومت علی بن ابی‌طالب(ع) استحکام پیدا کند و روش حکومتی که مطابق اراده خداوند و پیامبرش است شکل گیرد. آن‌ها بنا و اساس کلی حکومتی را عوض کردند و سیاست‌های آن‌ها تا حد زیادی مخالف اسلام بود. شکل حکومت و سیاست‌گذاری بنی‌امیه و بنی‌عباس ضد اسلامی بود و بعد از انحراف شدید، تبدیل به سلطنت شده بود. این نوع غیر اسلامی حکومت تا کنون ادامه پیدا کرده است.
ب) سلسله نسب علوی، محور اصلی احادیث مهدویت اهل‌سنت و تشیع
مفهوم اصلی واژۀ مهدی به معنای هدایت‌شده است و در اسلام این واژه و نام به کسی تعلق می‌گیرد که شخصیت و رفتار او بازتاب‌کنندۀ سنت پیامبر باشد ، بر خلاف استبداد و فساد که مشخصۀ اصلی حاکمان دنیای اسلام تا کنون بوده است. به‌طور خلاصه، این تصویر یک امیر ایده‌آل اسلامی، بازتاب شخصیت حضرت محمد(ص) است. این حقیقت هم در حدیث شیعه و هم سنی ثابت شده که مهدی(عج) از نسل حضرت محمد(ص) است.
اهل‌سنت تشیّع
علی بن ابی‌طالب(ع) می‌فرماید: پیامبر(ص) فرمود: «اگر یک روز از این دنیا باقی مانده باشد، خداوند در خاندان من مردی را برخواهد انگیخت... .»
ام‌المؤمنین ام‌سلمه می‌گوید: پیامبر(ص) فرمود: «مهدی از خاندان من و از نوادگان فاطمه خواهد بود.» عبدالله بن‌مسعود می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «جهان به آخر نخواهد رسید تا این‌که مردی از خاندان من به نام مهدی ظهور کند و بر امت من حکومت نماید.»
ام‌سلمه نقل کرد که پیامبر(ص) فرمود: «مهدی از ذریۀ من و از فرزندان فاطمه خواهد بود.»
گفتنی است حتی در احادیث اهل‌سنت، حکومت بنی‌امیه، بنی‌عباس، و اگر نگوییم همه، بیش‌تر حکومت‌های مسلمانان تا کنون را نامشروع می‌دانند؛ زیرا آن‌ها دارای سلسله نسب موردنظر نیستند. اگر مهدی(عج) در دوران بنی‌امیه ظهور کرده بود، روشن است که حکومت او نامشروع و غیرقانونی می‌بود. مسلماً اگر مهدی(عج) ظهور کند، تمامی حکام حاضر جهان اهل‌سنت که نمی‌توانند ثابت کنند که از نسب فاطمه‌اند، خودبه‌خود بر همین اساس نامشروع تلقی خواهند شد. این شرط همیشه یک چالش بالقوه برای حکمای اهل‌سنت و شیعه که نمی‌توانستند علوی بودن خود را ثابت کنند، به شمار رفته است. این شرط برای خلیفه عثمانی، منشأ اصلی نگرانی بوده است. در مذهب شافعی نیز خلیفه باید یک عرب از قبیله قریش باشد.
حدیث معتبر «امامان از قریش هستند»توسط نسائی نقل شده است؛ حدیثی که صحابه پیامبر و تابعین به آن پایبند بودند، با این شرط که آن امام، یک عرب قریشی دارای تمامی شرایط حکومت باشد. همچنین او حضور داشته باشد و اگر حضور نداشت، مشروع‌ترین شخص از قبیله کنانه جانشین او شود و بعد از دیگر قبایل عرب، و سپس نوبت به غیرعرب می‌رسد.
عجیب نیست که وقتی حکومت عثمانی در قرن 19 رو به افول گذاشت و حس ملی‌گرایانه اعراب برانگیخته شده بود، عثمانی‌ها بر مذهب حنفی تأکید داشتند؛ زیرا این مذهب بر روی نژاد عربی خلیفه تأکید نداشت.
فقه حنفی همیشه در نظر خلفای عثمانی مناسب‌تر می‌نموده است و آن را به عنوان مذهب رسمی پذیرفته بودند؛ زیرا در این مذهب، باید حاکمی توانا و قوی ولایت و سرپرستی مسلمانان را بر عهده گیرد، به شرط آن‌که حامی اسلام باشد و سیرۀ نبوی را رعایت کند، حتی اگر از قبیله‌ای اصیل عرب قریشی نباشد.
مشهور است یکی از وعده‌های اجرایی‌نشدۀ کمیسر عالی انگلیسی، سر هنری مکماهان، در مصر به حسین شریف مکه، در توافق‌نامه بین او و حسین، بازگرداندن یک خلیفه عرب برای اسلام بوده است. نکتۀ دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، تهدید بالقوه‌ای است که به عثمانی‌ها تحمیل شد و آن، ظهور شخصی در سودان در قرن نوزدهم بود که ادعای مهدی بودن می‌کرد. یک عرب _ یا به‌طور دقیق‌تر یک نپوبایی عرب‌شده _ که تأکید داشت شرط لازم _ یعنی عرب بودن _ را دارد، اگر چه ادعایش مورد تردید است. در مراحل بعدی محمد احمد بن عبدالله سعی داشت که با ارجاع به نص قرآن و احادیث شروع به اثبات موقعیت خود کند. در این بین، مدعی دیگری به نام سیدمحمد جانپوری (1443 - 1505) که پدرش عبدالله و مادرش آمنه نام داشتند (مانند پیامبر اسلام) ادعای خود را فراتر نهاد و خود را از نوادگان امام حسین(ع) به شمار آورد و ادعای مهدی بودن کرد.
با توجه به مثال‌های فوق، می‌توان مشاهده کرد که در طول تاریخ، بر اساس نسب و تبار تعریف شده برای مهدی(عج)، مدعیان مهدویت، خطری جدی برای رژیم‌های سنّی به شمار آمده‌اند.
در مورد حکومت‌های شیعه وضعیت پیچیده‌تر است. چون شیعیان به وضوح مهدی(عج) را امام دوازدهم خود می‌دانند. اگر یک مدعی بخواهد تظاهر خود را فراتر نهد و ادعای مهدویت کند، چندان دشوار نیست؛ چون حتی ورود به حریم و نزد امام غایب مسئله‌ای خارق العاده و معجزه‌گونه است و بر اساس احادیث، هیچ کس زمان دقیق ظهور را نمی‌داند. با این حال، شرایط برای شاهان ایران به‌ویژه آخرین شاه این سرزمین، نیز آسان‌تر از مدعیان دروغین نبوده است؛ چون نیروهای انقلابی تحت فرمان امام خمینی ادعا داشتند که به نام امام مهدی(عج) وارد عمل شده‏اند. این امر به نوبۀ خود موقعیت شاه را به خطر می‌انداخت. شاه فرزند یک افسر نظامی بود که با کودتا به قدرت رسید. او همیشه از کورش کبیر به نیکی یاد می‌کرد و در جشن دوهزار و پانصدسالگی شاهنشاهی ایران که در سال 1971 در پرسپولیس برگزار شد، کوروش را جد خود معرفی می‌کرد. این در حالی است که شرط لازم، اصل و نسب حسینی است. افزون بر این، امام خمینی(ره) و برخی فعالان انقلابی می‌توانستند ادعا کنند که سادات علوی هستند و خود را از لحاظ اصل و نسب به مهدی(عج) منتسب کنند.
ج) چالش بنیادی مهدی(عج) برای حکومت‌های فاسد و ناعادل
پس از کنار زدن و ترور امام علی(ع)، خلافت به سیستم پادشاهی تبدیل شد تا این‌که در سال 1924 الغا گردید (حدیثی این مطلب را بازگو می‌کند). البته این روند با وقوع کودتا توسط اشخاص مختلف وقفه‌های بزرگی را به خود دیده است . طبیعت شبه‌دموکراتیک انتخاب ابوبکر بر اساس اجماع (طبق نظر اهل‌سنت)، تا حد زیادی بعد از خلفای راشدین در انتخاب حاکم برای جامعه اهل تسنن نادیده گرفته شد. این مسئله‌ای اساسی در بررسی مسئله مهدویت است. اصلی‌ترین نکته این است که وجود او (مهدی) پایان دادن به حکومت‌های آلوده به گناه است (این جمله در منابع اهل‌سنت و تشیع مشترک است). او جهان را پر از عدل و برابری خواهد کرد، در حالی که قبل از آن با ظلم و بی‌عدالتی پر شده است و او به طریقی توسط مسیح کمک خواهد شد.
یک دلیل اختلاف بین شیعه و سنّی، اصرار شیعه بر این است که جانشین پیامبر توسط خود پیامبر تعیین شده و در این جریان امام علی(ع) انتخاب شده است، ولی ابوبکر از سوی مردم به جای علی به ناحق به عنوان خلیفه انتخاب شده؛ عملی که شیعیان معتقدند غصب حق الهی بوده است.
پس از وفات نواب چهارگانه امام غایب نیز میان خود شیعیان، بحران مشروعیت و حقانیت به وجود آمد و آن این‌که آیا می‌توان در غیاب امام دوازدهم، حکومت اسلامی مشروعی داشت؟
تئوری ولایت فقیه تلاش برای حل مسئله بوده است. اساساً در این تئوری یک دولت منتخب محبوب همراه با هدایت علما و قانون شرع در غیاب مهدی حکومت می‌کند. این بیش‌تر به موقعیت کنونی بازمی‌گردد. وقتی مواردی همچون رژیم‌های غیرمنتخب جهان اسلام و از همه مهم‌تر تسلیم آن‌ها در برابر جهان غرب و تنها گذاشتن فلسطین _ که امام خمینی(ره) به سختی آن‌ها را محکوم کرد _ را مد نظر می‌گیریم، اهمیت این تئوری را بهتر متوجه می‌شویم. در احادیث شیعه و سنّی آمده است که مهدی(عج) بر اساس سنت رسول خدا(ص) حکومت خواهد کرد. تشیّع تأکید زیادی بر عدالت و مقابله با ستمگران دارد. این تأکید بر عدالت، نه‌تنها بر اعتقادات تئوری شیعه تأثیرگذار است، بلکه شیعیان، عدالت را به عنوان محور اصلی در اسلام دانسته و خواهان اجرای عملی عدالت در سطح جامعه نیز هستند. بنابراین عدم وجود و حضور حکومت شرع، شیوع بی‌عدالتی و فساد و خودکامگی، مسائلی هستند که باید از بین بروند. بنابراین می‌توان گفت که مهدی(عج) شخصی انقلابی است که در مقابل رژیم‌های ناحق و ناعادل که اغلب رژیم‌های جهان اسلام را شامل می‌شوند، می‌ایستد. این جنبه مقابله‌جویانه حکومت مهدی(عج) باید مورد توجه قرار گیرد.
چنین ویژگی مقابله‌جویی، یکی از مشخصات انقلاب مهدوی در سودان بود. به نظر صادق المهدی(نوه بزرگ مهدی) بسیاری از علمای سودان و مصر دعوت مهدی برای جهاد علیه سلطان را به دلایلی مشروع دانسته‌اند که عبارتند از:
یکم. آنان «خدیو توافیق» را مناسب حکومت نمی‌دیدند. پس مهدی(عج) مانند «اورابی» در مصر موظف بوده است که علیه مصریان که قصد فتح سودان را داشتند، بجنگد.
دوم. هر مسلمانی وظیفه داشت که علیه عبدالحمید _ سلطان عثمانی _ که با حمایت از مسیحیانِ بیگانه به اسلام خیانت کرده بود به‌پا خیزد. در این شرایط، وظیفۀ مسلمانان در تسلیم بودن نسبت به حاکم یا ولیّ خود اجرایی نبود و قیام مهدی در سودان کاملاً توجیه شده به شمار می‌آمد.
سوم. اسلام نیاز به یک رهبر مقتدر داشت که بتواند قوانین دین را اجرا کند؛ مهم نبود که این قوانین را مهدی سودانی عملی کند یا کسی دیگر.
انقلاب سال 1979 ایران نیز دارای ویژگی‌هایی مشابه بود. هدف این انقلاب، برقراری حکومت شرعی به نام امام دوازدهم (مهدی(عج)) بوده است. در این‌باره حدیثی وجود دارد که بیان می‌کند ظهور امام مهدی(عج) به عنوان یک انقلاب، نیازمند آمادگی نظامی نیز هست؛ آن‌جا که امام صادق(ع) می‌فرماید:
خود را برای قیام قائم ما آماده کنید، حتی به جمع کردن یک تیر برای دشمنان خدا.
یکی از ویژگی‌های انقلاب ایران، براندازی شاه _ یکی از مستبدترین دیکتاتور های قرن بیستم _ بوده است. ولخرجی در جشن‌های پرسپولیس، همراه با شکنجه‌های وحشیانۀ پلیس مخفی رژیم شاه (ساواک)، برای حکومت شاه در کل جهان چهره‌ای ناعادل ساخته بود. این وضع حکومت در تضاد با انتظارات سیاسی و اجتماعی حکومت مهدی(عج) بود و لازم است که این حدیث را از امام دوازدهم به خاطر بسپاریم که می‌فرماید:
همانا در هنگام ظهور من _ هر وقت که باشد _ هیچ‌گونه پیمان و ذمّه‌ای برگردن من نسبت به حکومت ستمگر نیست.
شاید بتوانیم انقلاب 1979 را نوعی انقلاب مهدوی بنامیم.
د) خشونت مقدس مهدی(عج) و مسیح(ع) علیه ضدمسیح
یکی از ویژگی‌های اصلی آخرالزمان‌شناسی اسلامی _ که تعجب مسیحیان انجیلی را برمی‌انگیزد _ تأکید بر مفهوم ضدمسیح است (الدجال المسیح = مسیح فریبنده). احادیث و روایات بسیاری دربارۀ او موجود است و ما تنها دسته‌ای که مربوط به موضوع بحثمان است را بررسی کنیم.
احادیث اهل‌سنت
نواس بن سمعان نقل می‌کند که: رسول خدا(ص) یک روز صبح از دجال نام برد و فرمود:
او مردی جوان با موهای تراشیده و چشمان گود خواهد بود. پرسیدیم: در زمین خواهد ماند؟ فرمود: برای چهل روز، یک روز مثل یک سال شما و یک روز مثل یک ماه و یک روز مانند یک هفته و دیگر روزها مثل روزهای شما خواهد بود... . او خواهد آمد و آن‌ها را به دین باطل فرا می‌خواند. مردمی به او ایمان می‌آورند و به ندای او لبیک می‌گویند. او سپس به آسمان‌ها فرمان می‌دهد و باران می‌بارد و بر روی زمین گیاهان را خواهند رویید و سپس در هنگام غروب حیواناتشان از چراگاه با کوهان‌های بلند به سوی آن‌ها خواهند آمد. پستان‌های آن‌ها پر از شیر و پهلوهایشان ورم کرده است. او سپس به سوی مردمی می‌رود و آن‌ها را نیز فرا می‌خواند. اما آن‌ها او را می‌رانند و او از آن‌ها دور می‌شود. آن مردم خشک‌سالی می‌کشند و از ثروت‌هایشان چیزی باقی نمی‌ماند. او سپس در بیابان گام می‌نهد و به بیابان می‌گوید: گنج‌های پنهان خود را آشکار ساز! گنج‌های بسیار در حضور او مانند گله‌های زنبور انباشته خواهد شد. او سپس کسی را که در ابتدای جوانی است ندا می‌دهد و او را با ضربت شمشیری به دو نیم می‌کند و دو نیم بدن او را به فاصله از هم قرار می‌دهد؛ فاصله‌ای به اندازه یک تیرانداز و هدف. او سپس آن جوان را می‌خواند و او در حالی که خنده بر لب دارد به سمت او خواهد آمد. در این زمان، خداوند مسیح بن مریم را خواهد فرستاد و او بر یک مناره سفید در کناره شرقی دمشق فرود خواهد آمد، در حالی که جامه‌ای پوشیده که با اندکی زعفران رنگ شده است، دست در دست ملائکه دارد. وقتی او سرش را به زیر می‌آورد، قطرات عرق از جبینش بر زمین خواهد افتاد و هنگامی که سرش را بالا می‌برد، قطرات عرق مانند دانه‌های مروارید به اطراف پراکنده می‌شوند. هر کافری که رایحۀ بدن او را استشمام کند به درک واصل خواهد شد و نفس او تا جایی که چشم، توان دید دارد، خواهد رسید. او سپس به دنبال دجال خواهد بود تا این‌که او را در دروازه لود دستگیر کرده و می‌کشد.
پس زمین مورد خطاب قرار می‌گیرد که میوه‌های خود را عرضه کند و برکت خود را باز گرداند. در نتیجه انارهای چندان بزرگی خواهد رسید که یک دسته از مردم قادر به خوردن آن خواهند بود و زیر پوست آن پناه ببرند. گاوهای شیرده آن‌قدر شیر می‌دهند که تمامی افراد یک مهمانی می‌توانند از آن بنوشند. اشتران شیرده آن‌قدر شیر می‌دهند که یک قوم می‌توانند از آن بنوشند. گوسفندان به اندازه‌ای شیر می‌دهند که یک خانواده را کفایت می‌کند.
احادیث شیعه
خیثمه می‌گوید: ابوجعفر (امام باقر(ع)) به من فرمود:
ای خیثمه، زمانی خواهد آمد که مردم نخواهند دانست که الله کیست و توحید چیست؛ تا این‌که دجال ظهور کند و حضرت مسیح بن مریم _ که رحمت خداوند بر او و مادرش باد _ نیز ظهور خواهد کرد. او از آسمان فرود خواهد آمد و خداوند دجال را به دست مسیح خواهد کشت و مردی از خاندان ما با مردم نماز خواهد خواند. نمی‌دانی که مسیح پشت سر ما نماز خواهد خواند؟ اگرچه پیامبر است، آگاه باش که ما از او برتریم.
نقل شده است که مسیح در شرایطی فرود خواهد آمد که جامۀ زعفرانی پوشیده است. بنا بر حدیثی دیگر، عیسی بن مریم(ع) از تپه‌ای در زمینی مقدس به نام ایطبانی (ایطبیت) فرود خواهد آمد، در حالی که جامه‌ای زرین بر تن دارد و موهای او به نشانۀ تدهین، با روغن چرب شده است و با نیزه‌ای که در دست دارد، دجال را خواهد کشت. او به اورشلیم می‌آید، در حالی که مردم در حال برپایی نماز عصر هستند و امام مهدی(عج) در جلوی آن‌هاست، اما به عقب می‌آید و به عیسی(ع) می‌گوید که او به جلو برود، ولی عیسی(ع) ایشان را مقدم می‌شمارد و طبق قانون وحی شده بر محمد(ص) پشت سر او نماز می‌گزارد. سپس او خوک را خواهد کشت، صلیب‌ها را خواهد شکست و کلیساها را نابود خواهد کرد و مسیحیان را به‌جز کسانی که به مهدی(عج) ایمان می‏آورند به قتل خواهد رساند.
ابوعبدالله(ع) از پدرانش نقل کرده که حسن بن علی(ع) در هنگام مناظره با شاه بیزانس فرموده است:
زندگی مسیح سی و سه سال بود و سپس خدا او را به آسمان‌ها عروج داد و او را در دمشق فرود خواهد آورد و او کسی است که ضدمسیح (دجال) را خواهد کشت.
ضد مسیح نقطۀ اوج کفر خواهد بود و حتی این کلمه بر روی پیشانی او نقش بسته است. او اعمال شیطانی معجزه‌دار انجام می‌دهد و مردم را به قدردانی می‌کشاند (یک حدیث، این را به خارجیت مربوط می‌داند). از این لحاظ ما می‌توانیم این مسائل را با مسیحیت موازی ببینیم. معمولاً حدیث بیان می‌کند که دجال یک نفر مشخص است، به‌ویژه آن حدیث که هویت او را به نام ابن‌سعید مشخص می‌کند. به هر حال، ضدمسیح علیه مسیح(ع) و مهدی(عج) است. او معجزه‌های جعلی شیطانی انجام می‌دهد؛ دین دروغین می‌سازد و دولت باطل شیطان را برپا می‌کند و در نهایت یک آرمان‌شهر باطل و به ظاهر دینی بنا می‌نهد.
این مسائل باعث شده است که برخی از اندیشمندان عصر حاضر دنیای اسلام، دجال را به عنوان یک سیستم در نظر بگیرند؛ همانند نظم نوین جهانی که احتمالاً در نهایت یک شخص را به اوج می‌رساند. مسائلی وجود دارد که بر اساس آن‌ها می‌توان دجال را یک مفهوم کلی و جمعی در نظر بگیریم. احادیثی وجود دارند که وجود چندین دجال را پیش‌بینی می‌کنند و دیگر احادیث، رهبر شدن جمعی توسط دجال را بازگو می‌کنند. افزون بر این، هنگامی که قرآن، ملت‌هایی را که علیه اسلامند را ذکر می‌کند، از دجال نام نمی‌برد. اما احادیث، حمله به عربستان و فارس و حمله به کافران، زرتشتیان و مردم مسیحی را در واقع با حمله و اقدام علیه دجال مرتبط می‌سازند؛ همان‌طور که از انجیل، واژۀ ضدمسیح و مرد آشوب و بی‌قانون که در رسائل آورده‌اند استفاده شده است. اما شاید بتوان این را با پیامبران دروغین مرتبط دانست. از این گذشته، برخی از صاحب‌نظران و مسلمانان ادعا کرده‌اند اشاراتی از قبیل این‌که دجال یک‌چشم است و بر روی پیشانی او کلمه‌ کفر حکّ شده است، همگی مطالبی استعاره‌ای باشد و یک مقاله با بررسی اسکناس یک دلاری امریکا، نکاتی را مطرح کرده است؛ از جمه این‌که بر روی اسکناس یک دلاری، علامت فراماسونیک (یک هرم با یک چشم) وجود دارد که نشان‌گر دجال و ضدمسیح است. زیر این هرم نوشته شده است: «نظم نوین جهانی» که در واقع باید این‌گونه ترجمه شود: «نظم نوین پنهانی».
هارون یحیی بر این باور است که دجال ادعای الوهیت خواهد کرد (نامه دوم پُل رسول به تسالونیکیان). در حدیث پیامبر(ص) آمده است که دجال ابتدا پیامبری و سپس ادعای نوعی الوهیت می‌کند (خداوند فراتر از چیزی است که به او نسبت یا توصیف داده شود). پیامبر(ص) فرموده است:
هنگامی‌که دجال ظهور می‌کند همه او را یک هادی فرض می‌کنند و به نزد او می‌روند و او همین‌گونه به کار خود ادامه می‌دهد تا این‌که به کوفه می‌رسد و در آن‌جا ادعای پیامبری می‌کند. مردم منطقی که این مسئله را می‌بینند از او جدا می‌شوند. سپس ادعای الوهیت می‌کند و حتی می‌گوید: «من الله هستم». او نخست می‌گوید: «من پیامبر هستم»، ولی بعد از من هیچ پیامبری نخواهد آمد و سپس خواهد گفت که من ربّ شما هستم، اما شما هرگز پروردگارتان را تا زمانی که بمیرید نخواهید دید ... آن‌ها (شیاطین) به او (دجال) خواهند گفت: «ما کمک‌کننده و تحت فرمان تو هستیم» و او به آن‌ها خواهد گفت: «بشتابید و به مردم بگویید که من الله هستم».
آقای مودودی در جمله‌ای که برگرفته از طرز تفکر اسلامی است، سرپرستی سیاسی جدای از شریعت را با شرک مرتبط دانسته است. هر کس که ادعای قدرت و سرپرستی کند، در حالی که خود را مستقل از خدا و یا علیه او بداند و برای بشر قانون وضع کند، در واقع ادعایی خدایی و الوهیت کرده است. هر کس که چنین قدرتی را برای کسی قائل باشد، او را شریک خداوند قرار داده و مرتکب شرک شده است.
قطب، تفسیر مشابه‌ای از حکومت غیر اسلامی دارد. او می‌گوید: کنار گذاشتن شریعت اسلامی و حکم راندن بر اساس ایدئولوژی‌های دیگر در واقع حق الوهیت برای خود قائل شدن است. اصلی که این نوع حکومت بر آن (سنت جاهلیت) برپاست، در مقابل حاکمیت خداوند بر روی زمین است و در واقع علیه اصلی‌ترین خصوصیت الوهیت که حاکمیت است، قرار دارد. در این سیستم به بشر این قدرت داده می‏شود و برخی از آن‌ها را خدای دیگران قرار می‌دهد. اکنون این تغییر حاکمیت از خدا به انسان مانند دوران جاهلیت اولیه پیش از هجرت اتفاق نمی‌افتد، اما با اجازه دادن به بشر که بی‌حساب برای خود حق تعریف ارزش‌ها، وضع قانون و تعریف نظام‌های فکری قائل شده و مثلاً مقامی برای خود در نظر گرفته، تمامی این موارد بدون در نظر گرفتن نظام اخلاقی و فرامین الهی، بلکه مطابق با آن چیزی که خداوند کاملاً از آن نهی کرده، این تغییر حاکمیت رخ می‌دهد. اکنون مخالفت با حاکمیت خداوند بدین روش دشمنی با اصل ایمان است.
بنابراین، حاکمانی که در حیطه فرهنگی و بنیان حکومتی از ارادۀ خداوند پیروی نمی‌کنند، از راه اسلام منحرف شده‌اند. آن‌ها خدایان دروغینی هستند که باید خلع شوند تا جامعه پاک شود. امام خمینی(ره) این موضوع را به روشنی بیان کرده است:
تمامی نظام‌های حکومت‌های غیر اسلامی نظام‌های کفر هستند. چون حاکم آن‌ها به هر نحوی یک مصداق طاغوت می‌باشد. وظیفه ما این است که تمامی آثار کفر را از جامعه اسلامی بزداییم... . محیط اجتماعی به وجود آمده توسط طاغوت و شرک جبراً به فساد در جامعه می‌انجامد.
بنابراین الوهیتی که ضدمسیح مدعی آن خواهد بود، بیش‌تر سیاسی است تا این‌که هستی‌شناختی باشد. به هر حال این دو نوع از الوهیت به‌طور متقابل انحصاری نیست. بر همین اساس است که ما می‌توانیم اقدامات انقلابی مهدی(عج) و مسیح(ع) را در اسلام مورد بررسی قرار دهیم. مهدی می‌آید تا یک حکومت اسلامی حقیقی بنا کند. او در هنگام ظهور با تبلور نیروهای ضد اسلامی به شکل دجال روبه‌رو خواهد شد؛ خواه به صورت یک شخص و یا یک سیستم که قوای مسلمانان مرتد و نامسلمانان را علیه مهدی(عج) متحد کند. برای برپاکردن یک جامعۀ اسلامی مهدی(عج) باید با قوای ضدمسیح وارد جنگ و نزاع شود. در احادیث شیعه آمده است که مهدی(عج) با دشمنان خدا وارد جهاد خواهد شد
در فقه شیعه با توجه به قدرتی که باید حکم جهاد را صادر کند، دو نوع جهاد وجود دارد: جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی.
از ديدگاه شیعه، جهاد ابتدایی فقط می‌تواند تحت فرمان پیامبر اکرم(ص) یا یکی از دوازده امام معصوم(ع) انجام گیرد و در غیر این‌ صورت منع شده است. مسئله نگرانی نسبت به اهداف اتمی ایران در موقعیت کنونی را باید از این منظر بررسی کرد. حقیقت هر چه می‌خواهد باشد؛ این برنامه اتمی به استقلال و امنیت غرب هیچ لطمه‌ای نخواهد وارد کرد. حتی اگر ایران در حال جمع‌آوری ذرّات‌خانه‌های هسته‌ای در برابر امریکا نیز باشد، این دولت اسلامی نمی‌تواند از این تسلیحات برای فتح امریکا استفاده کند، مگر این‌که مهدی(عج) ظهور کند و فرمان آن را بدهد. در نهایت ایران در صورت مورد حمله قرار گرفتن، شاید بتواند به عنوان جهاد دفاعی از آن استفاده کند.
تنها امام دوازدهم(عج) می‌تواند زمان و فرمان جهاد ابتدایی را تعیین کند. از این گذشته دجال _ چه سیستم و چه شخص _ به‌طور مستقیم توسط شخص مهدی(عج) نابود نمی‌شود، بلکه هم در احادیث شیعه و هم در احادیث اهل‌سنت آمده است که این اقدام توسط مسیح بن مریم(ع) انجام می‌گیرد که با نیزه، ضدمسیح را به درک واصل می‌کند. این نشان‌گر طبیعت فراماده و متافیزیکی این نقش است.
در احادیث شیعه، ظهور مهدی(عج) و مسیح(ع) هر دو خرق عادت و معجزه‌گونه‌اند. مهدی(عج) همراه با فرشتگان که به صورت انسان مجسم شده‌اند ظهور می‌کند و مسیح هم از آسمان فرود می‌آید. تجسم و رؤیت فرشتگان و حوادث معجزه‌گونه، نشان‌گر فراماده بودن جهاد مهدی(عج) و مسیح(ع) است. همۀ جهانیان این حوادث را درک خواهند کرد.
با توجه به این مسائل می‌توان مشاهده کرد که فرضیات علیه فعالیت‌های ایران بدون توجه به این مسئله که فرمان جهاد ابتدایی به جز شخص مهدی(عج) صادرشدنی نیست، ادامه و پرورش پیدا کرده است. نکتۀ دیگری که می‌توان مدّ نظر گرفت، نقش مسیح(ع) در از بین بردن ضدمسیح است.
2. مسیح(ع)
الف) پسر داوود نبی و مکافات و جزایی مقابله‌جویانه
در جهان‌بینی مسیحیت، ظهور دوباره مسیح(ع) در واقع به اوج رسیدن حکومت اوست؛ حکومتی که شروع آن در ظهور اول بوده است. کلمه «cristov» در یونانی به معنای مسیح، یعنی «با روغن تدهین شده» است. در عهد عتیق، شاهان با روغن تدهین می‌شدند که در واقع نماد تدهین ملکوتی روح خداست. در اول سموئل نبی، شاهان به عنوان تدهین شده توسط خداوند توصیف شده‌اند. بنابراین یکی از جنبه‌های حکومت مسیح(ع) در واقع حکومت کردن او به عنوان جانشین برحق داوود پادشاه است. به همین دلیل مسیح(ع) را پسر داوود نبی(ع) می‌نامند. مسیح _ پسر داوود نبی _ یا عیسی(ع) حکومت خداوند را به جامعۀ بشری باز خواهد گرداند. از مهم‌ترین بخش‌های این ظهور، مکافات مقابله‌جویانه و رودررو است. این رویارویی و برخورد، به بشر آسیبی نخواهد رساند، بلکه روی این تقابلات با شیاطین جهان آن‌هاست. مثال دیگر در انجیل متّی 12:22 و صفحات بعد آمده است که عیسی(ع) با خواندن وردها ارواح شیاطین را دفع می‌کند، به‌گونه‌ای که ناظران با تعجب می‌پرسند که آیا واقعاً این مسیح است که این کارها را انجام می‌دهد؟ و مسیح در پاسخ می‌گوید: این نشانۀ آن است که حکومت خداوند جهان به بشر وارد شده است. اگر من ارواح شیاطینی را توسط روح‌القدس دور کنم، بدانید که حکومت خداوند به شما رسیده است.
این نکته در انجیل یوحنّا به اوج می‌رسد؛ آن‌جا که عیسی به صلیب کشیدن خود را پیش‌بینی می‌کند و سخن از تغییر حکومت توسط حمله بر شیطان و یا طاغوت جهانی به میان می‌آورد.
اکنون زمان داوری در این جهان فرارسیده است. پادشاه حاضر جهان رانده خواهد شد و مسیح(ع) به عنوان یک پادشاه از صلیب حکم خواهد راند. پس می‌توانیم بگوییم که به صلیب کشیدن مسیح در واقع غلبه مسیح بر قوای شیطان است.
کامل شدن این اقدام در ظهور دوباره مسیح اتفاق می‌افتد. مسیح به عنوان شاهی که تاج پادشاهی جهان را بر سر دارد مکافات و داوری جهانی را عملی می‌کند. وقتی بشر با همراهی فرشتگان به اوج قدرت می‌رسد، مسیح بر روی تخت باشکوه خود می‌نشیند. همۀ امت‌ها در حضور او حاضر خواهند شد، در حالی‌که شروران به جهنم رانده شده‌اند و حکومت به صالحان می‌رسد. عدالت الهی در نهایت اوج خود عمل خواهد شد. ظهور دوبارۀ مسیح(ع) به صورت معجزه‌آسایی به سلطه شیطان در جهان پایان می‌دهد. توازنی که بین آخرالزمان‌شناسی اسلامی و مسیحی وجود دارد این است که در هر حکومتی که بدکاران و شیاطین از بین بروند، یک آرمان‌شهر برای صالحان برپا خواهد شد و اصلی‌ترین تفاوت موجود این است که در مسیحیت، خشونت فیزیکی وجود ندارد. از منظر کتاب مقدس آن حکومت نهایی مهم است نه خشونت، در حالی که اسلام حوادث پیش از این را نیز بررسی می‌کند و مد نظر قرار می‌دهد.
ب) ضد مسیح
در نامه‌های یوحنّا به ضدمسیح اشاره شده است. در نامۀ اول یوحنا متوجه می‌شویم که ضدمسیح، بیشتر پدیده‌ای معاصر بوده تا این‌که یک پدیده آخرالزمانی باشد:
ساعت آخر است. همان‌طور که مسیح(ع) خواهد آمد و حتی اکنون تعداد زیادی ضدمسیح ظهور کرده است و این‌گونه است که این ساعت آخر است.
در آیه‌های بعد، به گروهی از بدعت‌گذاران تفرقه‌انگیز اشاره دارد که از کلیساهای پاپی کناره‌گیری کرده‌اند:
آن‌ها از ما کنار‌ه‌گیری کردند. در واقع آن‌ها از اول از ما نبودند؛ چون اگر آن‌ها واقعاً از ما بودند، برای همیشه با ما می‏ماندند.
حواری، اصل مسئله را یک انحراف آشکار و ارتداد اقتباسی از درون کلیسا می‌داند که آن را «‌Docetic» می‌نامند. به اعتقاد این فرقه، مسیح، جسم ظاهری نداشته و بر روی صلیب، زجر و درد نکشیده است؛ چنان‌که در آیه 22 می‌خوانیم:
چه کسی دروغ‌گوست؟ مگر کسی که انکار کند که عیسی همان مسیح است. این منکران ضدمسیح‌اند. کسی که پدر و پسر را انکار کند.
کلمه «‌Docetic» از یک واژه یونانی به معنای «در ظاهر» و «به نظر رسیدن» گرفته شده است. این مذهب ارتدادی(از دیدگاه مسیحیان) اصل وجود جسمی و انسانی مسیح را به طرق مختلف منکر است. از نظر پیروان این مذهب، باورنکردنی است که مسیحِ ملکوتی، در قالب گوشت و خون وارد این جهان شده باشد.
کِلی می‌نویسد:
نظریه متمایز که معروف است در واقع بشر بودن مسیح است و در نتیجه درد و زجرهای او غیرواقعی است و وهمی بیش نیست. روشن است که نظر او بر اساس پیش‌فرضی است که دربارۀ تألم‌پذیری موجود الهی و ناخالص بودن ماده است.
یوحنّا با این تفکر تألم‌ناپذیری مقابله می‌کند و آن را فریبنده و ضدمسیح می‌داند؛ کسی که منکر آمدن مسیح(ع) در قالب گوشت و خون است (نامه دوم یوحنا). شاید یکی از اصلی‌ترین معتقدین به «Docetist» شخصی به نام سرینتوس باشد. اسقف ایرنوئس در اثرش با عنوان بر ضد مرتدان جزئیاتی از اعتقادات سرینتوس را بیان می کند:
جهان توسط خداوند اصلی به وجود نیامده، بلکه توسط نیرو و قدرتی کاملاً جدا از خداوند به وجود آمده است.
او معتقد است که عیسی از یک باکره به دنیا نیامده، بلکه پسر مریم و جوزف است که مانند دیگر نسل‌های انسانی تولید مثل طبیعی داشته است:
بعد از غسل تعمید، مسیح به قالب یک کبوتر از طرف حاکم قادر بر او فرود آمده است. اما در انتها مسیح از عیسی جدا شده و سپس حضرت عیسی رنج می‌برد و دوباره عروج می‌کند، در حالی که مسیح، رویین‌تن وآسیب‌ناپذیر باقی می‌ماند؛ چون او یک موجود روحانی بوده است.
در جایی از انجیل یوحنا مطلبی نیامده که نشان‌دهندۀ منشأ انتظار برای ظهور ضدمسیح باشد. در این جا دو امکان وجود منشأ وجود دارد: نخست، روایت‌های شفاهی از یوحنا یا دیگر حواریون؛ دوم، پیش‌بینی شخص عیسی.
مسیح(ع) از مسیح‌های دروغین حجت به میان می‌آورد. در یونانی کلمه «Anti» می‌تواند به معنای «به جای» و «در مقابل» نیز باشد، اما با اطمینان نمی‌توان گفت که منظور از ضدمسیح، همان مسیحیان دروغین است.
به هر حال، در همین آیه، این مفهوم (مسیحیان دروغین) را با پیامبران دروغین مرتبط می‌سازد. در نامه‌ اول یوحنا کلمه پیامبران دروغین به چشم می‌خورد و آن‌ها با «Docefic»ها و ضدمسیح مرتبط می‌شوند. عیسی به مردم هشدار می‌دهد که اینان سعی می‌کنند خواص را منحرف کنند و سپس در آیه 25 می‌فرماید: «آگاه باشید که من از پیش به شما گفته‌ام.» این نشان می‌دهد که مسئلۀ ضدمسیح در زمان حواریون اتفاق خواهد افتاد.
ج) مرد آشوب‌گر و بی‌قانون
در تسالونیکیان دوم (2:3) پُل، به فاجعه‌های آخرالزمان اولیه اشاره می‌کند. ارتداد و فساد، اول می‌آید و سپس مرد آشوب‌گر نمودار می‌شود؛ او فرزند فساد است. در روایت، این شخصیت با ضدمسیح برابر دانسته می‌شود، اگر چه این واژه هرگز توسط پُل استفاده نشده است. این نسبت دادن شاید به دلیل وجود گفتمان آخرالزمانی هم‌نظر با نامه اول یوحنا باشد. ارتداد با پیدایش مرد بی‌قانون برابر شده است و این با پیش‌بینی حضرت عیسی(ع) در مورد انحراف مردم مرتبط است. حضرت عیسی(ع) نیز پیامبران دروغین را با مرد آشوب‌گر برابر می‌داند. ما نباید آشوب و بی‌قانونی را با رفتارهای ناهنجار و غیر ارزشی معمولی یکسان بدانیم، بلکه مفهوم آن انحراف در اعتقادات است. در انجیل متّی به نقل از عیسی(ع) آمده است که در روز آخر، مردمانی که ادعای انجام معجزه به نام خدا را کنند ملعون خواهند بود و گناه آشوب‌گری مرتکب شده‌اند. این مطلب با انجام معجزه توسط مرد آشوب‌گر و بی‌قانون هم‌خوانی دارد.
در نامه به تسالونیکیان دوم (2:9) می‌خوانیم:
او کسی است که تحت امر شیطان، و با تمامی قدرت‌ها و علایم و عجایب دروغین خواهد آمد.
همچنین او فرزند فساد و تباهی خوانده شده است؛ لقبی که در انجیل یوحنا به یهودای اسخریوطی داده شده است؛ کسی که لعنت ابدی برایش نوشته شده است.
در انجیل متّی عیسی(ع) شخصی به نام فارسیس را به دلیل این‌که او از درون آشوب‌گر توصیف شده است، مردود می‌شمارد. این واژه در اعمال رسولان نیز آمده است (2:23)؛ آن‌جا که به یهودیان اشاره می‌کند که مسیح را برای مصلوب شدن به رومیان تحویل دادند. رومی‌های غیریهودی (غیرکلیمی)، آشوب‌گر و بی‌قانون و بی‌تورات خطاب شده‌اند. آن‌ها از وحی خداوند محروم بودند. ما می‌توانیم شدت مردود شمردن فارسیس توسط عیسی(ع) را با خطاب بی‌تورات یا خیات به خدا دریابیم. نمونۀ بیان پُل در نامه‌اش‌ شاید بیان‌گر تحریف و ارتداد باشد. در انجیل متّی اشاره به پیامبرانی دروغین که مردم را منحرف می‌کنند، با مطلبی دنبال می‌شود که بر آشوب و بی‌قانونی تأکید دارد که نشان‌گر انحراف و ارتداد در اصل جهان‌بینی باشد. پس مرد بی‌قانون و آشوب یک پیامبر دروغین مرتد است.
همان‌طور که ضدمسیح می‌تواند مفهومی کلی داشته باشند نه شخصی، این شخصیت نیز می‌تواند مشابه آن باشد و مفهومی کلی داشته باشد. در زمان پُل (51 پیش از میلاد) انحراف شکوفا در حال وقوع بود اما پیش از نامه یوحنا (در تاریخ آن اختلاف وجود دارد: 70 - 80 یا 85) مرد آشوب‌گر یا ضدمسیح آشکار شده است. در زمان پُل، نوشتن مطلب ممنوع بود که این امر با ظهور ارتداد مصادف شد. تسالونیکیان هویت او را می‌شناختند، اما ما نمی‌دانیم.
برخی بر این باورند که این عامل پیش‌گیری، می‌تواند امپراتوری روم، روح‌القدس یا اعلام‌های انجیل باشد. فضا به گونه‌ای است که امکان تحقیق بیش‌تری را نمی‌دهد، اما نظر آخر، درست به نظر می‌رسد. در انجیل متّی پس از بحث ارتداد گفته می‌شود که اعلام انجیل در کل جهان (امپراتوری روم) پایانی است برای مشکلات آخرالزمانی. باید مدنظر بگیریم که پُل، رسول غیرکلیمان بوده است و رومی‌ها ادعا کرده‌اند که توانسته آن‌ها را به تسلیم وادارد. بنا به گفتۀ پُل، او اورشلیم تا الویکم را تحت فرمان حکومت خود داشته است و از آیۀ 19و آیۀ 23 درمی‌یابیم که او بزرگی حکومت خود را به نهایت رسانده بوده و دایره را تکمیل کرده بود؛ چون او قصد دیدن روم را پیش از اسپانیا داشته که تمامی کلیمیان را هدایت کرده است. این اشاره به تکمیل هدایت اخلاقی در این محدوده کوچک، در انجیل به صورت هدایت کل جهان یا خطاب به کل جهان مطرح شده است.
من می‌دانم که بعد از رفتن من گرگان وحشی در میان شما در خواهند آمد حتی به گله‌های گوسفند شما هم رحم نمی‌کنند. و از میان خودتان مردانی برخواهند خواست که از انحراف سخن می‌گویند تا این‌که پیروانی برای خود پیدا کنند.
گرگان لقبی است که به پیامبران دروغین در انجیل متّی داده شده است و در مکاشفات (2:1) آمده است که کلیسای ایتدیس باید با پیامبران دروغین کنار بیاید. این‌طور به نظر می‌رسد که خروج پُل (وفات یا مهاجرت او) زمانی است که پیامبران منحرف به اوج قدرت رسیده‌اند. خودِ پُل در مقام رسولی خود، یک عامل پیش‌گیری به شمار می‌آمده است.
د) از بین رفتن مرد آشوب‌گر و ضدمسیح
دلیل توجه مسلمانان به این برداشت مسیحیان، این است که بنابر دسته‌ای خاص از برداشت‌های پیشگویانه توسط اکثر مسیحیان صهیونیست _ معروف به تقدیرگراهای پیش‌هزاره‌ای _ باید معبد سوم یهودیان ساخته شود. اشاره ضمنی نیز شده است که محل ساخت این معبد در محل مجموعه الاقصی است. این مطلب بدین معناست که در یک توازی عجیب در اعتقادات اسلامی درباره ظهور دوباره مسیح، او در معبد جدیدی حکومت خواهد کرد. تمامی این‌ها بر اساس یک برداشت اشتباه از انجیل خرقیال نبی است و حقیقتی را که در انجیل یوحنا آمده و عیسی را به عنوان مصداق انتظار آخرالزمانی مطرح می‌کند نادیده گرفته است:
هر کسی که تشنه است به سوی من بیاید و بنوشد، در حالی که به من ایمان دارد؛ همان طوری که در اسفار گفته‌اند. سپس از قلب او رودخانه‏های جاری خواهد شد.
در آیۀ 39 قلب را با قلب روح القدس یکی دانسته است. در آیه‌های 14و 10: 4 عیسی به عنوان عطاکنندۀ آب حیات آمده است. در واقع او همان معبدی است که در انجیل خرقیال نبی پیش‌بینی شده است.
این مورد باید با انجیل یوحنا مقایسه شود. کتاب مقدس به گوشت و کالبد زمینی تبدیل می‌شود و در میان ما زندگی خواهد کرد و آیه‌های دیگر از شکوه او سخن گفته‌اند. همۀ این‌ها نشان می‌دهد که مقصود از آن معبد، یک خوانش تحت‌اللفظی از خراقیل است که عیسی(ع) را ملزم به انجام دادن قربانی می‌کند و حال آن‌که یک اصل و عقیده اصلی دین‌شناسی عهد جدید این است که عیسی(ع) قربانی‌ای است که یک‌بار و برای همیشه کافی است. بنابراین قربانی دیگر معنا ندارد.
دلیل دیگری که این فرقه تقدیرگرا (مسیحیان صهیونیست) منتظر احداث معبد سوم هستند، این است که تسالونیکیان دوم (2:4) را بسیار تحت‌اللفظی تفسیر می‌کنند:
کسی که بر تمامی کسانی که ظاهراً خود را خدا می‌دانند و یا دیگر اشیایی که عبادت می‌شوند برتری و شکوه پیدا می‌کند و او کسی است که بر تخت خویش در معبد خداوند جای می‌گیرد، در حالی که خود را به عنوان خدا آشکار می‌کند.
آن‌ها انتظار ضدمسیح در قالب شخصی را که در معبد ادعای الوهیت کند را می‌کشند؛ اما پُل با تلمیح به دانیال، به شاه آنیوکس اسنیفاس (163 - 175 پیش از میلاد) اشاره می‌کند؛ کسی که به معبد حتاکی کرد و کسی که نباید پیش‌بینی دانیال در آیات 36- 37 خود را بر تمامی خداها برتری می‌بخشید. او درباره خدایان سخنان دهشتناکی می‌گوید و خود را بر همه برتری می‌دهد. آنیوکس خود را زئوس آشکار نامیده است و برای کافر کردن تمامی یهودیان کوشیده است. در این میان، او به تورات نیز حمله می‌کند؛ توراتی که پس از حکم اردشیر در سال 458 پیش از میلاد، قانون رسمی کشور بوده است. بنابراین، آنتیوکس در تمامی جهات از تورات فاصله گرفته و بسیاری از یهودیانِ دنبال‌رو او، مرتد شدند.
شخصی که در تسالیونیکیان دوم است، به‌طور سمبلیک از این گفته استفاده می‌کند. ارتداد از میان افراد بلندمرتبه کلیسا برمی‌خیزد؛ کسانی که با پشت کردن به وحی الهی که توسط حواریون به آن رسیده‌اند، از تورات دور می‌شوند. در آیه 10 از آن‌ها به عنوان کسانی یاد می‌شود که حقیقت را انکار می‌کنند. در آیات 11 و12 آمده است که خداوند برای آن‌ها یک عامل گمراه‌کننده می‌فرستد تا ‌به چیزی که ناحق است باور پیدا کنند و سپس به حساب آن‌ها رسیدگی می‌کند.
این امر شبیه رومیان 25-1:24 است که مردم حقیقت الهی را با یک دروغ معاوضه می‌کنند و آن را معبود خود قرار می‌دهند. این مسئله باعث تقویت این عقیده می‌شود که بی‌قانونی و آشوب یک موضوع کلی است نه شخصی مشخص. گفتنی است که در انجیل یوحنا (3:4) گناه، آشوب‌گری و بی‌قانونی برشمرده شده است.
نکته مهم مرتبط با بحث ما، خشونت مقدس حضرت مسیح(ع) است. می‌بینیم که این خشونت با عدالت آخرالزمانی هم‌خوانی دارد و با ظهور دوباره مسیح تحقق می‌یابد. مرد آشوب و بی‌قانونی با آمدن عیسی(ع) از بین خواهد رفت. خداوند او را خواهد کشت. «با نفسی که از دهانش می‌آید به وجود او خاتمه می‌دهد.» نخست یک تصویر متوازی با بحث آخرالزمانی اسلامی به نظر می‌رسد که در آن عیسی(ع) ضدمسیح را خواهد کشت، اما تفاوت‌های اساسی وجود دارد.
در عهد جدید، هیچ نظری نسبت به خشونت فیزیکی مقدس نمی‌یابیم. عیسی(ع) خشونت فیزیکی را علیه دستگیرکنندگانش منع کرد. بنابر متن انجیل متّی ، اگر او اراده می‌کرد، می‌توانست سپاهان ملائکه را فرا بخواند. می‌بینیم که خشونت مقدس از نظر مسیحیت در برابر انسان‌ها انجام نمی‌گیرد، بلکه از نوع فراماده و غیرفیزیکی است که علیه موجودات شیطانی استفاده می‌شود. در متن تسالونیکیان دوم (2:8) به آیه‌ای در اشیعا (11:4) اشاره دارد که در آن‌جا پیش‌بینی می‌شود شاخۀ مسیحایی با زبان خود به زمین ضربه‌ای می‌زند و با دمی که از میان لبانش بیرون می‌آید تمامی شیاطین را خواهد کشت. این یک مکافات کلی برای تمامی ناصالحان است، نه این‌که علیه یک فرد خاص باشد.
بنابراین، عیسی(ع) در بازگشت خود بر تخت شاهی می‌نشیند تا عدالت جهانی را فراهم آورد. در تسالوکینیان آمده است که مسیح با ظهور دوباره‌اش کیفر کافران را عملی می‌کند (آیۀ 8) و آن‌ها به عذاب ابدی مبتلا می‌شوند، در حالی که از شکوه و عزت خداوند محرومند (آیه 9). شباهت زبان و درون‌مایۀ واقعه نشان‌گر فراماده بودن آن‌هاست. به عبارتی دیگر، بی‌تردید مرتدان محکوم به عذاب جهنم هستند. از منظر معبد جدید، مکافات در عدالت آخرالزمانی در واقع همان خشونت مقدس نهایی است.
نتیجه
در این نوشتار دریافتیم که بین نقش مهدی(عج) و عیسی(ع) در اسلام و مسیحیت توازی و تفاوت‌های اعجاب‌انگیزی وجود دارد. مهدی(عج) مانند عیسی(ع) یک حاکم آخرالزمانی است. در هر دو جهان‌بینی، عیسی(ع) ضدمسیح را از بین می‌برد، اگرچه طبیعت و خوی خشونت مقدس متفاوت است. مهدی(عج) و عیسی(ع) کافران و شورشی‌ها را مجازات می‌کنند (مورد دوم در هر دو جهان‌بینی). البته تفاوت اصلی این است که در اسلام شیعی، نقش عیسی(ع) فقط به عنوان یک افسر نظامی در حکومت مهدی(عج) است و در اسلام اهل تسنن او به عنوان جانشین برای مهدی(عج) مطرح است که چهل سال بعد از او حکومت می‌کند و حال آن‌که در مسیحیت، ایشان در رأس حکومت است و هیچ گونه محدودیتی برای حکومت او تعریف نشده است.
نکتۀ ارزشمند این مطالعه برای عصر حاضر این است که باعث ایجاد یک فهم صحیح از نقش مهدی(عج) در تشیع و رابطه آن با جهاد ابتدایی خواهد شد که در نتیجه می‌تواند به کاهش ترس و نگرانی جهانی غرب نسبت به فعالیت‌ها و اهداف اتمی گزارش‌شدۀ ایران کمک کند. از طرف دیگر، با درک درست از نقش ضدمسیح درباره معبد شهر اورشلیم که در عهد جدید آمده است، مسلمانان می‌توانند مطمئن شوند که بر اساس تفسیر درست از متن کتاب مقدس، هیچ گونه خطر و تهدیدی به آن‌ها نمی‌رسد. از این منظر، اطلاعاتی درست نسبت به دکترین مهدویت در اسلام و ظهور دوباره مسیح(ع) در مسیحیت، می‌تواند به روابط بهتر جهان غرب و تمدن اسلامی بینجامد و حتی در جلوگیری از نزاع و جنگ مؤثر باشد.


کد مطلب: 891

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/891/مهدی-مسیح-ضدمسیح-عدالت-خشونت-مقدس

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir