کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مقایسۀ نقش موعودباوری در ایجاد فرقه‌های نو در اسلام و مسیحیت، در دو قرن اخیر

مهراب صادق‌نیا.رضا کاظمی‌راد

3 دی 1393 ساعت 13:19


چکیده
آخرالزمان فصل مشترک میان همۀ ادیان به شمار می‌رود و در تعالیم تمامی ادیان بزرگ از دوره‌ای به نام آخرالزمان یاد شده است. از جمله ویژگی‌های مهم این دوره، ظهور منجی آخرالزمان است. آموزۀ ظهور موعود آخرالزمان به‌خصوص در دو دین اسلام و مسیحیت جایگاهی ویژه‌ای دارد. نظر به اهمیت این موضوع برای پیروان این ادیان و شوق و انتظار همیشگی آنان برای درک واقعۀ ظهور، همواره در طول تاریخ، افرادی از این رغبت عمومی سوء استفاده کرده و به نام منجی موعود به فرقه‌سازی دست زده‌اند. از این‌رو در طول دو سدۀ گذشته در هر دو دین اسلام و مسیحت، بسته به عوامل مختلف و البته با پیش‌فرض اعتقاد به ظهور منجی موعود، فرقه‌های گوناگونی شکل گرفته‌اند. نکتۀ درخور توجه در این مسئله، این است که عوامل و فاکتورهای مشترکی در دو دین مورد سوء استفادۀ رهبران فرقه‌ها قرار گرفته است که بعضاً این فرقه‌ها را تحت عامل مشترکی قرار می‌دهد.
در این نوشتار به بررسی عواملی می‌پردازیم که بر پایۀ ظهور منجی موعود، سبب پیدایش فرقه‌های متعدد در دو دین اسلام و مسیحیت شده‌اند؛ عواملی همچون طرح ادعای منجی موعود بودن، ادعای نیابت از جانب شخص منجی، تاریخ‌پنداری برای ظهور و نقش شرایط اجتماعی در ظهور موعود. بدین منظور به سراغ فرقه‌های شیخیه، بابیه، بهاییت، قادیانیه و جنبش مهدی سودانی در اسلام و سه فرقۀ ادونتیسم، مورمونیسم و شاهدان یهوه در مسیحیت رفته‌ایم.

مقدمه

بی‌گمان، موعودباوری از جنبه الهیاتی، در ادیان آسمانی جایگاه بسیار مهمی دارد. افزون بر آن، موضوعات مرتبط با آخرت‌شناسی، در ادیان ابراهیمی بسیار مهم و حیاتی به شمار می‌آیند. اساساً می‌توان گفت مقولۀ موعودباوری پس از خداشناسی بیشترین سهم را در اختلافات فرقه‌ای و دینی به خود اختصاص داده است. این مسئله در طول تاریخ همواره یکی از مسائل مورد بحث بوده و نه‌تنها در گذر تاریخ، از پویایی آن کاسته نشده، بلکه هر چه تاریخ رو به جلو حرکت کرد و به دوران معاصر نزدیک‌تر شد، این اعتقاد زنده‌تر شد و نقش اساسی‌تری را در اعتقادات مردم به دست آورد. مطالعات صورت گرفته در این‌باره مؤید این ایده است که اعتقاد به منجی‌باوری زمینه‌ساز پیدایش فرقه‌های متعددی در این دو دین شده است؛ زیرا در دو قرن اخیر، با پررنگ شدن مسئلۀ آخرالزمان، ظهور و آمدن منجی، هم در اسلام و هم در مسیحیت، فرقه‌هایی بر اساس این اعتقاد و با تفسیر خاصی که از موعودباوری و آمدن منجی داشتند سر برآورده‌اند. در این فرقه‌ها، شخصی با ویژگی‌های خاص، ادعایی مرتبط با ظهور منجی داشته است و با جمع شدن افرادی به عنوان پیروان بر گرد مدعیان و نیز دارا شدن عقاید خاص، این فرقه‌ها به وجود آمده‌اند. برای مثال، موعودباوری در پیدایش فرقه‌های مسیحی مانند مورمون‌ها، ادونتیست‌ها و شاهدان یهوه، نقشی اساسی داشته است. در اسلام نیز اعتقاد به ظهور منجی، نقشی مهم در ایجاد برخی از فرقه‌ها داشته است؛ از این‌رو به نظر می‌آید عوامل مشترکی برای پیدایش این فرقه‌ها در هر دو دین وجود داشته باشد. نهایتاً با مرور تاریخچۀ این فرقه‌ها، می‌توان موارد زیر را به عنوان مهم‌ترین عوامل ایجاد کنندۀ آن‌ها برشمرد:
_ برخی از مؤسسان فرقه‌ها ادعای موعود بودن کرده‌اند و بر این اساس فرقه خاصی را
شکل داده‌اند.
_ برخی از فرقه‌ها به سبب ارائۀ تاریخی خاص برای ظهور منجی از جانب شخص خاصی
_ که نوعاً مؤسس فرقه است _ به وجود آمده‌اند.
_ پیدایش برخی از فرقه‌ها معلول شرایط خاص اجتماعی همچون فقر، فساد، ظلم و جنگ بوده است.
_ برخی فرقه‌ها بر اثر نوعی مکاشفه ادعایی از جانب مؤسس فرقه ایجاد شده‌اند.
_ برخی فرقه‌ها نیز با مطرح شدن ادعای نیابت منجی موعود از طرف شخصی خاص و پذیرش این ادعا از جانب گروهی به وجود آمده‌اند.
در ابتدا و پیش از ورود به بحث، پرداختن به اصل اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی موعود در دو دین اسلام و مسیحیت و نیز پیش‌گویی‌ها و انتظاراتی که در این دو دین دربارۀ ظهور منجی موعود وجود دارد، بر اساس قرائت اصلی و ارتدوکس آن‌ها ضروری به نظر می‌رسد.
در دین اسلام، نگاه به منجی در نزد تشیع با نگاه اهل‌سنت کاملاً متفاوت است. اگرچه تقریباً عامۀ علمای قدیم و جدید اهل‌سنت، مهدی موعود را فردی _ و نه نوعی _ می‌دانند و معتقدند که وی روزی خواهد آمد و حتی مهدی مورد نظر آنان با آن مهدی که شیعه به آن معتقد است تطبیق دارد؛ اما از آن‌جا که مهدویت در نگاه اهل‌سنت یکی از فروعات فقهی _ و نه از مسائل اصولی _ به شمار می‌آید، آن‌چنان جایگاهی که در نزد تشیع دارد را دارا نیست. تشیع دوازده‌امامی، با بهره‌گیری از آموزه‌های پیشوایان معصوم(ع) حضرت ‏مهدی(عج)را موعود امت‏ها و حکومت آن حضرت را نیکوترین فرجام زندگانی انسان‌ها بر زمین می‏داند. در نگاه آنان، با ظهور حضرت مهدی(عج)افزون بر بهره‌مندی مردم آن دوران، برخی از نیک‌ترین و صالح‌ترین و نیز بدترین و تبه‌کارترین انسان‌ها که پیش‌تر از دنیا رفته‌اند، به دنیا بازمی‏گردند تا شایستگان، از برپایی حکومت عدل و قسط شادمان، و تبهکاران، از آن عدل جهانی آزرده‌خاطر گردند.
در منابع روایی و تاریخی اهل‌تسنن و تشیع برای ظهور مهدی موعود(عج)به حوادث، رویدادها و علایمی اشاره شده است که بعضی از آن علایم مورد اتفاق شیعه و سنی است. برخی از مهم‌ترین آن‌ها به اختصار از این قرار است: برپایی دولت اسلامی ، برپایی دولت مخالف به رهبری سفیانی ، اتفاق بر اقتدای عیسی مسیح(ع)به آن حضرت، اتفاق بر اصلاح امر او در یک شب و اتفاق بر بیعت کردن با آن حضرت بین رکن و مقام.
در دین مسیحیت نیز موعودباوری از جایگاهی ممتاز برخوردار است تا جایی که آموزۀ بازگشت مسیح(ع)، زیربنای بسیاری از شعائر مسیحی قلمداد می‌شود؛ به این معنا که اگر بازگشت عیسی مسیح(ع)را از مسیحیت بگیریم، وجود چنین شعائری بی معنا خواهد بود. شعائری مانند غسل تعمید که تداعی کنندۀ تولدی دوباره است (کاکس، 1378: 11) یا آیین عشای ربانی که به منزلۀ اتحاد مقدس با عیسی مسیح(ع)است (وان وورست، 1385: 74). معقول بودن چنین شعائری در گرو اعتقاد به بازگشت عیسی مسیح(ع)در آخرالزمان است. در مسیحیت، حوادثی به عنوان حوادث پیش و پس از بازگشت عیسی پیش‌گویی شده است
از جمله:
_ انتشار انجیل در سراسر عالم و دعوت همه امت‌ها برای پیوستن به کلیسای جهانی مسیحی (امیرکان، 1980: 505).
_ بازگشت همه یهودیان به دیانت مسیحی پس از آن‌که مدتی طولانی را در پراکندگی به سر برده بودند.
_ وقوع ارتداد بزرگ در کلیسای مسیحی و ظهور ضدمسیح یا همان انسان خطیئه (اشاره به تسالوکیان دوم2:3).
_ مجد و شکوه کلیسا (Eliade, Messianism, encyclopedia of religion).
_ به سخره گرفتن انتظار مسیحا که پطرس نیز از آن یاد می‌کند .
_ وقوع جنگ‌های بسیار، چنان‌که عیسی مسیح(ع)از آن خبر می‌دهد.
_ ظهور مسیحاهای دروغین .
نکته‌ای که در هر دو اعتقاد باید مورد توجه قرار گیرد، این است که در قرائت رسمی هر دو دین، زمان ظهور منجی موعود مشخص نیست و کسی جز خدا از آن اطلاعی ندارد.
نخستین عاملی که بررسی آن ضروری به نظر می‌رسد، طرح ادعای مکاشفه و تأثیر آن در پیدایش فرقه‌ها در دو دین است.
1. طرح ادعای مکاشفه و تأثیر آن در پیدایش فرقه
برخی از افراد در درون یک دین مدعی ارتباط با غیب، دریافت الهام و نیز تجربه مکاشفه می‌شوند و در عین حال، بعضاً مدعی ارتباط با شخص منجی نیز بوده‌اند یا این‌که محتوای مکاشفۀ خود را دریافت مسئولیتی خاص نسبت به ظهور منجی می‌دانند. در اسلام، فرقۀ شیخیه و در مسیحیت، فرقۀ مورمونیسم مصداقی از این عنوان به شمار می‌روند.
الف) تأثیر ادعای مکاشفه در پیدایش فرقه شیخیه
«شیخیه» نام مکتبی است که شیخ احمد احسایی آن را بنیان نهاد. این عنوان را به سبب مؤسس آن _ یعنی شیخ احسایی _ به این مکتب داده‌اند (کربن، 1346: 3). به این فرقه، کشفیه نیز گفته می‌شود؛ به این دلیل که شیخ احمد احسایی ادعاهایی مبنی بر کشف و الهام داشته است، یا آن‌گونه که سید کاظم رشتی در دلیل المتحیرین می‌نویسد: «لأن الله سبحانه قد کشف غطاء الجهل و عدم البصیرة فی الدین عن بصائرهم ...» (رشتی، بی‌تا _ الف: 10؛ کاظمی قزوینی، 1342: 251). همچنین به آن «رکنیه» نیز می‌گویند و این از آن‌روست که «رکن رابع و شیعه کامل» را از اصول دین خود می‌شمارند (ابراهیم، 2004: 225).
بنیان‌گذاری این فرقه بر اساس مکاشفات ادعایی شیخ احمد احسایی و نیز اعتقاد به رکن رابع است. پیروان شیخیه در واقع شیعیانی بودند که به ادعاهای کشف و الهام شیخ احسایی اعتقاد داشته و دارند. قوام فرقۀ شیخیه و نقطۀ افتراق آن با تشیع اصیل، دو مسئلۀ مکاشفات ادعایی شیخ احمد احسایی و نیز اعتقاد به رکن رابع است.
نمونه‌ای از خواب‌ها و مکاشافات ادعایی احسایی بدین شرح است: او نقل می‌کند که در عالم رؤیا می‌بیند به مسجدی وارد می‌شود که ذوات مقدسۀ معصومین(ع) در آن‌جا حضور دارند؛ او خودش را در مقابل امام حسن، امام سجاد و امام باقر(ع) می‌بیند و بدین‌سان سلسله‌خواب‌های شیخ احسایی _ که منبع کشف و الهام و علم وی به شمار می‌آیند _ آغاز می‌شوند (کربن، 1346: 20). نقل می‌شود که او در رؤیا از امام حسن(ع)درخواست می‌کند که دعایی، قطعه‌ای یا وردی را به او تعلیم دهد تا هرگاه آن را بخواند به حضور ایشان شرفیاب شود و پس از آن وی به‌طور مداوم به حضور امام معصوم(ع)رسیده و پرسش‌ها و مجهولات خود را از امام پاسخ می‌‌طلبید. خود وی می‌گوید که چیزهایی آن زمان به رویم باز و برایم کشف می‌شد که نمی‌دانم چطور شرح دهم و سرچشمۀ تمام این‌ها همان مطابق ساختن وجود باطنم با مفهوم معنوی قطعه‌ای بود که امام حسن(ع)به من تعلیم داد (همو: 31). احسایی بر این مطلب بسیار تأکید می‌کرد که علم وی برگرفته از سرچشمۀ معصومین(ع) بوده است. نکتۀ اساسی که باید بدان توجه کرد این است که به طور حتم، عوامل متعددی در جدایی شیخیه از تشیع ناب و موجودیت آن‌ها به عنوان فرقه‌ای مستقل در کنار تشیع اصیل دوازده‌امامی دخیل بوده‌اند؛ اما در حقیقت عقاید خاص شیخ احمد احسایی و پس از وی سید کاظم رشتی باعث شد مکتب شیخیه از دل تشیع سر برآورده و چهره‌ای متفاوت نسبت به اصل اصیل خود _ یعنی تشیع ناب _ ارائه دهد. این دو، به‌ویژه در زمینه معاد، معراج و غیبت امام زمان(عج)عقایدی داشتند که با اصول مسلم شیعه در تضاد بود و سرانجام علمای شیعه حکم به کفر آن‌ها دادند.
یکی از مسائلی که سران شیخیه در ارتباط با غیبت امام زمان(عج)تأسیس کردند و دیگران آن را بدعت نامیدند، مسئله «رکن رابع» است. بر خلاف تشیع داوزده‌امامی که پنج اصل توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت را به عنوان اصول دین پذیرفته و متعقدند، شیخیه به چهار اصل به عنوان اصول دین باور دارند که عبارتند از توحید، معرفت پیامبر (نبوت)، معرفت امام (امامت) و معرفت شیعیان (همو: 88). البته رکن رابع همان رکن چهارم شیخیه _ یعنی معرفت شیعیان _ است (همو: 90). رکن رابع به عنوان اصل چهارم از اصول شیخیه، ارتباطی مستقیم با مسئله نیابت امام عصر(عج)دارد. شیخیه بر این باور است که به‌رغم وجود فقهای جامع‌الشرایط، به وجود نایبی خاص برای امام منتظر نیاز است. آن‌ها بر این باورند که به سبب غیبت امام زمان(عج)و حضور نداشتن ظاهری ایشان در میان مردم، باید از میان مؤمنان شخصی وجود داشته باشد که بدون واسطه با امام(عج)در ارتباط بوده و واسطۀ فیض میان امام و امت باشد. آن‌ها چنین کسی را شیعۀ کامل یا همان رکن رابع می‌دانند و از نظر عامۀ شیخیه، شیخ احسایی و سید رشتی مصداق چنین شخصی بودند (سعادتی‌فر، 1387: 70). کریم‌خان کرمانی در کتاب رجوم الشیاطین ضرورت وجود نایب خاص یا همان رکن رابع را چنین به
تصویر می‌کشد:
در هر عصر، بالغ و کاملی که به حقیقت معرفت عارف بوده و به حقیقت عبادت، بندگی نماید، باید وجود داشته باشد تا خلقت لغو نباشد و از فضل او عیش سایر خلق برقرار بماند؛ زیرا اگر غرض وجود او نبود، حکم برای سایر خلق قبضه‌ای نمی‌گرفت. (نجفی، 1357: 100)
نباید فراموش کرد که در مسلک شیخیه، نایب خاص و رکن رابع به یک معنا بوده و یک مصداق دارند. ابراهیمی می‌نویسد که شخص مذکور _ یعنی همان رکن رابع _ نایب خاص امام(عج)، ناطق واحد و باب ایشان است و از ایشان نیابت مطلقه دارد (ابراهیمی، بی‌تا: 129). سید کاظم رشتی نیز حکم رکن رابع را همان حکم نایبان و ابواب مخصوص حجت(عج)دانسته و می‌نویسد:
پس حکم این باب‌ها، حکم ابواب مخصوص است که در موردشان نص وارد شده است؛‌ در تمام وجوه و مخالفت ایشان، مخالفت آن‌هاست. مخالفان ایشان در غیبت کبرا، مانند مخالفان نواب اربعه در غیبت صغراست. (رشتی، بی‌تا _ ب: 317)
در مجموع از نکات گفته شده چنین برمی‌آید که دو مسئلۀ ادعای کشف و شهود و نیز رکن رابع، مهم‌ترین دلایل پیدایش فرقۀ شیخیه بوده‌اند.
ب) ادعای دریافت کشف و شهود و نقش آن در پیدایش فرقۀ مورمونیسم
اما آن‌چه امروز جنبش دینی مورمونیسم دانسته می‌شود، نتیجۀ مکاشافات جوزف اسمیت در 1820 در حوالی نیویورک است. تولد این فرقه با ادعای مکاشفه و نقل داستان عجیب آن از جانب اسمیت، رهبر و مؤسس این فرقه صورت پذیرفت. اسمیت در نوجوانی به مطالعۀ اعتقادات فرقه‌های مختلف مذهبی دست می‌زند، اما به سبب تحیرش، از خداوند راهنمایی و هدایت می‌خواهد. به گفتۀ وی، در شب 21 سپتامبر 1823، هنگامی که با شور و التهاب خاصی خداوند را می‌خوانده است، از جانب پروردگار، پیام مهم و الهام غیبی بر او نازل شده است (اسمیت، 1386: 9). او داستان را چنین نقل می‌کند:
پروردگار را این‌گونه می‌خواندم که دریافتم نوری در اتاقم نمایان شده است. فروغ این نور به تدریج فزونی گرفت، به طوری که اتاقم از آفتاب نیم‌روز روشن‌تر می‌نمود. بی‌درنگ شخصیتی برجسته در کنارم ظاهر شد که در هوا ایستاده بود؛ زیرا پاهایش به زمین برخوردی نداشت. نه‌تنها جامه‌اش فوق‌العاده سفید بود، بلکه تمام وجودش چنان با جلال و عظمت بود که در وصف نمی‌گنجد. هنگامی که نخست نگاهم بر او افتاد، ترس مرا فراگرفت اما به زودی ترسم زایل شد. او مرا به نامْ فرا خواند و خطاب به من گفت که او پیام‌آور خداست و از جانب پرودگار به سوی من فرستاده شده است و اسمش «مورونی» (Moroni) است. (همو، 1991: 4)
وی همچنین می‌گوید:
خدا کاری دارد که من باید آن را انجام دهم، نام من میان همۀ ملت‌ها، قبایل و زبان‌ها به خوبی یا بدی مطرح خواهد شد؛ یعنی همۀ مردم به خوبی یا بدی از آن سخن خواهند گفت. (همو، 1386: 10)
به گفتۀ اسمیت، نوشته‌ای مکتوب بر الواح زرین به ودیعت نهاده شده است که بیان‌گر شرحی از ساکنان نخستین این قاره و منشأ آنان است. همچنین به گفتۀ وی، آن کتاب، کمال انجیل پایانی را نیز _ همان‌طور که منجی به ساکنان قدیمی داده است _ دربر دارد (رسول‌زاده، 1389: 328).
اسمیت می‌گوید که آن شخص به او گفت:
دو پاره‌سنگ نیز به شکل کمانی سیمین هست که به سینه‌پوشی بسته است و «اوریم» و «تومیم» خوانده می‌شوند و با آن الواح نهاده شده است. خداوند آن‌ها را برای ترجمۀ این الواح تعبیه کرده است. (اسمیت، 1991: 5)
مورمون‌ها به شدت به مکاشفۀ جوزف اسمیت ایمان داشته و داستان وجود الواح طلایی و ترجمۀ آن‌ها را باور دارند. در نگاه آنان این مسئله به اندازۀ رستاخیز عیسی در نگاه مسیحیان یا رهایی بنی‌اسرائیل از سرزمین مصر اهمیت دارد (bushman, 2008: 2).
جوزف اسمیت نقشی اصلاح‌گرایانه را برای خود قائل بود و خود را نوعی مصلح مسیح‌وارانه می‌دانست (گروه نویسندگان، 1388: 256). وی معتقد بود یحیای تعمید دهنده او را نصب کرده است (جو ویور، 1381: 276). پیروان اسمیت او را پیامبر خود دانسته و عهده‌دار مسئولیتی مهم و رسالتی خاص می‌دانند. این مسئولیت خطیر همانا بازگرداندن مسیحیت به طبیعت اولیۀ آن است که بر دوش اسمیت نهاده شده است (bushman, 2008: 8). همچنین مورمون‌ها بر این اعتقادند که اسمیت وسیله‌ای برای تحقق ارادۀ خداوند دربارۀ نجات امت‌ها و باقی‌ماندۀ بنی‌اسرائیل است و این اساساً همان کاری است که بر اساس کتاب مقدس، خداوند بر عهدۀ مسیح گذارده است.
مورمون‌ها به طور کلی جنبش خود را حرکتی در راستای اصلاح می‌دانند. آن‌چه آنان به عنوان اعتقادات بیان می‌کنند، انجیل اصلاح شده (Restored Gospel) نامیده می‌شود. از دید آن‌ها، خود کلمۀ اصلاح، حاکی از وجود محتوای مهم و تأثیرگذاری است که در مسیحیت کلیسایی معاصر فراموش شده یا از بین رفته است و نیاز است که آن‌ها به مسیحیت وارد و بازگردانده شوند.
سه سال بعد، دومین مکاشفۀ جوزف اسمیت رخ می‌دهد. این اتفاق به همراه مکاشفۀ اولیه، سنگ بنای تأسیس مورمونیسم به شمار می‌آید. در 6 آوریل سال 1830، جوزف اسمیت رسماً کلیسای عیسی مسیح را پایه‌گذاری کرد. اسمیت پس از نوشتن کتاب مورمون، کتاب مهم تعالیم و عهدها (Doctrines and covenants) را به رشته تحریر درآورد. سلسله رؤیاهای اسمیت 15 سال ادامه یافت و بیشتر آن‌ها در دو کتاب تعالیم و عهدها و مروارید گران‌بها (pearl of Great Price) جمع‌آوری شده است.
اسمیت دوران خود را عصر آخرالزمانی می‌دانست که پادشاهی خداوند در شرف برقرار شدن بود. همه‌چیز در این دوران دست به دست هم داده بود تا برنامۀ خداوند در زمین پیاده شده و شرایط برای بازگشت دوبارۀ مسیح مهیا گردد. اسمیت باور داشت همۀ کسانی که در گذشته در این راه فعال بوده‌ و قدم برداشته‌اند همچون الیاس، یوحنای تعمید دهنده، پطرس و... ، علم و اقتدار خود را به کلیسای امروزی داده و آن را تجهیز کردند تا کار ناتمام را به پایان رساند (Bushman, 2008: 5). به تبع اسمیت، قدیسان آخرالزمان نیز معتقد بودند که در مقطع بسیار حساسی از تاریخ قرار دارند و در اصل، نام قدیسان آخرالزمان اشاره به اعتقاد آن‌ها دارد مبنی بر این‌که در آخرین روزهای عمر زمین زندگی می‌کنند (ibid: 6). دغدغۀ اسمیت، مهیا کردن شرایط برای ظهور مجدد عیسی بود. یکی از پیش‌فرض‌های ظهور مجدد عیسی در نگاه اسمیت، بنا ساختن شهر صهیون (ZION) و جمع شدن پیروان کلیسای عیسی مسیح بود. از این‌رو اسمیت در یکی از اصول ایمانی مورمون‌ها می‌نویسد:
ما به معنای تحت‌اللفظی جمع شدن بنی‌اسرائیل و بازگشت ده قبیله و این‌که صهیون (اورشلیم جدید) در قاره امریکا بنا خواهد شد و مسیح شخصاً بر زمین حکومت خواهد کرد و زمین نو خواهد شد و جلال و شکوه خود را دریافت خواهد کرد ایمان داریم. (گروه نویسندگان، 1388: 257)
از این‌رو صهیون از نقش بسیار مهمی در الهیات اسمیت برخوردار بود و یکی از آرزوهای وی جامعه عمل پوشاندن به این پیش‌فرض به شمار می‌رفت که البته آن‌طور که باید محقق نشد. بر این اساس می‌شود چنین گفت که اعتقاد به ظهور مجدد عیسی مسیح(ع)نقشی تعیین‌کننده در ظهور مورمونیسم داشته است.
2. ادعای موعود بودن و نقش آن در ایجاد فرقه
یکی از عوامل تأثیرگذار در ایجاد فرقه، طرح ادعای شخص موعود بودن از جانب فرد خاص است. از میان فرق مورد بحث، فرقه قادیانیه را می‌توان نام برد؛ زیرا مؤسس و رهبر آن _ یعنی میرزا غلام‌احمد قادیانی _ مدعی شد که او همان مهدی موعود مسلمانان است. البته میرزا غلام‌احمد برای ادعای خود مقدمات فراوانی را فراهم نمود و با گذشت زمان و فرا رسیدن وقت موعود، ادعای اصلی خود را آشکار و اعلان کرد. او برای نخستین‌بار در کتاب فتح اسلام پرده از دعوت خود برمی‌دارد و در جملۀ مشهور خود می‌گوید:
یا ایها الناس، اگر صاحب دین و ایمان هستید، پس خدا را سپاس گفته و سجدۀ شکر به‌جا آورید؛ زیرا عصری که پدران شما عمر خود را در انتظار آن به سر آوردند اما موفق به درک آن نشدند و ارواح، شوق به وصل آن داشتند ولی به آن نایل نشدند، هم‌اکنون فرا رسیده و شما آن را درک کرده‌اید. بر شما باد که این نعمت را قدر بدانید و این فرصت را غنیمت بدارید. من مکرر خواهم گفت که من همان کسی هستم که برای اصلاح [دین] حق فرستاده شد تا این دین را مجدداً و از نو در دل‌ها زنده کند. (نجار، 2005: 24)
او آشکارا ادعا کرد که همان مهدی است که دربارۀ او از ابن‌سیرین سؤال می‌شد (الهی‌ظهیر، بی‌تا: 51). بدین سان سیر ادعاهای میرزا غلام‌احمد از تلاش برای دفاع از دین در مقابل اربابان، صاحبان و نمایندگان دیگر ادیان با عنوان و در مقام متکلمی اسلامی، به ادعای مهدویت رسید. نکتۀ مهم، ادعای همزمانِ مهدی موعود و مسیح موعود بودن اوست:
قسم به خدایی که روح من در قبضۀ اوست، همو من را فرستاده و نبی نام نهاده است و مرا به نام مسیح موعود خطاب قرار داده و برای تصدیق ادعایم نشانه‌هایی فرستاده است که تعداد آن‌ها به سیصد هزار هم می‌رسد. (غوری، 2003: 107- 108)او برای این مسئله به روایت ابن‌ماجه استناد می‌کرد که نقل کرده است: «لا مهدی الّا المسیح» و البته افزون بر این، تأکید می‌کرد که علامات ظهور مهدی(عج)بر زمان او منطبق است (عامی، 1999: 21). او برای ادعای مسیحا بودن خود استدلال می‌کند کهمن فطرتاً با مسیح شباهت دارم و بر اساس همین شباهت فطری، خداوند این عاجز را به اسم مسیح فرستاده است تا عقیدۀ صلیبی و مسیحت را بر‌انداخته، صلیب را شکسته و خوک‌ها را بکشد. من از آسمان به همراه ملائکه‌‌ای در سمت راست و شمالم فرستاده شدم. (غوری، 2003: 190)به هر حال، ادعای وی در آن دوران مورد پذیرش بسیاری واقع شد و بدین‌سان فرقۀ قادیانیه در سرزمین هند پا گرفت.
مسیحیت به عنوان دین برآمده بر اساس منجی‌باوری
اگرچه در میان فرقه‌های مسیحی، فرقه‌ای که بر اساس ادعای موعود داشتنِ مؤسس آن ایجاد شده باشد، یافت نمی‌شود، اما می‌توان خود مسیحیت را به عنوان مصداقی برای این عامل برشمرد. ناظر به انتظار طولانی‌مدت یهودیان برای ظهور مسیحای موعود، عیسی(ع)به عنوان موعود دین یهودیت و مسیحای منتظَر، خود را به یهودیان معرفی کرد. با پذیرش ادعای مسیحایی وی، برخی بر گرد او جمع شده و حواریون وی نام گرفتند و بدین‌سان مسیحیت، بر اساس ادعای موعود بودن عیسی مسیح(ع)شکل گرفت.
3. ادعای نیابت منجی موعود و نقش آن در پیدایش فرقه‌ها
عوامل ایجاد فرقه‌ها در اسلام و مسیحت به چندین عنوان تقسیم شد که از جملۀ آن‌ها ادعای نیابت شخص موعود از سوی فردی خاص است. چنین شخصی با اعلان مخفی یا علنی و گاه با تبلیغات، ادعای نیابت از موعود منتظر را دارد و بر همان اساس یا بر اساس توهمِ وجود چنین ویژگی‌هایی در آن شخص خاص، ادعای وی از سوی عده‌ای پذیرفته شده است.
نقش ادعای نیابت در پیدایش فرقۀ بابیت
از جمله افرادی که مدعی نیابت از منجی موعود شد و به همان واسطه فرقه‌ای را تشکیل داد، علی‌محمد باب (شیرازی) بنیان‌گذار فرقۀ بابیت است. باب از آغاز تحصیل خود در نزد شیخ عابد و پس از آن با حضور در درس سید کاظم رشتی، ضمن آشنایی با افکار و عقاید شیخیه، به نوعی پیرو و دلبستۀ این مکتب شده بود.
همان‌طور که پیش‌تر نیز گفته شد، یکی از بنیادی‌ترین عقاید شیخیه، موضوع رکن رابع بود. سید رشتی در سال 1259 قمری از دنیا رفت و در پی آن، پیروانش برای یافتن رکن رابع به تکاپو افتادند و برخی از افراد از جمله ملّاحسین بشرویه‌ای چهل روز در کوفه معتکف شدند تا آن‌که رکن رابع بر آن‌ها منکشف شود. در این میان علی‌محمد شیرازی از فرصت استفاده کرده و خود را «باب» نامید. در این مسئله، ملّاحسین بشرویه‌ای نقش فعالی را ایفا می‌نمود؛ زیرا در بین شاگردان شیخی سید رشتی، او مجذوب شخصیت و حالات علی‌محمد شیرازی شده بود (حسینی، 1389: 90). پس از مدتی 18 تن از شاگردان مهم سید رشتی، با تلاش‌های ملّا حسین بشرویه‌ای به باب پیوستند و ادعای او را پذیرفتند؛‌ 18 نفری که باب بعدها آنان را «حروفی حی» نامید (آیتی، 1342: 43). علی‌محمد شیرازی به خوبی از فضای ایجاد شده توسط شیخیه و شخص سید کاظم رشتی بهره برد تا ادعای خود را آشکار کند؛ هر کس که از سخنان، سبک تأویلات، مطالب و طرز تفکر شیخ احمد احسایی و سید رشتی مطلع باشد و نوشته‌های علی‌محمد باب همچون احسن القصص، صحیفه عدلیه، بیان و... را دیده باشد، درخواهد یافت که بیشتر مطالب کتب وی از تفکرات و تخیلات سران شیخیه سرچشمه گرفته و باب،‌ وام‌دار آن دو نفر در ارائه عقاید خویش است. واقعیت این است که بیانات و رفتارهای ابهام‌آمیز شیخ احسایی و سید رشتی و عدم صراحت لهجه و نص صریح آنان نسبت به دعاوی بابیت، مجالی مساعد برای علی‌محمد شیرازی به شمار می‌آمد تا با اتکا و اثبات مقام بابیت برای شیخ و سید و مفتوح شدن چنین بابی به دست آنان پس از غیبت کبرا، جرأت ادعای بابیت را در خود بیابد. باب با توجه به ویژگی‌های شخصی که داشت توانست بر دیگران تأثیر گذاشته، آنان را همراه خود کند و دعوت بابیت خویش را آشکار کرده و برای بسیاری به کرسی بنشاند. اگرچه برای توفیق باب در ادعاهایش، دلایل گوناگونی را می‌توان برشمرد، اما به طور قطع، بدون موفقیت وی در قبولاندن برخی مقامات ادعایی از جانب او به مردم، نمی‌توان پیشرفتی را برای او متصور شد. پیدایش فرقه‌ای به نام بابیت با پیروان متعدد، براساس آن‌چه پدید آمد که پیروان باب برای او متصور بودند. اگرچه او به راستی باب بقیة الله(عج)نبود، اما واقعیت این است که برخی این مقام را برای او باور داشتند. ادعای علی‌محمد شیرازی صرفاً بابیت نبود، بلکه ادعاهای گوناگونی داشت که به مرور زمان، یکی پس از دیگری آشکار شد؛ اما واقعیت این است که فرقۀ بابیت به رهبری علی‌محمد شیرازی نقطۀ آغازینی داشت که همان ظهور سید شیرازی و ادعای وی مبنی بر بابیت و نیابت حضرت مهدی موعود(عج)بود.
4. تاریخ‌پنداری برای ظهور موعود و نقش آن در پیدایش فرقه‌های جدید
مراد از پیش‌بینی تاریخ ظهور، این است که در برهه‌ای، فرد یا افرادی برای ظهور موعود و مسیحای منتظر، زمانی خاص را تعیین یا پیش‌بینی کنند و بر اساس اعتقاد به آن زمان خاص، فرقه‌ای شکل گیرد. در دین اسلام، بهاییت و در دین مسیحیت، شاهدان یهوه و ادونتیست‌ها را می‌توان از این دسته فرقه‌ها به شمار آورد.
الف) نقش تاریخ‌پنداری ظهور در پیدایش فرقۀ بهاییت
چنان‌که اشاره شد، از جمله دلایل پیدایش فرقه‌های موعودگرا، بیان تاریخی مشخص از جانب فردی خاص برای ظهور منجی موعود یا به عبارت دیگر، پیش‌بینی یا پیش‌گویی نسبت به شخص و زمان آمدن منجی است. در چنین فرضی، تاریخ خاصی از جانب فردی که در برخی موارد، خود وی مؤسس فرقه می‌شود ارائه شده و بر اساس اعتقاد به آن تاریخ خاص و مسائل حول محور آن، فرقه‌ای با عقایدی مخصوص به خود شکل می‌گیرد. در واقع آن‌چه سبب شکل‌گیری چنین فرقه‌ای می‌شود و عامل اساسی در این زمینه، بیان آن تاریخ برای ظهور منجی موعود است.
فرقۀ بهاییت از جمله فرقه‌هایی است که بر همین اساس شکل گرفته است. علی‌محمد باب _ که سرانجام به آوردن دینی جدید که ناسخ دین اسلام بود دست زد و بیان را برای عرضه برگزید و به تعبیر ادوارد براون در مقدمۀ نقطة الکاف آن را ظهور مستقلی در ردیف ظهورهای سابقه متصور شد (کاشانی، 1910: 23) _ به ظهور موعودی بشارت داد که در آینده خواهد آمد و ناسخ بیان خواهد بود. او این موعود را «من یظهره الله» نامید (همو). اگرچه باب مدعی شد که «وقت ظهور من یظهره الله را جز خداوند، کسی عالم نیست» (همو) اما با این وجود و بر خلاف ادعای خود، برای ظهور «من یظهره الله» یا همان موعود بیان، زمان مشخصی را تعیین کرد. او در این‌باره در کتاب بیان می‌نویسد:
اگر در عدد غیاث ظاهر گردد و کل داخل شوند، احدی در نار نمی‌ماند و اگر
الی مستغاث رسد و کل داخل شوند، احدی در نار نمی‌ماند. (شیرازی، بی‌تا: باب 17 از
واحد دوم، 71)
همچنین می‌گوید:
و لکن زیاد از عدد مستغاث _ اگر خدا خواهد _ نخواهد شد... و اگر نفسی به قدر تنفسی صبر بعد از دو هزار و یک سال نماید، بلاشبهه در دینِ بیان نیست و داخل نار است. (همو: 29)
در این جملات، باب از دو کلمۀ «غیاث» و «مستغاث» نام می‌برد و ظهور «من یظهره الله» را منوط به فرا رسیدن این دو حین می‌کند. این دو کلمه بر اساس حروف و اعداد ابجد به ترتیب معادل 1511 و 2000 سال پس از ظهور کتاب بیان است (نجفی، 1357: 356). چنان‌که گفته شد، او به صراحت از دو هزار و یک سال نام برده است. بر این اساس ظهور موعود بیان و قیامت دیانت تأسیسی باب از دیدگاه وی قریب به دو هزار سال پس از ظهور وی رخ خواهد داد، اما فاصلۀ باب تا ظهور «من یظهره الله» _ که همان بهاء الله باشد _ بیشتر از 19 سال نبود.
میرزا حسینعلی بهاء، در باغ نجیبیه بغداد _ که آن را به باغ رضوان می‌شناسند _ ادعای من یظهره اللهی خود را به گوش مریدان نزدیکش رسانید و به قول شوقی افندی در کتاب قرن بدیع، مأموریت مقدس و مهیمن خویش را به اصحاب و احباب اعلان فرمود، ولی ادعای خود را علنی نکرد (همو: 325). پس از اعدام باب و تبعید بابیان از عراق، حسینعلی بهاء با غنیمت شمردن فرصت به دست آمده _ مبنی بر نبود وجود راهبری مقتدر برای بهاییان _ اوضاع را به دست گرفت و ندای من یظهره اللهی سر داد. وی در این‌باره اعلام کرد:
آن‌کس که می‌بایست پدید آید منم. باب یک مژده‌رسانی برای پیدایش من بود. (کسروی، 1323: 44)
میرزا حسینعلی بهاء پیش از آن‌که ادعای خود را آشکار کند، مقدمات کار خود را فراهم کرده و زمینه‌چینی‌های گسترده‌ای را تدارک دیده بود. از این‌رو، اعلام دعوت او با پذیرش گروهی از بابیان مواجه شد و با این اقدام، «بهاییت» رسماً به وجود آمد. عامل اصلی که نقش تعیین‌کننده و زمینه‌ساز ‌در این زمینه را داشت، پیش‌گویی یا پیشی‌بینی باب دربارۀ ظهور من یظهره الله بود. بی‌گمان اگر باب در نوشته‌های خود _ به‌ویژه در بیان _ سخنی از من یظهره الله و موعود بیان به میان نمی‌آورد، شاید اساساً چنین فضایی برای شخص حسینعلی بهاء _ و دیگر مدعیان من یظهره اللهی _ پیش نمی‌آمد که چنین ادعایی کرده، دست به فرقه‌سازی زنند و در بابیت انشعاب ایجاد کنند؛ اما به هر روی، اعلان باب مبنی بر ظهور من یظهره الله در آینده مستمسکی شد تا حسینعلی بهاء تاریخ بابیه را با ظهور خود و تأسیس فرقۀ بهاییت از دل آن به سمت و سوی دیگری هدایت کند.
ب) بررسی نقش تاریخ‌پنداری در ظهور فرقۀ ادونتیسم
این فرقه در زمره فرقه‌های هزاره‌گرا دسته‌بندی می‌شود (ویلسون، 1386: 90) و بر اساس تاریخ‌پنداری و بیان تاریخ خاص از جانب مؤسس آن برای ظهور مجدد و رجعت عیسی مسیح در اواسط قرن نوزدهم به وجود آمد.
مؤسس این نهضت «ویلیام میلر» (۱۷۸۲-۱۸۹۴) نام دارد. او کشاورزی انگلیسی بود که با وجود نداشتن تحصیلات رسمی، تمام نوشته‌هایی را که در اختیار داشت خوانده بود. او در ابتدا شکّاک و بی‌دین شد، اما در سن ۳۴ سالگی با انجام تعمید، تغییر مذهب داد و در ردیف جماعت روحانیون باپتیست (تعمیددهنده) قرار گرفت (مولند، 1368: 434). در حقیقت ادونتیسم را باید انشعابی از «باپتیست‌ها» محسوب کرد. ویلیام میلر پس از تغییر مذهب، شروع به خواندن کتاب‌های «دانیال» و «مکاشفات یوحنّا» کرد و به این نتیجه رسید که مسیح به زودی خواهد آمد. میلر معتقد بود این امر به دنبال رستاخیز و تأسیس هزاره یا سلطنت خدا بر روی زمین تحقق خواهد یافت و در پایان آن، رستاخیز دوم و داوری به وقوع خواهد پیوست (Marthaler, 2000: 135). میلر با توجه به فرازهایی از کتاب مقدس و محاسبات عددی مخصوصی که انجام می‌داد، بازگشت مسیح را در زمانی بین ۲۱ مارس ۱۸۴۳ و یا حداکثر ۲۲ اکتبر ۱۸۴۴محاسبه نمود (رسول‌زاده، 1389: 333). فرازهایی که میلر در کتاب مقدس بیشتر مورد نظر و توجه خویش قرار داد، فرازی از رساله دوم پطرس و بخشی از کتاب دانیال بود.
میلر از سال ۱۸۳۱ این نتیجه‌گیری خود را منتشر ساخت و اوّلین موعظه‌اش را در این سال ایراد کرد. موعظۀ او ظاهراً قانع کننده بود؛ چون بیش از هفتصد کشیش از فرقه‌های گوناگون او را به منابر خود دعوت کردند و به او کمک نمودند تا این سخن را تبلیغ کند (جو ویور، 1381: 273). او در کلیساهای تعمیدی، کانگرگیشنالیسم و متدیست دربارۀ این موضوع سخنرانی کرد و در سال ۱۸۳۴ به عنوان یک واعظ در کلیسای تعمیدی پذیرفته شد.
در نتیجۀ سخنرانی‌های او، بسیاری از مردم تغییر کیش دادند و روزبه‌روز بر شمار پیروان وی افزوده شد. مجلات و روزنامه‌های بسیاری به دست طرفداران او منتشر شد؛ از جمله مجلۀ ویژۀ این نهضت با نام نشانه‌های زمان موعود که در سال ۱۸۴۰ در شهر بوستون آغاز به کار کرد. این مجله بعداً به منادی ظهور تغییر نام داد. با نزدیک شدن به زمان اعلام شده از جانب میلر، شور و اشتیاق فراوانی در میان منتظران پدیدار شد. آن سال بسیاری از مردم که در حالت انتظار شدید به سر می‌بردند، اموال خود را فروخته یا از آن صرف‌نظر کردند. روز موعود (۲۱ مارس ۱۸۴۳) از راه رسید، ولی آرزوها تحقق نیافت (مولند، 1368: 434). میلر و پیروانش ۲۲ اکتبر ۱۸۴۴ را به عنوان تاریخ دوم برای ظهور تعیین کردند. در زمان تغییر وقت رجعت مسیح به سال 1844، تا یک میلیون نفر از مردم جماعت‌های خود را رها کردند (جو ویور، 1381: 273). ادونتیست‌ها به‌رغم استهزای رقبای خود، دست به یک رشته مبارزات تبلیغی احیاگرانه زدند، ولی بار دیگر آنان دچار یأس و نومیدی شدند؛ زیرا در تاریخ دوم نیز رجعتی صورت نگرفت. بازنگشتن مسیح منجر به آن شد که در کنفرانس سالانه، معتقدان ظهور این روز را روز «ناامیدی بزرگ» نام نهند (Richard .A, 2000: 13). بسیاری از پیروان میلر و حتی خود او دچار سرخوردگی شدند. میلر در یک عذرخواهی در سال ۱۸۴۵ پذیرفت که محاسبه در تعیین روز بازگشت مسیح اشتباه بوده و اظهار داشت دیگر در آینده از چنین پیش‌گویی‌هایی خودداری خواهد کرد. پس از این بحران‌ها عده زیادی از معتقدان، کلیساهای خود را به‌طور کلی ترک کردند، برخی نیز از کلیساهای خود اخراج شدند و خود میلر هم از سوی کلیسای تعمیدی تکفیر شد. از این‌رو آن‌ها مجبور شدند تشکیلاتی مخصوص به خود ایجاد کنند. پیروان میلر در سیاست، طرفدار کانگریگیشنالیسم، در تعمید طرفدار کلیسای تعمیدی(باپتیست) و در دکترین و اعتقادات، پروتستان افراطی با تمایلات شدید مکاشفه‌ای شدند (مولند، 1368: 435).
ج) ایجاد فرقۀ شاهدان یهوه بر اساس بیان تاریخ خاص برای ظهور منجی موعود
یکی دیگر از فرقه‌هایی که عامل ذکر تاریخ ظهور، نقش عمده‌ای در پیدایش آن داشته است، فرقۀ مسیحی «شاهدان یهوه» است. مؤسس این فرقه، چارلز راسل نام دارد. او پس از محاسبات بسیاری که در سال 1876 انجام داد، به این نتیجه رسید که مسیح موعود در سال 1874 به صورت نامرئی به زمین بازگشته است (عمر حمادة، 2003: 20). شاید بتوان این پیش‌گویی را سنگ بنای اصلی تشکیل فرقۀ شاهدان یهوه دانست و از سوی دیگر، نقطۀ شروع شقاق میان مسیحیت و شاهدان یهوه برشمرد. راسل علاوه بر پیش‌گوییِ ظهور عیسی(ع)در سال 1874، در سال 1880 مدعی شد که در سال 1914 سلطنت خدا بر روی زمین شروع خواهد شد (گروه نویسندگان، 1388: 25). از این‌رو این تاریخ در نزد شاهدان یهوه اهمیت خاصی دارد. آن‌ها معتقد بودند که در این سال عیسی مسیح به عنوان پادشاه در دولت آسمانی خداوند شروع به حکومت خواهد کرد (Richard .A, 2000: 367).
پس از راسل، رادر فورد _ جانشین وی _ نیز تاریخ اعلام شده از سوی راسل را تأیید کرده و آن را خدشه‌ناپذیر دانست. دیدگاه چارلز راسل بر این بود که در سال 1914 جنگ آرماگدون صورت خواهد گرفت و با پایان آن، ملکوت خدا بر روی زمین آغاز خواهد شد. اما پس از آن‌که پیش‌گویی مذکور تحقق نیافت، مجدداً تاریخ‌های دیگری برای آن اعلام شد. پس از 1914، سال 1918 به عنوان تاریخ جدید اعلان شد و تأکید گردید که در این سال، تمامی کلیساها و اعضای آن‌ها از بین خواهند رفت. حتی رادر فورد در این‌باره اعلام کرد که تا پایانِ همه‌چیز، چند ماه بیشتر فرصت باقی نمانده است (رحمة، 2001: 23-24). این تاریخ مجدداً اصلاح شد و سال 1925 جایگزین گردید و به عنوان سال آغاز سلطنت خداوند مشخص شد. رادر فورد در این باره گفت: «ما توقع داریم که سال 1925 هنگامۀ بازگشت ابراهیم، اسحاق، یعقوب و دیگر انبیای قدیم باشد.» وی همچنین این سال را سال برانگیخته شدن مردگان از قبر و بازگشت آن‌ها به زندگی دانست (همو) و بر این باور بود که در میان آن‌ها افرادی کامل خواهند آمد که رؤسا و حاکمان زمین می‌شوند (همو: 201). اگر چه همچنان شاهدان یهوه بر این امر تأکید می‌کنند که عیسی مسیح در سال 1914 و به طور نامرئی به زمین بازگشته و بر تخت پادشاهی الهی خود تکیه زده است، اما «جامعه برج دیدبانی» (the Watchtower society) در اول نوامبر 1995 از این ادعای خود مبنی بر این‌که پایان دوران _ یعنی وقوع جنگ آرماگدون و ایجاد بهشت _ در نسل سال 1914 روی خواهد داد دست کشید و اکنون شهود یهوه بدون اعتقاد به افق زمانی خاصی برای پایان دوران و اعتقادات و انتظارات هزاره‌ای خود، به حیات خویش ادامه می‌دهند (Richard .A, 2000: 364).
5. پیدایش فرقه‌ها معلول شرایط خاص اجتماعی همچون فقر، فساد، ظلم و جنگ با توجه به دو واقعیت، می‌توان این عامل را مورد توجه قرار داد: نخست این‌که یکی از کارکردهای منجی، مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی است و دیگر این‌که در طول تاریخ هر زمان ملت‌ها از ظلم و ستم روا شده بر خود به ستوه آمده و شرایط موجود را تحمل‌ناپذیر می‌دیدند، انتظار آن‌ها برای ظهور منجی به طور فزاینده‌ای افزایش می‌یافت. از این‌رو پدید آمدن چنین شرایطی برای یک جامعه، اسباب ظهور افرادی به عنوان مدعیان منجی موعود و در نتیجه پیدایش فرقه‌هایی از این رهگذر را فراهم می‌آورد.
در دو قرن اخیر و در میان مسلمانان می‌توان به ظهور مهدی سودانی در سودان نیز اشاره کرد. در تقسیم‌بندی علل و عواملی که بر اساس آن‌ها موعودباوری و اعتقاد به آمدن منجی آخرالزمان موجب پیدایش فرقه‌ها می‌شود، دو دسته عامل را می‌توان ذکر کرد: نخست، دسته‌ای که فردی بوده و به ویژگی‌ها یا ادعاهای فردی خاص مرتبط می‌شود، و دوم، دسته‌ای که اجتماعی بوده و به شرایط اجتماعی پیدایش فرقه بازمی‌گردد. اگر در بررسی چگونگی شکل‌گیری فرقه‌های پیشین، به نقش فعال چند فرد خاص همچون علی‌محمد باب و حسینعلی نوری پرداختیم، در نهضت مهدی سودانی، سرنخ‌های ظهور او را باید در شرایط اجتماعی و سیاسی زمان وی جست‌وجو کرد. از این‌رو باید جنبش مهدی سودانی و اساساً ظهور او را تحت عواملی طبقه‌بندی کرد که در آن‌ها فرقه، بر اساس شرایط اجتماعی خاصی مانند فقر، فساد، ظلم و جنگ به وجود می‌آید. مطالعه شرایط اجتماعی سودان در هنگامۀ ظهور محمد احمد (مهدی سودانی) به خوبی مؤید این مطلب است.
اساساً درک چرایی ظهور مهدی در سودان بدون مطالعه و اطلاع از تاریخ آن سرزمین به‌ویژه در دو قرن اخیر ممکن نخواهد بود. مطالعۀ تاریخ سودان به خوبی مؤید این مطلب است که آن سرزمین یکی از پرحادثه‌‌ترین تاریخ‌ها را در میان دیگر سرزمین‌های قارۀ آفریقا داشته است. از گذشتۀ دور و حتی تا کنون دولت‌های استعماری اروپایی همواره به سودان چشم طمع داشته‌اند. وجود منابع طبیعی فراوان در آن‌جا، همچنین تجارت پررونق و پرسود از این منطقه از حیث محصولات گرم‌سیری و از همه مهم‌تر قرار گرفتن سودان در مسیر ورود به مرکز آفریقا و نیز مصر، از مهم‌ترین دلایلی بود که دولت‌های استعمارگر را برای تحت سلطه درآوردن سودان مجاب می‌کرد. مسئله تأثیرگذار در این بین، وضع مالیات‌های سنگین بر مناطق تصرف شده بود. برای مثال، استعمارگران پس از سرشماری بردگان و احشام، بر اساس نظام مالیاتی تدوین شده، برای هر برده 15 دلار، هر گاو ده دلار و هر گوسفند پنج دلار مالیات وضع کرده بودند (هولت، 1366: 62). وضع چنین مالیاتی بیشتر به مصادرۀ اموال شبیه بود تا گرفتن مالیات. به هر روی، فشارهای ناشی از برده‌داری به علاوۀ بار سنگین مالیات‌ها بر دوش مردم روستاها و قبایل سودان _ که حتی بر احشام آنان نیز مالیات وضع شده بود _ وضع زندگی‌شان را مختل کرده بود.
مصیبت دیگری که در دهۀ هفتاد قرن نوزدهم به مصائب سودانیان اضافه شد، ورود استعمار بود. مردم این سرزمین که از ظلم پاشاهای ترک و مصری و زمین‌داران و برده‌داران در رنج بودند، به درد استعمار نیز گرفتار شدند. سودان از زمان زمامداری محمدعلی پاشا تا اوایل دهۀ نود قرن نوزده میلادی، از سوی سه گروه عمده تحت ظلم و استثمار قرار داشت: اشراف، ملّاکین و تجار بزرگ محلی و منطقه‌ای، به‌ویژه تجار برده و عاج، حکام و مأموران ترک و مصری و نهایتاً استعمارگران انگلیسی (موثقی، 1384: 246). شاید در چنین فضایی نیاز به رهبر و قیام کننده‌ای واقعی بیش از پیش احساس می‌شد. از این‌رو در سال 1881 شورشی وسیع علیه حاکمیت اروپاییان آغاز شد که رهبر آن محمد احمد، مشهور به مهدی سودانی بود.
ظهور مهدی سودانی و ادعای وی مبنی بر مهدی موعود بودن، نه بر اساس وجود ویژگی‌های فردی خاص در وی و نه بر اساس پیش‌گویی یا پیش‌بینی شخصی خاص مبنی بر ظهور وی، بلکه معلول شرایط اجتماعی زمان او بوده است. هیچ‌یک از عوامل ذکر شده برای قیام و ادعای وی به شخص او مرتبط نمی‌شود، بلکه همه بیان کنندۀ اوضاع اجتماعی مردمی است که سودانی در میان آنان زیسته و از میان آنان برخاسته است و این مطلب به خوبی مؤید این مطلب است که برخی ادعاهای منجی‌باورانه، معلول شرایط اجتماعی ناشی از فقر، ظلم و فساد هستند. موثقی نیز این ادعای ما را تأیید کرده و می‌نویسد: «زمینه و ریشۀ این جنبش را باید در اوضاع داخلی سودان جست‌وجو کرد» (همو).
یکی دیگر از نشانه‌های تأیید این ادعا‌، هدفی است که جنبش مهدی سودانی داشته و به آن دعوت می‌کرد؛ سودانی و پیروانش مردم را به قیام علیه تاراج‌گری اروپاییان و استبداد پادشاهان ترک و مصر فرا می‌خواندند. جملۀ معروف آن‌ها عبارت بود از «کندن هزار قبر بهتر از پرداخت یک دینار مالیات است» (لوتسکی، 2536: 381). از این‌رو کاملاً روشن است که ظهور و دعوت مهدی سودانی کاملاً ماهیتی ضد استعماری، ملی‌گرایانه و استقلال‌طلبانه داشته است، چنان‌که نویسندۀ کتاب تاریخ عرب در قرون جدید نیز معتقد است که عنصر «ملی» در قیام سودانی نقش مهم و بسزایی داشته و غرور مردم سودان و دنباله‌روان مهدی سودانی این بود که مهدی موعود از میان آن‌ها ظهور کرده و در نتیجه دوران حکومت خارجیان بر سودان به سر آمده و از آن پس کشور به دست فرمان‌روایی سودانی اداره خواهد شد (همو: 383). از همه مهم‌تر این است که بسیاری از سودانی‌های جدید، او را «ابوالاستقلال» می‌نامند (هولت، 1366: 97).
سودانی ادعای خود مبنی بر مهدویت را در نامه‌ای که به سران قبایل نوشت اظهار کرد. او در این نامه مدعی شد که پیامبر(ص) به وی فرمود: هر کس در مهدویت او شک کند، کافر است و اصحاب وی نیز در مقام اصحاب آن حضرت(ص) خواهند بود (بستوی، 1420: 96). محمد احمد برای تأیید ادعای مهدویت خود، دو نشانه ذکر می‌کند؛ یکی خالی سیاه که بر گونۀ راستش بود (دارمستر، بی‌تا: 72)؛ زیرا در روایات آمده است که منجی آخرالزمان برگونۀ راست خود خالی سیاه دارد و نشانۀ دیگرش، رایَت نوری است که به ادعای وی به هنگام نبرد مصاحب وی است، عزرائیل آن را حمل می‌کند و خداوند به سبب آن، رعب و ترس را در دل دشمنان او می‌افکند (شریف، 1996: 140).
استعمارستیزی و مبارزه با اشغال‌گری دولت مصر و اروپایی نکتۀ ثابت همۀ نامه‌ها و گفته‌های مهدی سودانی بوده است و توجه به این نکته، انگیزۀ مهدی سودانی را از ادعای مهدویت و نیز دعوتش مشخص و روشن می‌سازد؛ انگیزه‌ای که متفاوت از انگیزه و هدف دیگر مدعیان مهدویت در دیگر فرقه‌ها _ همچون قادیانیه و بهاییت _ است.
بازخورد و نتیجۀ ظهور و قیام مهدی سودانی را در این کلام سید جمال‌الدین اسدآبادی می‌توان یافت که گفته است:
جنبش محمد احمد در دل‌های هندیان جایگاهی بلند دارد و هرچند او مهدی نباشد، هندیان باید اعتقاد داشته باشند که او مهدی است تا شاید این اعتقاد، وسیلۀ یگانگی آنان برای رهایی از اسارت انگلیس شود. (عنایت، 1358: 102)
نتیجه
اعتقاد به موعودباوری از جهات گوناگونی سبب پیدایش فرقه‌هایی متعدد در ادیان شده، یا دست‌کم نقشی تأثیرگذار در ظهور آن‌ها داشته است. برای مثال، همواره در طول تاریخ مدعیانی دروغین از انتظار مردم برای ظهور منجی موعود سوء استفاده کرده و خود را همان منجی و مسیحای موعود دانسته و و سبب شده‌اند یکدستی دین مبدأ از بین برود و گروه‌های دینی جدیدی شکل گیرند و از این رهگذر، زاویه و شکافی در دین مورد نظر به وجود آورده‌اند.
اگرچه این مسئله در طول تاریخ ادیان وجود داشته، اما بی‌گمان در دو سدۀ اخیر و به‌خصوص در دو دین اسلام و مسیحیت رشد بیشتری یافته است. بر این اساس از میان عوامل متعددی که مرتبط با موعودباوری در پیدایش فرقه‌ها نقش داشته‌اند، چند عامل عمده وجود دارند که عبارتند از:
_ برخی از فرقه‌ها نتیجۀ ادعای مسیحایی فرد یا افرادی است؛ به این بیان که یک نفر مدعی می‌شود منجی و یا مسیحا است و شماری از افراد و معتقدان، گرد او جمع شده و گروه دینی جدید را پایه‌ریزی می‌کنند.
_ برخی دیگر از فرقه‌ها زاییدۀ تاریخ‌پنداری در ظهورند؛ یعنی با اعلام زمانی خاص برای ظهور، گروه دینی جدید شکل می‌گیرد.
_ پیدایش برخی از فرقه‌ها معلول شرایط خاص اجتماعی همچون فقر، فساد، ظلم و جنگ بوده است؛ به این معنا که در پاره‌ای از مواقع، به سبب فشار و رنجی که ناشی از شرایطی خاص همانند جنگ، فساد و... بر جامعه تحمیل می‌شود، با نگاه به شخصیت اصلاح‌گرایانۀ منجی، فردی علیه شرایط موجود قیام کرده و خود را موعود منتظَر معرفی می‌کند. نوعاً چنین ادعاهایی طرفداران بسیاری پیدا می‌کند؛ زیرا برای بسیاری از افراد، تنها راه رهایی از وضعیت موجود، جمع شدن در زیر پرچم چنین فردی است.
_ برخی فرقه‌ها بر اثر نوعی مکاشفۀ ادعایی از جانب مؤسسِ آن ایجاد شده‌اند؛ به این معنا که فردی ادعای مکاشفه و دریافت الهام از جانب خداوند را دارد و در ضمن آن، مدعی مسئولیتی در قبال ظهور منجی موعود می‌شود. در بعضی مواقع محتوای کشف و الهام مورد ادعای وی، همان مسئولیت مرتبط با آمدن منجی است. همین امر سبب می‌شود عده‌ای برگرد وی جمع شده و فرقه تشکیل دهند.
_ بعضی فرقه‌ها نیز با مطرح شدن ادعای نیابت منجی موعود از سوی شخصی خاص و پذیرش این ادعا از جانب گروهی به وجود آمده‌اند. در این فرض فردی برخاسته و خود را نایب منجی موعود معرفی می‌کند. پذیرش ادعای وی از سوی جمعی، سرانجام به تشکیل فرقه می‌انجامد.
در اسلام مهم‌ترین فرقه‌هایی که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد، عبارتند از شیخیه،
بابیه، بهاییه، قادیانیه و جنبش مهدی سودانی. در مسیحیت نیز فرقه‌های متعددی می‌توانست مورد پژوهش قرار گیرد که از میان آن‌ها به سه فرقۀ مورمون‌ها، ادونتیست‌ها و شاهدان یهوه پرداختیم.

منابع
_ ابراهیم، محمد زکی، المدرسة الشیخیة، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، 2004م.
_ ابراهیمی، سرکار آقا ابوالقاسم‌خان، فهرست، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا.
_ اسمیت، جوزف، برگزیده کتاب مورمون، گواهی دیگر راجع به عیسی مسیح، انتشارات کلیسای عیسی مسیح، 1991م.
_ _______________ ، کتاب مورمون، ترجمه: فاطمه توفیقی، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1386ش.
_ الهی‌ظهیر، احسان، القادیانی و القادیانیة، بیروت، دار ابن‌کثیر، چاپ اول، 2000م.
_، القادیانیة دراسات و تحلیل، پاکستان، اداره ترجمان السنة، بی‌تا.
_ امیرکان، جیمس انس، نظام التعلیم فی علم لاهوت القدیم، بیروت، بی‌نا، 1980م.
_ آل طالقانی، سید محمدحسن، الشیخیة، نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، بیروت، الآمال للمطبوعات، چاپ اول، 1420ق.
_ آیتی، عبدالحسین، الکواکب الدریة فی مأثر البهائیة، قاهره، مطبعة السعادة، چاپ اول، 1342ق.
_ بستوی، عبدالعلیم عبدالعظیم، المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث و الآثار الصحیحة، بیروت، دار ابن‌حزم، _ مکه، المکتبة المکیة، 1420ق.
_ جو ویور، مری، درآمدی به مسیحیت، ترجمه: حسن قنبری، قم، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1381ش.
_ حسینی، سید معصوم، بابیت و بهاییت در ترازوی نقد، قم، بوستان دانش، چاپ اول، 1389ش.
_ دارمستتر، ژام، مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری، ترجمه: محسن جهان‌سوز، تهران، کتاب‌فروشی ادب، بی‌تا.
_ رحمة، جورج، پل حصری، الکنیسة الکاثولیکیة والبدع، بیروت، مرکز الدراسات و الابحاث المشرقیة، 2001م.
_ رسول‌زاده، عباس و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1389ش.
_ رشتی، سید کاظم، دلیل المتحیرین، کرمان، چاپخانۀ سعادت، چاپ سنگی، بی‌تا _ الف.
_ ، مجموعه رسائل، رسالۀ حجت بالغه، چاپ سنگی، بی‌تا _ ب.
_ سعادتی‌فر، فریبا، گزیدۀ تاریخ: اخباریه، شیخیه و بابیه، مشهد، سخن‌گستر، چاپ اول، 1387ش.
_ سیوطی، جلال‌الدین، الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشرو التوزیع، چاپ اول، 1401ق.
_ شافعی، یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، قاهره، مکتبة عالم الفکر، چاپ سوم، 1399ق.
_ شریف، باقر قریش، حیاة الامام المهدی، بیروت، ابن‌المؤالف، چاپ اول، 1996م.
_ شیرازی، علی‌محمد، بیان فارسی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
_ عامی، سلیمان ظاهر، دفع اوهام توضیح المرام فی الرد علی القادیانیة (للشیخ سید محمدحسن الطالقانی)، بیروت، مکتبة دارالفکر، چاپ اول 1999م.
_ عمر حمادة، حسین، شهود یهوه بین برج المراقبة الامریکی وقاعة الملکوت التوراتی، دمشق، دارالوثاق، چاپ اول، 2003م.
_ عنایت، حمید، سیری در اندیشۀ سیاسی عرب، تهران، امیرکبیر، 1358ش.
_ غوری، عبدالماجد، القادیانیة، دمشق، دارالفارابی، چاپ اول، 2003م.
_ کاشانی، میرزاجانی، نقطة الکاف، با مقدمه فارسی: ادوارد براون، هلند، بریل، 1910م.
_ کاظمی قزوینی، سید محمدمهدی، هدی المنصفین الی الحق المبین، نجف، مطبعة العلویة، 1342ق.
_ کاکس، هاروی، مسیحیت، ترجمه: عبدالرحیم سلیمانی، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1378ش.
_ کربن، هانری، مکتب شیخی از حکمت الهی شیعی، ترجمه: فریدون بهمنیار، پاریس، دانشگاه تحقیات عالیه سوربن، 1346ش.
_ کسروی، احمد، بهایی‌گری، تهران، نشر پیمان، چاپ دوم، 1323ش.
_ گروه نویسندگان، گونه‌شناسی اندیشه منجی موعود، ویرایش علمی: علی موحدیان عطار، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1388ش.
_ لوتسکی، ولادیمیر، تاریخ عرب در قرون جدید، ترجمه: پرویز بابایی، تهران، چاپار، 2536 شاهنشاهی.
_ متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1409ق.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
_ موثقی، احمد، جنبش‌های اسلامی معاصر، تهران، انتشارات سمت، چاپ هفتم، 1384ش.
_ مولند، اینار، جهان مسیحیت، ترجمه: مسیح مهاجری و محمدباقر انصاری، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1368ش.
_ نجار، عامر، القادیانیة، بیروت، مؤسسة الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع، چاپ اول، 2005م.
_ نجفی، سید محمدباقر، بهاییان، تهران، انتشارات طهوری، 1357ش.
_ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1409ق.
_ وان وورست، رابرت، مسیحیت از لابه‌لای متون، ترجمه: باغبانی و رسول‌زاده، قم، مؤسسه امام خمینی، 1385ش.
_ ویلسون، برایان، دین مسیح، ترجمه: حسن افشار، تهران، نشر مرکز، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
_ هولت، پیتر مالکوم، تاریخ سودان پس از اسلام، ترجمه: محمدتقی اکبری، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1366ش.
_ bushman, Richard, Mormonism, a very short introduction, New York, Oxford, 2008.
_ Marthaler, Berard, L, The New Catholic Encyclopedia, United States, Thomson Gale, second edition, 2000.
_ Richard .A. Encyclopedia of Millennialism, London, Routledge, 2000.
_ Safra, Jacob E, Britannica Encyclopedia of World Religions, Britannica Encyclopedia Inc, 2006.


کد مطلب: 706

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/706/مقایسۀ-نقش-موعودباوری-ایجاد-فرقه-های-نو-اسلام-مسیحیت-دو-قرن-اخیر

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir