کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسي ادلّۀ نفي قيام‌هاي پيش از ظهور (1)

محمدرضا فؤاديان

16 مرداد 1389 ساعت 11:06


چکیده
احادیثی در مجامع روایی شیعه وجود دارد که هر قیامی قبل از انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) را باطل و محکوم به شکست دانسته و رهبر آن را طاغوت و منحرف معرفی کرده و از پیروان ائمه(علیهم السلام) خواسته که با آن قیام‌ها همراهی نکنند و در خانه‌های خود بنشینند تا نشانه‌های ظهور مانند خروج سفیانی نمایان شود.
برخی با توجه به ظاهر این روایات و بدون بررسی و تحلیل آنها، زمینه‌سازی را نفی کرده‌اند و معتقد شده‌اند که در عصر غیبت نباید علیه ظلم و طاغوت قیام کرد و باید درون خانه منتظر نشست تا هنگامی که خداوند متعال ظهور را محقق بدارد.
این نوشتار پاسخی به این نظریه است و با بررسی دلالی، محتوای این روایات روشن می‌کند که این روایات ناظر به قیام‌هایی است که رهبر آن به جای دعوت به معصوم، قیام‌کنندگان را به خود دعوت می‌کند. به عبارت روشن‌تر رهبران آنها به جای دعوت به حاکمیت اهل‌بیت(علیهم السلام) خود را مطرح می‌کنند و دیگران را به انانیت و نفسانیت خود فرا می‌خوانند.
هم‌چنین منظور نفی قیام کسانی است که خود را مهدی موعود معرفی می‌کنند، مانند مهدی عباسی. این‌گونه روایات شیعیان را از بیعت با این‌گونه قیام‌ها بر حذر داشته‌اند و ‌فرموده‌اند: هرگاه نشانه‌هایی هم‌چون قیام سفیانی واقع شد، اهل انقلاب باشید و قبل از هرگونه قیام و نهضتی باید شرایط و مقدمات قیام فراهم باشد.
واژگان کلیدی
زمینه‌سازی، نهی از قیام، طاغوت بودن قیام‌ها، نهی از تعجیل، قیام و مبارزه.
روايات طاغوت بودن پرچم‌هاي برافراشته
اين گروه از روايات به صورت مطلق و عام، هر نوع قيام و برافراشتن پرچمي را قبل از ظهور حضرت مهدي(عج) محكوم و طاغوت معرفي مي‌كند. لذا برخي براي اثبات حرمت قيام قبل از ظهور امام مهدي(عج) به اين روايات تمسك كرده‌اند.
یکم. روايت مالك بن اعين
و أخبرنا عبد الواحد بن عبدالله قال حدثنا أحمد بن محمد بن رباح الزهري قال حدثنا محمد بن العباس بن عيسى الحسيني عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبيه عن مالك بن أعين الجهني عن أبي جعفر الباقر(ع) أنه قال: «كل راية ترفع قبل راية القائم(ع) صاحبها طاغوت»؛
هر پرچمي كه پيش از پرچم قائم برافراشته گردد، صاحب آن طاغوت است.
دوم. روايت ابو‌بصير
عَنْهُ (محمّد بن يحيی) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحـُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحـُسَيْنِ بْنِ الْمـُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّـهِ(ع) قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّـهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛
ابوبصير از امام جعفر صادق(ع) روايت مي‌كند كه حضرت فرمود: هر پرچمي كه قبل از قيام قائم برافراشته شود، صاحبش طاغوتي است كه در برابر خدا پرستش می‌شود.
اين روايات شیعه را از قيام و حركت تا زمان ظهور امام مهدي(عج) نهي کرده‌اند و بنابر این روایات هر كسي كه پرچمي به‌پا دارد و مردم را به سوي آن بخواند، طاغوت است و نبايد او را همراهي كرد؛ زيرا در روايت لفظ «كل» اضافه به «راية» شده كه نكره است و اين اضافه افادة عموم مي‌كند. بنابراين، حكم تا قبل از قيام قائم ادامه دارد. براي روشن شدن معنا و مفهوم اين روايت‌ها شايسته است نکاتی را در نظر داشت. لذا به سه نكتة مهم اشاره می‌شود:
1. معناي طاغوت
طاغوت در آيات و روايات چه به صورت مفرد: وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ و چه به صورت جمع أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ... به معاني و مصاديق مختلف و متعددي آمده است كه دانستن آنها در فهم اين روايت و مشخص‌كردن مصداق براي آن لازم است.
طاغوت به معاني كاهن، شيطان، سردمدار ضلال و گمراهي، بت و هر آن‌چه به غير خداوند متعال پرستش و عبادت قرار مي‌گيرد، اطلاق مي‌شود.
شيخ طوسي در تعريف طاغوت مي‌نويسد:
فكلّ من يعبد من دون اله، فهو طاغوت.
بنابراين، مفهوم طاغوت در اين روايت به كسي اطلاق مي‌شود كه از حد خود خارج شده و به مرز الوهيت تجاوز كرده و قصد دعوت مردم به سوي خويش را دارد؛ زيرا در اين روايات علاوه برآمدن واژة «طاغوت» جملة «يعبد من دون الله» آمده كه به خوبي بيان می‌کند مقصود از «پرچم برافراشته شده پيش از قيام قائم» پرچمي است كه در مقابل خدا و اهل‌بيت(علیهم السلام) برافراشته شود و قصد تأسيس مقامي براي خود و در پي رسيدن به مقاصد خود باشد. لذا چنان‌چه فرد متدين و صالحي براي حكومت دين الهي قيام و دعوت نمايد، قطعاً مورد خطاب اين روايات نيست.
2. انواع دعوت
دعوت بر دو گونه است: دعوت به حق و دعوت به باطل.
دعوت به حق دعوتي است كه مردم را به سوي خداوند متعال و زمامداري اهل‌بيت(علیهم السلام) فرا خواند و دعوت نمايد. به عبارت ديگر، دعوت براي از بين‌بردن باطل و در هم شكستن شوكت آن و اقامة حق و حقيقت و واگذاردن آن به اهلش قطعاً تأييد شدۀ معصومان(علیهم السلام) است، مانند قيام زيد.
دعوت باطل، دعوتي است كه براي مطرح‌كردن خود و شخص صورت مي‌گيرد و جلوداران به خود دعوت مي‌كنند كه قطعاً اين روايات شامل اين دعوت مي‌شود، مانند قيام محمد بن عبدالله.
روايتي نيز از امام صادق(ع) نقل شده كه مشخص مي‌كند قبل از قيام جهاني امام مهدي(عج) افرادي به‌پا مي‌خيزند و مردم را به سوي خود دعوت مي‌كنند و اين روايات ناظر به آنهاست. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
لا يخرج القائم حتّى يخرج قبله اثنا عشر من بني هاشم كلّهم يدعو إلى نفسه؛
قائم(ع) قيام نمي‌كند تا زماني كه دوازده بني‌هاشمي خروج كنند و مردم را به سوي خود فرا خوانند.
بنابراين، قيام‌هاي زمينه‌‌ساز براي دولت و حكومت اهل‌بيت(علیهم السلام) و دعوت مردم به سوي آنان تخصصاً از نهي اين روايات خارج است، مانند قيام زيد و قيام شهيد فخ كه در زمان حكومت ‌هادي برادر هارون‌الرشيد صورت گرفت و ائمه(علیهم السلام) آن را تأييد كرده‌اند.
به عبارت ديگر، خطاب این روایات دربارة پرچم‌هاي برافراشته شده براي حق و دعوت به سوي حق نيست. پرچمي كه در مسير دولت حق، زمينه‌ساز حضور معصوم نباشد، طاغوت است و صاحب آن در برابر خداوند متعال مورد پرستش واقع شده است.
علي‌اكبر مهدي‌پور دربارة محتواي اين روايات مي‌نويسد:
اين احاديث شريف به قرينة «فصاحبها طاغوت» مربوط به سردمداران كفر و نفاق است كه در برابر حق قيام كرده، براي اطفاء نور حق بسيج شده، از پرستش حق تعالي ممانعت به عمل مي‌آورند، چنان‌كه از جملة «يعبد من دون الله» استفاده مي‌شود. به عبارت ديگر، در ابتداي دو حديث، موضوعي كلي و عمومي بيان مي‌گردد، اما دنبالة بعدي حديث، آن عموميت را تخصيص زده و گروه خاصي را شامل مي‌گردد كه اختصاص به طاغوت دارد و آنها كه به غير خدا دعوت مي‌كنند. بنابراين، مشمول آن پرچم‌ها و بيعت‌هايي نيست كه جوامع را به يكتاپرستي و فضايل و اخلاق انساني و عبادت خداوند متعال مي‌خوانند.
علامه طهراني در نقد اين حديث مي‌گويد:
از قرينة «قبل قيام قائم» مي‌توان استفاده كرد كه آن رايتي كه برداشته شود، نه هر رايتي است كه در راه قائم و در مسير دين، قرآن، ولايت و در مسير رضايت خود حضرت قائم(عج) برافراشته گردد، بلكه آن رايتي است كه در مقابل رايت قائم است؛ چون قائم(عج) فقط يك قيام دارد و آن قيام به حق است و هر كسي قبل از قيام قائم پرچمي را به عنوان خودپسندي و شخصيت‌طلبي و خودمحوري برافرازد، در مقابل رايت قائم(عج) محسوب شده و طاغوت است.
مؤيد اين حقيقت، فرمايش امام محمد باقر(ع) است كه قيد «ضلالت» را در مورد اين نوع حركت‌ها، دعوت‌ها و پرچم‌ها به كار برده است. ايشان مي‌فرمايد:
وَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت؛
هيچ‌كس مردم را تا زمان خروج دجال فرا نمي‌خواند، مگر اين‌كه افرادي يافت مي‌شود كه با او بيعت مي‌نمايند و هر كس پرچم ضلالتي برافراشت، صاحب آن طاغوت است.
اما مؤيد اين تقسيم و توجيه روايت امام صادق(ع) در تأييد قيام زيد نيز آمده است. ايشان مي‌فرمايد:
لَا تَقُولُوا: «خَرَجَ زَيْدٌ» فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(علیهم السلام) وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَه‏؛
قيام زيد را به رخ نكشيد؛ زيرا او مردي عالم راست‌گو بود و شما را به سوي خود دعوت نكرد، بلكه به سوي آل محمد(ص) و رضايت آنان دعوت كرد. هر آينه اگر پيروز مي‌شد به وعدة خود وفا مي‌كرد. او در برابر سلطنت و حكومتي قيام كرد كه محكم و يك‌پارچه بود و مي‌خواست اركان آن را متلاشي كند.
مرحوم مجلسي(ره) اين روايت را حسنه شمرده و به اصطلاح تأييد كرده است.
قطعاً اهل‌بيت(علیهم السلام) از حركت‌هايي كه دعوت به سوي حق باشد و يا زمينه‌ را براي حضور معصوم(ع) مهيا سازد، راضي و خوشنود هستند و از آنها پشتيبانی می‌کنند. آية‌الله مكارم شيرازي دربارة اين روايت مي‌نويسد:
مسلم است اين حديث و مانند آن نيز دليل بر عدم تشكيل حكومت اسلامي نيست، بلكه مي‌گويد: بايد هدف تشكيل حكومت جلب رضا و خوشنودي امامان معصوم(علیهم السلام) كه جانشينان واقعي پيامبرند باشد؛ خودسرانه و بدون جلب رضايت و موافقت آنها دست به اين‌ كار نزنند! بنابراين، هرگاه در عصر غيبت شرايط تشكيل حكومت اسلامي فراهم مي‌گردد و يقين پيدا كنيم كه حضرت مهدي(عج) راضي به تشكيل حكومت است و هدف از تشكيل حكومت است و هدف از تشكيل آن چيزي جز احياي اسلام و قرآن و جلب رضا و خشنودي آل محمد(ص) نباشد، نه‌تنها منعي براي تشكيل اين حكومت وجود ندارد، بلكه بايد به سراغ آن رفت.
براي روشن‌شدن اين مطلب توجه به اين روايت مناسب است. ابن ادريس در سرائر به صورت مرسل آورده است:
مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ أَبِي عَبْدِاللَّـهِ السَّيَّارِيِّ عَنْ رَجُلٍ قَالَ ذُكِرَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِاللَّـهِ(ع) مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) فَقَالَ لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِيعَتِي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الْخـَارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخـَارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَّ نَفَقَةُ عِيَالِه؛
شخصي مي‌گويد: هنگامي كه در محضر امام جعفر صادق(ع) سخن از قيام و انقلابيان از آل‌محمد(ص) به ميان آمد، ايشان فرمود: من و شيعيانم در خير و سلامت خواهیم بود تا زماني كه كسي از ما، عليه اينان قيام كند و آرزو دارم كه يكي از آل‌محمد(ص) خروج كند و مخارج اهل و عيال او را من بر عهده بگيرم.
البته برخي سياري را ضعيف مي‌دانند، ولي چون مرحوم كليني و ديگران زياد از وي روايت نقل كرده‌اند، مي‌تواند دليلي بر موثق بودن وي باشد. ولی در هر صورت این روایت مرسل است.
سؤال: ممكن است گفته شود: «ظاهر حديث دلالت بر بطلان تمامي قيام‌هاي قبل از ظهور قائم(عج) دارد، يعني همة قيام‌ها باطل است، خواه دعوت به سوي خود يا به سوي اهل‌بيت(علیهم السلام) باشد، معنا و مفهوم اين روايت‌ها قيام قبل از نهضت جهاني امام عصر(عج) است و فرقي نمي‌كند دعوت آن قيام حق يا باطل باشد.»
جواب: براي اين سؤال دو پاسخ مي‌توان ارائه كرد كه عبارت است از:
یکم. احتمال صدور روايت به موارد خاص
احتمالاً اين روايات ناظر به موارد خاص و به اصطلاح «قضية خارجيه» باشد، يعني در آن زمان پرچم‌هاي بخصوص و با ويژگي‌هاي خاص با عنوان امامت و يا مهدويت براي درگيري با حكومت وقت برافراشته مي‌شد كه ماهيت آنها براي مردم مورد سؤال بود و نمي‌دانستند در برابر آن شرايط خاص چه وظيفه‌اي دارند. لذا امام(ع) براي روشن نمودن وظايف آنان با توجه به موقعيت زمان و مكان اين احاديث را بيان فرموده‌اند و بسيار بعيد است كه امام(ع) بدون هيچ پيش‌زمينه‌اي و به صورت ناگهاني و ابتدايي اين گفتار را بيان كرده باشد. مرحوم نعماني(ره) كه به عصر معصومان(علیهم السلام) نیز نزديك است، اين روايات را در عنوان اين باب آورده است: «ما روي فيمن ادعى الإمامة و من زعم أنه إمام و ليس بإمام و أن كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت».
گويا ايشان اين روايات را از آن‌رو در كنار هم قرار داده، که عقیده دارد پرچمي طاغوت است كه صاحب آن ادعاي امامت کند. در حقيقت، بنابر سياق و مفهوم روايات اين باب، پرچمي طاغوت است كه برافرازندة آن مردم را به سوي خود با عنوان امامت فرا‌خواند و هر پرچمي قبل از قيام قائم(عج) اين‌چنين باشد، قطعاً طاغوت است.
دوم. تعارض با روايات مؤيد قيام
اگر اين حديث را به صورت مطلق براي همة زمان‌ها بدانيم، با برخي از روايات معارض می‌شود كه قيام‌ها را تأیید می‌کنند. لذا بنابر احتمال بسيار اين روايت عموميت ندارد؛ زيرا بنابر برخي از روايات اهل‌بيت(علیهم السلام) دربارة برخي از قيام‌ها نظر مثبت داشته‌اند و علاوه بر تأييد از همگان خواسته‌اند كه آنها را دنبال كنند كه به نمونه‌هايي از اين روايات اشاره مي‌شود.
در روايتي طولاني دربارة علائم ظهور، ابوبصير از امام محمد باقر(ع) نقل مي‌كند:
و ليس في الرايات راية أهدى من راية اليماني هي راية هدى لأنه يدعو إلى صاحبكم فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس و كل مسلم و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رأيته راية هدى و لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعو إلى الحق و إلى طريق مستقيم؛
هيچ‌يك از پرچم‌هاي برافراشته شده [قبل از ظهور آن حضرت] هدايت يافته‌تر از پرچم يماني نيست. پرچم او پرچم هدايت است؛ چون كه مردم را به صاحبتان دعوت مي‌كند. پس هنگامي كه يماني خروج كرد، فروختن سلاح به مردم و به هر مسلمان حرام است. [بايد رايگان در اختيار آنها گذاشته شود يا به مردمي كه در مقابل او بايستند نبايد سلاح فروخت] پس از خروج او به ياري‌اش بشتاب؛ زيرا پرچم او پرچم هدايت است و بر هيچ مسلمان جايز نيست با او مخالفت نماید و كارشكني كند و اقدام‌كننده بر اين كار، اهل آتش است؛ زيرا يماني به حق و صراط مستقیم دعوت مي‌نمايد.
از اين روايت استفاده مي‌شود كه قبل از قيام جهاني امام مهدي(عج) پرچم‌هاي حق نيز برافراشته مي‌شود كه ياري كردن دعوت آنان جزو وظايف مسلم است. هم‌چنین روايتي كه كشته‌هاي برخي از قيام‌هاي قبل از ظهور را شهيد ياد كرده‌اند، در تعارض با روايات طاغوت بودن پرچم‌هاي برافراشته است.
بنابر روایتی از ابوخالد كابلي، امام محمد باقر(ع) می‌فرماید:
كأني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحقّ فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما سألوه فلا يقبلونه حتّى يقوموا و لا يدفعونها إلّا إلى صاحبكم قتلاهم شهداء أمّا إنّي لو أدركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر؛
گويا از مشرق قومي مشاهده مي‌كنم كه براي به دست آوردن حق قيام مي‌نمايند، اما حق به آنها داده نمي‌شود. پس با جديت بيشتر به دنبال آن مي‌روند، باز هم به آنها داده نمي‌شود. پس هنگامي كه اين چنين ديدند، شمشيرهايشان را بر شانه‌هايشان مي‌گذارند. در آن صورت آن‌چه مي‌خواهند به آنها داده مي‌شود، اما آنها نمي‌پذيرند و قيام مي‌كنند و آن را تنها به صاحب شما امام زمان(عج) واگذار مي‌كنند. كشته‌هاي آنان شهيدند. اگر من چنين زماني را دريابم، جانم را در اختيار صاحب و رهبر اين قيام قرار خواهم داد.
سوم. تعارض با آيات و روايات جهاد و امر به معروف
آيات بسياري در قرآن كريم به‌گونة التزام بر جواز قيام بلكه وجوب آن دلالت دارد كه برخي از آن آیات در پی می‌آید:
وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهـُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّـهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِيٌ عَزِيزٌ * الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَآتَوُا الزَّكَوةَ وَأَمَرُوا بِالْمـَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمـُنكَرِ وَلِلَّـهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ؛
و اگر خدا بعضى از مردم را با بعضي ديگر دفع نمى‏كرد، صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود، سخت ويران مى‏شد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين] او را يارى مى‏كند، يارى مى‏دهد، چرا كه خدا سخت نيرومندِ شكست‏ناپذير است. همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مى‏دارند و زكات مى‏دهند و به كارهاى پسنديده وامى‏دارند، و از كارهاى ناپسند بازمى‏دارند، و فرجام همة كارها از آنِ خداست.
بنابر اين آيه، خداوند متعال، فساد و خرابي مساجد و معابد را دشمن مي‌دارد و دوست دارد افراد باصلاحيت كه اگر در زمين تمكّن یابند و فرمان‌رواي آن گردند، فرايض خدا را برپا مي‌دارند و با دفع اهل فساد و حفظ معابد و اقامة دعائم دين و انجام فرايض خدا را ياري مي‌دهند، حاكميت زمين را به عهده گيرند و روشن است كه دفع اهل فساد چه‌بسا جز قيام و مبارزه امكان‌پذير نيست.
آذري قمي در بررسي اين گروه از روايات مي‌نويسد:
خلاصه آن‌كه در معناي اين چند روايت بايد به مسلمات فقه اسلام و قرآن و روايات و ديگر قراین و شواهد توجه داشته باشيم و همان‌گونه كه ائمه(علیهم السلام) فرموده‌اند، بايد همه را با هم ملاحظه كرده و سپس نتيجه‌گيري كنيم. آيا با وجود احكام و مطالب ديگر اسلام و قرآن، مي‌توان روايات فوق را حمل بر معنايي كه مخالفين انقلاب اسلامي ما مي‌گويند نماييم و بگوييم در زمان غيبت امام زمان(عج) هيچ نوع حركت، قيام، مبارزه، دفاع، تشكيل حكومت و اجراي حدود جايز نيست و حتي قيام براي امر به معروف و نهي از منكر حرام است؟ آيا قرآن مجيد نمي‌فرمايد: وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمـُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى‏ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى‏ تَفِي‏ءَ إِلَى‏ أَمْرِ اللَّـهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمـُقْسِطِينَ با اين‌كه در اين آية شريفه امر به مبارزه باغي ‌شده است و اختصاص به زمان خاصي هم ندارد، چه‌طور مي‌توان گفت كه سكون و سكوت مسلمانان براي هميشه در زمان غيبت سفارش شده است؟
آذري قمي با توجه به آيات مهدوي، روايات نهي از قيام را اين‌گونه جواب مي‌دهند:
آيات متعددي در قرآن كريم، مربوط به وراثت زمين براي بندگان صالح خداوند متعال و به دست آمدن قدرت و تمكّن براي مستضعفين از براي اجراي احكام الهي و ذلت طواغيت و مستكبرين موجود است و انقلاب حضرت مهدي(عج) با گستردگي و عظمتي كه دارد از مصاديق مسلم و مورد توجه اين آيات به شمار مي‌رود و ائمة معصومين(علیهم السلام) هم آيات مذكور را همين‌گونه تفسير و تأويل فرموده‌اند.
همين امر موجب شده است كه عده‌اي تصور كنند كه به‌طور كلّي انقلاب‌هاي قبل از قيام آن حضرت از سياق آن روايات خارج و اساساً آيات شريفه منحصراً مربوط به قيام خاص حضرت مهدي(عج) است، در حالي كه لفظ آنها عام و مورد آنها در قرآن، خاص آن قيام نيست، به‌طوري كه اختصاص آيات انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) مستلزم خروج مورد است، مثل آية شريفة وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهـُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ.
اين آيات در مورد بني‌اسرائيل كه فرعون آنان را به استضعاف كشيده بود، نازل شده است و اگر آية فوق بر بازوي حضرت مرقوم شده و يا در موقع ولادت آن را قرائت نموده، از باب جري و تطبيق بوده و مراد آن است كه مضمون اين آيه، سنت لايتغير ولايتبدل الهي است و اختصاص به قوم و كشوري ندارد گرچه تنها مورد و مصداق وحيد آيه بني‌اسرائيل و يا فرعون و هامان و سپاهيان آن دو باشد.
پس تطبيق آية شريفه بر قيام جهاني آن حضرت توسط ائمة معصومين(علیهم السلام) نه‌تنها انحصار آن را اثبات نمي‌كند، بلكه دليل بر عدم اختصاص به بني‌اسرائيل و سرايت مضمون آن به ساير قيام‌ها و نهضت‌هاست.
بنابراين، انقلاب‌هاي قبل از قيام حضرت مهدي(عج) مشمول اين كليت و حتميت است و در فرض صدق عنوان و موضوع و شرايط آيه، حتماً به آثار و احكام پنج‌گانة موجود در آيه دست خواهند يافت. اثبات كليت آيه و اخبار و روايات درصدد رفع اين توهّم است كه حكم اين آيات، در مورد همة مستضعفين باشد، حتي اگر اعتقاد به خدا و قيامت و مكتب حيات بخش الهي نداشته باشند و امامت و پيشوايي رهبران الهي را نفي كنند يا در مقابل مستكبران و ستم‌كاران ساكت باشند.
سپس ايشان براي روشن شدن اين مطالب پنج نكته ذكر مي‌كند و در خاتمه مي‌نويسد:
خلاصة استدلال به آية شريفه اين است كه هر قوم و كشوري اگر مورد ظلم و ستم قرار گيرند و به خداي واحد و مكتب حق ايمان داشته باشند و حكومت و رهبري حاكمان الهي را بپذيرند و در راه تحقق حكومت الهي و آزادي محرومين، جهاد كنند و از حق انساني خود دفاع نمايند و در مقابل فشار و ناملايمات صبر و استقامت لازم را به خرج دهند، قطعاً به پيروزي خواهند رسيد و دشمنان خود را هر چه قوي‌تر و نيرومند‌تر هم باشند شكست خواهند داد. البته اين امر بسته به همت مجاهدين و مبارزين خواهد داشت.
در جاي ديگر با اشاره به آياتي ديگر مي‌نويسد:
اين آيه و آيات مشابه ديگر، خبر از يك واقعة بخصوص، يعني قيام جهاني حضرت مهدي(عج) را نمي‌دهد، بلكه آن واقعه به عنوان يكي از مصاديق، بلكه مهم‌ترين مصداق آن است و اگر اين آيه، در روايات وارده از ائمه معصومين(علیهم السلام) به حكومت جهاني واحد تفسير شده، دليل بر انحصار آن نيست؛ زيرا اگر در موارد و مصاديق ديگر ترديد شود، در شمول آيه بر بني‌اسرائيل مستضعف و حضرت موسي(ع) نمي‌توان ترديد كرد. بنابراين، آيه وعده‌اي است كلي و شامل همة بندگان صالح و مؤمن، كه براي آزادي و حكومت الهي مبارزه كرده وليكن به استضعاف كشيده شده و مورد ظلم و تعدي قرار گرفته‌اند ولي اگر در راه حق و عمل به احكام الهي و حمايت از محرومين ثابت قدم بمانند سرانجام حكومت ايده‌آل‌شان را به دست خواهند آورد و حكومتشان هم ادامه خواهد يافت و الا متلاشي خواهند شد و انقلابي‌ها زمان غيبت امام عصر(عج) از اين قاعده و شرايط مستثنا نيستند.
دربارة امر به معروف و نهي از منكر نيز روايات فراواني در دست است. فقط شيخ حر عاملي(ره) در كتاب وسائل الشيعه بيش از هفتصد روايت را نقل كرده است. اين گنجينة ارزش‌مند در طول تاريخ براي علماي اسلام زواياي گوناگوني در فقه، اخلاق و تفسير گشوده است و دانش‌مندان بر اساس آنها حكم به وجوب امر به معروف به مفهوم وسيع آن با رعايت مراتب داده‌اند، يعني در صورتي كه نصيحت و ارشاد و تهديد و ارعاب نتيجه نداد، نوبت به قيام مي‌رسد. نمونه‌اي از اين روايات در پی می‌آید:
اميرمؤمنان حضرت علي(ع) مي‌فرمايد:
أَيُّهَا الْمـُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّـهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِين؛
اي مؤمنان! هركس مشاهده كند تجاوز و ستمي صورت مي‌گيرد و مردم به عمل ناشايستي دعوت مي‌شوند و او با قلب خويش، آن را ناخوشايند دارد، خود را سالم و دور از هر بدي نگاه داشته است و آن‌كس كه با زبان، آن را مورد اعتراض قرار دهد، پاداش مي‌برد و اين از رفيقش افضل است و اما آن‌كس كه با شمشير در برابر عمل ناشايسته قيام كند تا كلمة خدا برفراز و كلمة ستم‌گران در فرود قرار گيرد، اين همان كس است كه به راه هدايت دست يافته و به راه راست گام نهاده و نور يقين در دل وي درخشيده است.
در جنگ صفّين، فردي خدمت حضرت علي(ع) رسيد و تقاضاي مصالحه كرد تا معاويه و يارانش به شام برگردند. امام ضمن ردّ اين پيشنهاد، علت اصرار خود برای مبارزه را اقامة امر به معروف و نهي از منكر ذكر مي‌فرمايد:
إن الله تعالى ذكره لم يرض من أوليائه أن يعصى في الأرض و هم سكوت مذعنون لا يأمرون بمعروف و لا ينهون عن منكر فوجدت القتال أهون علي من معالجة الأغلال في جهنم؛
خداوند از اولياي خود راضي نيست كه در هنگام گناه بر روي زمين آنها ببينند و بدانند و ساكت باشند و امر به معروف و نهي از منكر نكنند، از اين جهت جنگ را بر خودم آسان‌تر از غل‌هاي جهنم يافتم.
امام حسين(ع) نيز انگیزة قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر ذكر مي‌فرمايد:
وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمـَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمـُنْكَر؛
من از روي خودخواهي يا براي خوش‌گذراني يا براي فساد و ستم‌گري از مدينه خارج نشدم، بلكه طالب مصلحت امت جدم و خواستار انجام امر به معروف و نهي از منكر هستم.
امام محمد باقر(ع) دربارة كارهاي ناشايست حاكمان مي‌فرمايد:
فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّـهِ لَوْمَةَ لَائِم‏؛
در دل زشت شماريد و با زبان ابراز ناراحتي كنيد و با سيلي به صورت آنان بنوازيد و در راه خدا از ملامت هيچ ملامت‌گري نهراسيد.
امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
مَا جَعَلَ اللَّـهُ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ كَفَّ الْيَدِ وَ لَكِنْ جَعَلَهُمَا يُبْسَطَانِ مَعاً وَ يُكَفَّانِ مَعا ً؛
چنين نيست كه خداوند زبان را گشوده و دست را بسته باشد، بلكه هر دو را به گونه‌اي قرار داده كه باهم باز و باهم بسته مي‌گردند.
ظاهر روايات طاغوت بودن پرچم‌هاي برافراشته با روايات جهاد و امربه معروف و نهي از منكر تعارض دارد و در مقام تعارض بايد از ظاهر اين روايات دست برداشت؛ زيرا قيام و حركت عليه نظام سلطه و جور و دفاع از كيان اسلام و مسلمانان بر همگان واجب است.
آذري قمي در اين زمینه مي‌نويسد:
هر كس با قرآن مأنوس باشد، مي‌داند كه منطق اسلام و خواستة خداي متعال، سازش و بي‌تفاوتي و سكوت در مقابل ستم‌كاران نيست و هم‌چنین عقل و فطرت سليم نيز مؤيد اين گفتار است. اگر ديده شد برخي روايات حاوي مطالب غيرقابل قبولي است، در صورتي كه از نظر سند قابل اعتماد باشد، بايد به توجيه آن بپردازيم و در صورتي كه غيرقابل توجيه باشد، به دستور خود ائمه معصومين(علیهم السلام) فهم معناي آن را به خودشان واگذار مي‌نماييم.
علامه طهراني دربارة اين حديث بعد از توضيح و تبيين مفهوم طاغوت مي‌نويسد:
همان‌طور كه در قرآن و آيات محكمات و متشابهات وجود دارد و طبق نصّ قرآن بايد متشابهات را به محكمات برگرداند، در اخبار ائمه(علیهم السلام) نيز محكمات و متشابهات وجود دارد. طبق فرمايشات خود آن بزرگواران بايد متشابهات از احاديث را به محكمات از احاديث برگرداند و قاعدة مجمل و مبيّن و متشابه و محكم را همه‌جا جاري و ساري كرد و در محاورات عرفیه نيز مسئله همين‌طور است. مثلاً اگر خطابه‌اي را كه در يك سياق وارد شده است در نظر بگيريم، بايد صدر و ذيلش را با هم‌ديگر ملاحظه كنيم و بسنجيم اگر در يك جمله‌ اجمال بود، جملة ديگر بيان اوست و اگر در يك‌جا مطلب خفي بود، قرينة ديگر مبيّن اوست. دربارة اين روايت هم نمي‌توان گفت قيام اطلاقي طاغوت است و منع شده است؛ زيرا آيات قرآن و اخبار كثيرة مستفيضة متواتره (بالتواتر المعنوي) دلالت دارد بر اين‌كه انسان بايد از ظلم جلوگيري كند و زير بار ولايت كافر نباشد.
آية‌الله سيد محمدباقر حكيم(ره) از قول شهيد صدر مي‌نويسد:
همة روايات صادر شده از اهل‌بيت(علیهم السلام) و پيامبر(ص) كه دليل ظنّي به حساب مي‌آيد، چنان‌چه با روح قرآن هم‌آهنگ نباشد، بيهوده و باطل و ترك آن نيز واجب است و از قبيل همين روايات حديث صحيح و معتبر «كل راية» است كه مضمون آن بر اساس ظاهرش منافات با روح قرآن و آياتي كه دلالت بر وجوب ايستادگي در برابر كفر، ظلم، طغيان و فساد دارد. بنابراين، صحت سند اين روايات ما را به يقين نمي‌رساند و اين روايات ظني مي‌باشد، اما اگر از ظاهر روايات صرف‌نظر كنيم، مانند اين‌كه منظور از پرچم در اين روايات پرچم‌هاي مقابل قيام حضرت مهدي(عج) يا قيام‌هاي بدون اجازه و نام حضرت(ع) باشد، يا اين‌كه روايات ناظر به حركت‌هاي هم‌زمان با صدور روايات در اين‌باره روايات جالب‌توجهي وجود دارد كه يك نمونه از آن را متذكر مي‌شويم:
يونس روايت مي‌كند كه خدمت امام رضا(ع) بودم، شخصي آمد و گفت: فدايت شوم، به يكي از دوستان و شيعيان شما خبر رسيده كه مردي براي جهاد در راه خدا بين مردم، شمشير و كمان تقسيم مي‌كند و او نيز رفته و شمشير و كمان را گرفته است، ولي نمي‌دانسته كه اين سلاح براي جهاد زير نظر حكومت جایز است. سپس ياران و اصحاب با او ملاقات نموده و به او گفتند كه جنگ همراه با اينها جايز نيست و او را مجبور كردند كه شمشير و كمان را به كسي كه از او گرفته بازگرداند.
حضرت فرمود: بله بايد چنين كاري انجام دهد.
سؤال‌كننده گفت: اما به دنبال آن شخص گشته، ولي او را نيافته است. به او گفته‌اند كه آن شخص از آن محل رفته است.
حضرت فرمود: پس به مرزها برود، اما جنگ نكند.
گفت: مثل قزوين و عسقلان (شهري در جنوب فلسطين) و ديلم (گيلان) و مرزهاي نظير اينها؟
حضرت فرمود: بله.
گفت: اگر دشمنان به مرزهايي كه او برای مرزباني رفته هجوم آوردند چه بكند؟ فرمود: برای حفظ كيان اسلام با آنها بجنگد.
گفت: به هر شكل با آنها بجنگد و جهاد كند؟
حضرت(ع) فرمود:
لَا إِلَّا أَنْ يَخَافَ عَلَى ذَرَارِيِّ الْمـُسْلِمِينَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَكَ لَوْ أَنَّ الرُّومَ دَخَلُوا عَلَى الْمـُسْلِمِينَ لَمْ يَنْبَغِ لَهـُمْ أَنْ يَمْنَعُوهُمْ قَالَ يُرَابِطُ وَ لَا يُقَاتِلُ فَإِنْ خَافَ عَلَى بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ وَ الْمـُسْلِمِينَ قَاتَلَ فَيَكُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ لَا لِلسُّلْطَانِ لِأَنَّ فِي دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِكْرِ مُحَمَّدٍ(ص)؛
نه مگر اين‌كه دارالاسلام و كشورهاي اسلامي در خطر باشد، آيا در نظر تو اگر رومي‌ها به شهرهاي مسلمانان هجوم بياورند نبايد جلوي آنها را گرفت؟ بله اگر با هجوم آنان به اساس اسلام و مسلمين لطمه وارد مي‌شود، بايد با آنان بجنگد، برای خودش [به خاطر تكليفي كه به علت دفاع به عهده اوست] نه برای سلطنت [بني‌العباس] چون اگر اسلام متلاشي شد و به فراموشي گراييد، ذكر و ياد و نام حضرت محمد(ص) نيز فراموش شده است.
اين روايت را مشايخ ثلاثه (شيخ كليني، شيخ طوسي و شيخ صدوق) روايت كرده‌اند و ظاهراً روايتي صحيحه است. تنها دربارة محمد بن عيسي بن عبيد اختلاف نظر وجود دارد كه ظاهراً فردي ثقه و مورد اعتماد است و نجاشي نيز به همين نظر معتقد است.
بنابر اين روايت، دفاع از اسلام و مسلمين و دفاع در برابر هجوم كفار واجب است و چنان‌چه امري واجب باشد، مقدمات آن نيز واجب است. لذا مقدمات دفاع در برابر هجمه‌هاي امروزي با تشكيل سازمان‌هاي مختلف و حركت و قيام همراه با برافراشته كردن پرچم و دعوت انسان‌ها براي ياري رساندن به حق واجب است.
خلاصه اين روايت (كل راية...) با روايات بسياري كه در باب امر به معروف و نهي از منكر و باب جهاد وارد شده است، تعارض دارد، به‌ويژه آن‌كه بعضي از فقهاي معاصر در دوران غيبت حضرت مهدي(عج) جهاد ابتدايي را نيز واجب و فتوا به وجوب آن داده‌‌اند.
مرحوم آية‌الله خويي(ره) در ملحقات منهاج الصالحين مي‌نويسد:
از مجموع مطالب گذشته، چنين به دست آمد كه ظاهراً وجوب جهاد در دوران غيبت ساقط نمي‌شود، بلكه در تمامي زمان‌ها جهاد واجب است. البته در صورت جمع‌بودن شرايط جهاد و آن منوط به تشخيص اهل خبره كارشناسان مسائل نظامي و آن‌كه جهاد به مصلحت اسلام است و نيرو و سلاح كافي براي راندن دشمن وجود دارد، به‌گونه‌اي كه هرگز احتمال شكست در جنگ متصور نيست.
سپس مي‌نويسد:
اما رواياتي كه دربارة حرمت قيام مسلحانه عليه حكام و خلفاي ظلم، پيش از قيام حضرت قائم(عج) وارد شده است، ربطي به بحث ما ندارد و بيگانه از موضوع جهاد با كفار است.
آقاي نجم‌الدين طبسي دربارة اين كلام مي‌نويسد:
گويا مرحوم خوئي(ره) اصل روايات را پذيرفته و دلالت آن را نيز قبول كرده، اما مورد آن را قيام عليه حكومت‌هاي به ظاهر اسلامي مي‌داند، نه كفار. ولي با بررسي گستردة سند و دلالت روايات ظاهراً جواب معلوم باشد.
3. مفهوم و مصداق قائم(عج)
برخي در جواب از اين روايات احتمال داده‌اند كه منظور از قائم همة معصومان(علیهم السلام) هستند و اين روايات ناظر به دوران غيبت صغرا نیست و دوران حيات معصومان(علیهم السلام) را دربر نمی‌گیرد.
صاحب دراسات في ولاية الفقيه مي‌نويسد: احتمال ضعيف ديگري كه دربارة روايت وجود دارد، اين است كه مراد از لفظ «القائم» در اين روايت و روايات ديگر، امام دوازدهم(عج) نباشد، بلكه مراد از قائم هر كسي باشد كه قيام به حق كند و غرض اين روايت، تخطئة كساني است كه در زماني كه رهبر به حق، مشغول تهية مقدمات و ايحاد شرايط براي قيام است فرصت‌طلبانه براي به دست آوردن رياست و جذب مردم، دست به حركت‌هاي شتاب‌زده و ناپخته و زودرس مي‌زنند. بر اساس اين احتمال، شايد بتوان گفت برخي از ائمه(علیهم السلام) درصدد تهية مقدمات قيام و انقلاب بودند، اما به دلیل تقيه نكردن برخي از شيعيان و كتمان نكردن رازها يا به دلیل پيش‌افتادن برخي و دست زدن به حركت و قيام زودرس، اساس قيام به حق را ويران كردند و زمينة آن را از بين بردند (و اين روايت براي بازداشتن افراد از دست زدن به اين‌گونه قيام‌هاي زودرس باشد).
در كتاب تحف العقول ضمن وصيت امام صادق(ع) به مؤمن الطاق آمده است:
فو الله لقد قرب هذا الأمر ثلاث مرّات فأذعتموه فأخّره الله‏؛
به خدا سوگند سه مرتبه موقعيت اين امر نزديك شد، اما شما آن را فاش كرديد، پس خدا آن را به تأخير افكند.
مرحوم كليني در كافي، در اواخر كتاب الحجة بابي را تحت عنوان «إنّ الائمّة کلّهم قائمون بأمر الله هادون إلیه؛ همة ائمه(علیهم السلام) قائم به امر خدا هستند» گشوده که در آن باب، عبدالله بن سنان روايت کرده كه خدمت امام صادق(ع) آية يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ را قرائت كردم. حضرت فرمود: امام آن كسي است كه پيشاپيش آنهاست و او قائم مردم زمان خويش است.
پيش از اين نيز گذشت كه لفظ امام از نظر لغت براي هر پيشوا و جلوداري وضع شده است و منحصر به امامان دوازده‌گانه(علیهم السلام) نيست. بر اين اساس، شايد مراد از «قائم اهل زمان خويش» نيز اعم باشد و مراد از آن قائم بالفعل در ميان هر امت باشد. اما از سوي ديگر اين احتمال بسيار بعيد به نظر مي‌رسد؛ زيرا ظاهر لفظ «قائم» (همراه با الف و لام تعريف) در روايات، همان قائم مورد نظر يعني امام زمان(عج) است. پس در اين صورت مراد از پرچمي كه در اين روايت مذمت شده، پرچمي است كه صاحب آن مردم را به نفس خويش فراخواند، نه به اقامة حق و اطاعت از امام به حق.
نجم‌الدين طبسي در نقد و بررسي اين احتمال مي‌نويسد:
گمان مي‌رود اين سخن، نه‌تنها دفع اشكال نمي‌كند، بلكه دامنة اشكال را گسترده‌تر مي‌كند؛ زيرا معناي آن زير سؤال بودن تمامي قيام‌ها در تمامي دوران حضور ائمه طاهرين(علیهم السلام) باشد.
باری، اين روايات مورد توجه بسياري از علما و دانش‌مندان نيز بوده و در آثار خودشان آنها را نقد کرده‌اند. براي نمونه، آية‌الله مكارم شيرازي در نقد و بررسي اين روايات مي‌نويسد:
1. ما داراي يك سلسله اصول مسلم در شريعت اسلامي هستيم كه تخطّي از آنها جايز نيست، از جمله «امر به معروف و نهي از منكر» از امور مسلمي است كه هيچ‌گونه ترديدي در آن روا نيست. آيات و روايات فراوان با تأكيد بسيار، روي اين دو اصل مسلّم تكيه كرده است.
حال اگر در محيطي قرار بگيريم كه احكام الهي پايمال شده، منكرات آشكار گشته و معروف‌ها به فراموشي سپرده شده و ظلم و فساد همه‌جا را فرا گرفته است و ما قادر هستيم كه با يك قيام مؤثر نظام حكومت فاسد را بر هم زنيم و در مقياس وسيعي منكرات را از ميان ببريم و معروف را جانشين آن سازيم، آيا در چنين فرضي هيچ‌كس مي‌تواند مدّعي شود كه اين كار حرام است و بايد نشست و تماشاچي صحنه‌هاي فساد پايمال شدن احكام اسلام و خروج جوانان مسلمان از دين و آيين بود؟
ممكن است بهانه‌جويان بگويند چنين چيزي واقع نشده، ما مي‌گوييم فرض كنيد چنين امري رخ داد؛ اين فرض كه محال عقلي نيست، آيا باز هم در اين فرض مي‌گوييد بايد دست از هر اقدامي برداشت و تسليم فراگيري فساد و ظلم و نابودي احكام اسلامي بود؟
گمان نمي‌كنيم هيچ عالم و محقّقي چنين چيزي بر زبان جاري كند! ...
كوتاه‌سخن اين‌كه به فرض كه روايات فوق تصريح كند كه قبل از قيام مهدي(عج) هرگونه قيامي ماية گمراهي است، ما هرگز به خاطر خبر واحد يا چند خبر كه در حكم خبر واحد است، نمي‌توانيم اصول مسلّمة اسلام را كه در قرآن و كلمات معصومين(علیهم السلام) است، كنار بگذاريم. بنابراين، هر وقت مقدمات تشكيل حكومت اسلامي و برچيدن بساط ظلم و فساد و جنايت و بيدادگري فراهم گردد، نبايد در اقدام بر آن ترديدي به خود راه داد و ادلّة امر به معروف و نهي از منكر و اجراي حدود و اقامة عدل و داد را به عذر اين‌كه در چند خبر مشكوك از اين كار نهي شده است، نمي‌توان زير پا نهاد!
2. در برار اين روايات، روايات ديگري داريم كه نشان مي‌دهد ائمة هدي(علیهم السلام) بعضي از قيام‌هايي را كه در عصر و زمان آنها روي داد، ستودند، هر چند اين قيام‌ها به نتيجة نهايي نرسيد. چگونه ممكن است اين قيام‌ها ممنوع باشد و باز آن را بستايند؟
از جمله در روايات اسلامي از قيام «زيد بن علي» به عنوان يك قيام مقدس ياد شده است: مرحوم شهيد در قواعد در بحث «امر به معروف و نهي از منكر» مي‌گويد: «خروجش به اذن امام(ع) بود» و شيخ مفيد در ارشاد مي‌گويد: «زيد بعد از امام باقر(ع) برترين فرزندان امام سجاد(ع) و عالم و عابد و پارسا و سخّي و شجاع بود، با شمشير قيام كرد تا امر به معروف و نهي از منكر كند و خون‌خواهي شهداي كربلا نمايد.
مرحوم علامه مامقاني روايات فراوانی در فضيلت و مدح زيد بن علي نقل مي‌كند و پاره‌اي از روايات را كه در مذمّت او وارد شده است، در برابر روايات مدح، ناچيز و توجيه‌پذیر مي‌شمرد.
مرحوم علامه مجلسي بعد از آن‌كه اختلاف اخبار را دربارة «زيد» و قيام او ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد:
اخباري كه دلالت بر جلالت مقام او و مدح و ستايش او دارد و اين‌كه او مدّعي غير حق نبود بيشتر است و اكثر اصحاب به عظمت مقام زيد اعتراف دارند.
هرگاه قيام‌هاي قبل از حضرت مهدي(عج) قيام گمراهان و مشركان باشد، چگونه مي‌توان قيام زيد بن علي(ع) را تعريف و تمجيد كرد؟
نمونة ديگر رواياتي كه در مدح حسين بن علي شهيد فخّ آمده است؛ همان كسي است كه دعبل خزاعي در اشعار معروف «مدارس آيات» او را شهيد بزرگي از شهداي اهل‌بيت(علیهم السلام) ياد كرده است و امام علي بن موسي الرضا(ع) بر او خرده نگرفت، آن‌جا كه مي‌گويد:
قُبُور بِكرُ فانٍ و اُخري بِطَيْبةٍ
و اُخري بِفَخِّ نالَها صَلَواتي

حتي در حديثي از امام جواد(ع) نقل شده كه فرمود: «لَمْ يَكُنْ لَنَا بَعْدَ الْطَّفِّ مَصْرَعٌ أَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ؛ بعد از ماجراي كربلا قتل‌گاهي براي ما مهم‌تر از قتل‌گاه فخّ نبود.»
مرحوم علامه مامقاني در پايان شرح حال او مي‌گويد:
از آن‌چه كه گفتيم، روشن شد كه او از ثقات است؛ زيرا امام موسي بن جعفر(ع) در خبري به اين معنا گواهي داده و در حديث آمده: افرادي كه با او شهيد شدند پاداش دو شهيد دارند. و پيامبر(ص) در زمان خود بر او گريه كرد و امام صادق(ع) فرمود روح او پيش از جسدش به بهشت وارد شد!
از همه اينها گذشته در رواياتي آمده است كه قبل از قيام مهدي(عج) اقوامي قيام مي‌كنند و زمينه را براي قيام مهدي(عج) آماده مي‌سازند و از آنها در روايات به نيكي ياد شده است. اگر قيام‌هاي قبل از حضرت مهدي(عج) باطل و دعوت به طاغوت بود، اين روايات مفهوم صحيحي نداشت. برای نمونه، به دو روايت که از طرق شيعه و اهل سنت رسیده، اشاره می‌شود:
امام كاظم(ع) فرمود:
رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحـَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحـَدِيدِ لَا تُزِلُّهـُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحـَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّـهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛
مردي از اهل قم قيام مي‌كند و مردم را دعوت به حق مي‌نمايد. جمعيتي گرد او را مي‌گيرند كه مانند پاره‌هاي آهن (سخت و محكم) هستند، طوفان‌هاي سخت آنها را تكان نمي‌دهد و از جنگ خسته نمي‌شوند و ترس به خود راه نمي‌دهند و بر خدا توكّل مي‌كنند و عاقبت براي پرهيزكاران است!
بنابر تصریح بعضي از روايات كه به اين‌گونه قيام‌ها اشاره مي‌كنند، آنها زمينه‌ساز قيام حضرت مهدي(عج) هستند و به هر حال نشان مي‌دهد كه قيام‌هاي مشروعي قبل از قيام مهدي(عج) صورت مي‌گيرد؛ قيام‌هاي خونين و براي دعوت به سوي حق توأم با پيروزي.
در حديثي از سنن ابن ماجه، از منابع معروف اهل سنت آمده است که گروهي از جوانان بني‌هاشم خدمت پيامبر(ص) آمدند، هنگامي كه پيامبر(ص) آنها را ديد، چشمانش پر از اشك شد و رنگ مباركش دگرگون گشت. پرسیدند چرا در صورت مبارك شما آثار ناراحتي مي‌بينيم، فرمود:
إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّـهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي سَيَلْقَوْنَ بَعْدِي بَلَاءً وَ تَشْرِيداً وَ تَطْرِيداً حَتَّى يَأْتِيَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمـَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ فَيَسْأَلُونَ الْحـَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَيُقَاتِلُونَ وَ يُنْصَرُونَ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَ حَتَّى يَدْفَعُوهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً كَمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلْيَأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ؛
ما خانداني هستيم كه خداوند آخرت را براي ما بر دنيا برگزيده و خاندان من بعد از من با حوادث سخت و تبعيد و كنار زدن آنها (از مقام‌هايشان) روبه‌رو مي‌شوند تا اين‌كه گروهي از مشرق مي‌آيند كه با آنها پرچم‌هاي سياه است، مطالبة نيكي مي‌كنند (و خواهان حق و عدالت مي‌شوند) اما به آنها نمي‌دهند، پس پيكار مي‌كنند و ياري مي‌شوند و پيروز مي‌گردند و آن‌چه را مي‌خواهند به آنها مي‌دهند، ولي آنها پذيرا نمي‌شوند تا آن را به كسي از اهل‌بيت من بسپارند، پس زمين را از عدالت پر مي‌كند، آن‌گونه كه از ظلم پر شده است، هر كدام از شما آن زمان را درك كند، بايد به آنها بپيوندد، هر چند روي برف‌ها با سينه راه برود!
از ذيل روايت به خوبي استفاده مي‌شود كه اين قيام در آستانة قيام مهدي(عج) و قبل از آن واقع مي‌شود و زمينه‌ساز قيام آن حضرت خواهد بود و قيامي مشروع است.
بنابراین، قبل از قيام مهدي(عج) قيام‌هاي ديگري صورت مي‌گيرد كه جنبة الهي دارد؛ بعضي به نتيجه مي‌رسد و بعضي به شكست می‌انجامد و چنان نيست كه هر پرچمي كه قبل از حضرت مهدي(عج) برافراشته شود، پرچم طاغوت باشد، هر چند با اجازة اهل‌بيت(علیهم السلام) يا در مسير اهداف آنها قرار گيرد.
آخرين سخن اين‌كه رواياتي كه هر قيامي قبل از قيام مهدي(عج) را شرك‌آلود و در مسير طاغوت یاد کرده‌‌اند، بايد آن‌چنان تفسير شوند كه هم با مسلّمات فقهي و احكام امر به معروف و نهي از منكر (مبارزة با فساد) سازگار باشد و هم با قيام‌هاي متعددي كه در زمان معصومان(علیهم السلام) واقع شده و بر آن صحّه نهاده‌اند، هم‌آهنگ گردد. براي تفسير اين روايات چند راه وجود دارد:
یکم. منظور از آن قيام‌هايي است كه بدون اذن و اجازة معصومان(علیهم السلام) يا حاکمان شرع و نایبان عام امام در عصر غيبت صورت بگيرد؛
دوم. منظور قيام‌هايي است كه به قصد دعوت به خويش و نه دعوت به سوي اهداف آل‌محمد(ص) انجام گيرد كه در روايات بارها به آن اشاره شده است؛
سوم. منظور قيام‌هايي است كه در مقاطع خاصي صورت مي‌گيرد كه هيچ‌گونه آمادگي براي اين‌گونه قيام‌ها نيست و ائمه(علیهم السلام) براي پيش‌گيري از اين قيام‌هاي زودرس و ناپخته آن جمله‌ها را فرموده‌اند و از آن نهي كرده‌اند.
دعوت‌هاي عمومي قرآن امت اسلامي را به قيام بر ضد ظالمان و حمايت از مظلومان و اقامة قسط و عدل دعوت مي‌كند:
وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّـهِ وَالْمـُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِيراً؛
چرا در راه خدا و (در راه) مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستم‌گران) تضعيف شده‌اند، پيكار نمي‌كنيد؟ همان افراد (ستم‌ديده‌اي) كه مي‌گويند: پروردگارا! ما را از اين شهر كه اهلش ستم‌گرند، بيرون ببر! و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده و از جانب خود يار و ياوري براي ما تعيين فرما.
روشن است كه اين آيه و هم‌چنین آيات مشابه آن كه در زمينة اقامة قسط و عدل يا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالمان سخن مي‌گويد انحصار به زمان و مكان خاصي ندارد و يكي از اصول زيربنايي اسلام است و هر جا مقدمات و زمينه‌هاي اين هدف مقدس فراهم گردد، بايد بدون فوت وقت به آن اقدام نمود.
ابراهيم اميني نيز در اين‌باره مي‌نويسد:
بنابر مفاد حديث، نهضت‌هاي غيرديني مردود است، اما اگر نهضتي به عنوان دفاع از دين و حاكميت احكام و قوانين قرآن شكل گيرد، مردود نخواهد بود؛ زيرا در اين صورت پرچمي در برابر پرچم دين، برافراشته نشده و رهبري چنين نهضتي طاغوت نيست، بلكه ضد طاغوت است. چنين رهبري، مردم را به پرستش خويش دعوت نمي‌كند، بلكه به اطاعت از پروردگار جهان فرا مي‌خواند. چنين پرچمي نه‌تنها در برابر پرچم قائم آل محمد قرار نگرفته، بلكه در مسير حكومت جهاني آن جناب و زمينه‌ساز آن خواهد بود...
آذري قمي نيز در پاسخ به روايات اين گروه مي‌نويسد:
چون افرادي منحرف به نام مهدي موعود(عج) قيام كرده و مي‌خواستند از اعتقاد مسلمانان مخصوصاً شيعه سوءاستفاده كنند (با توجه به اين‌كه مهدي موعود(عج) كه برقرار كننده قسط و عدل جهاني و حكومت واحد الهي است فردي مشخص و فرزند امام حسن عسكري(ع) است و داراي ويژگي‌ها و علایم خاصي است كه حتي به اسم و القاب و مادر و پدر و زمان تولدش نيز تصريح شده است) و باز با توجه به اين‌كه ادعاي مهدويت، در زمان حضرت باقر و حضرت صادق(علیهما السلام) مورد سوءاستفاده‌هاي زيادي قرار مي‌گرفت و حتي پدر مختار معتقد به مهدويت محمد بن حنفيه (كه اعتقاد كيسانيه مي‌باشد) بوده است و پيش‌بيني هم مي‌شد كه قبل از تولد حضرت حجت(عج) و يا در زمان غيبت آن حضرت، اين‌گونه سوءاستفاده‌ها انجام گيرد، لذا ائمه(علیهم السلام) فرمودند: هر كس با ادعاي داشتن آن ويژگي‌ها كه مخصوص قائم آل محمد(ص) است قيام كند، طاغوت است. بالاتر از اين حتي در روايات آمده است كه گاهي بعضي از اصحاب ائمه(علیهم السلام) پيش‌نهاد قيام و مبارزه مسلحانه را به آنان تحت همين عنوان «مهدويت» مطرح مي‌كردند، ولي آن بزرگواران به شدت اين فكر را رد كرده و مي‌فرمودند: امامي كه بايد قيام كند و حكومت جهاني را تشكيل دهد ما نيستيم، بلكه از فرزندان ما بوده و هنوز هم وقت آن نشده است، مانند روايت معلّي بن خنيس كه امام دربارة خواستة آنان فرمود: «مَا أَنَا لِهـَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا يَقْتُلُ السُّفْيَانِي‏؛ من امام آنها نيستم مگر نمي‌دانند امام آنها سفياني را مي‌كشد.»
بنابراين، منظور از طاغوت در اين‌گونه روايات آن كسي است كه به باطل و بدون حقي لباس مهدويت را در بر كرده و خود را به جاي آن حضرت به مردم معرفي كند.
نشستن و همراهی در خانه
دسته‌اي ديگر از روايات به نشستن و توقف در خانه سفارش كرده‌اند و شيعيان را از شركت در هر قيام و مبارزه‌اي نهي كرده‌اند. اين روايات عبارتند از:
یکم. روايتی از امام علي(ع)
اميرمؤمنان(ع) در خطبه‌ای در شهر كوفه دربارة خوارج فرموده است:
الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّـهُ لَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّـهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا؛
بر جاي خود محكم بايستيد، در برابر بلاها و مشكلات استقامت كنيد، شمشيرها و دست‌ها را در هواي زبان‌هاي خويش به كار مگيريد و آن‌چه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته شتاب نكنيد؛ زيرا هر كس از شما كه در بستر خود با شناخت حق پروردگارش و حق پيامبر(ص) و اهل‌بيت پيامبر(ص) بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويي كه قصد انجام آن را داشته خواهد برد و نيت او ثواب شمشير كشيدن را دارد. همانا هر چيزي را وقت مشخص و سرآمدي است.
ابن‌ميثم بحراني در شرح اين خطبه آورده است:
امام(ع) در اين كلام، مردم را از دست زدن به جهاد بدون دستور امامي از فرزندان خويش پس از خود برحذر داشته و اين در شرايطي است كه كسي از آنان براي تشكيل حكومت قيام ننموده باشد كه در اين صورت، دست زدن به اين‌گونه تحركات جايز نيست مگر با اشاره و اجازة امام وقت.
نقد و بررسي دلالت
ابن‌ابي‌الحديد در شرح اين عبارت از خطبه مي‌نويسد:
امام علي(ع) با اين كلام در صدد آن نيست كه مردم كوفه را از رفتن به جنگ اهل شام باز دارد؛ زيرا امام(ع) همواره آنان را از سستي و كوتاه آمدن در جنگ با شاميان سرزنش كرده است، بلكه چون تعدادي از ياران امام(ع) در صدد بودند نفاق و فساد تعدادي از افراد فاسد و فاسق كوفه را شناسايي و برملا نمايند و آنان را به قتل برسانند، براي جلوگيري از پراكندگي، تشتت و ايجاد اختلاف داخلي بين سپاه خود، آنان را از اين كار در آن شرايط بازداشته و فرموده است: بنشينيد و بر بلاها صبر كنيد.
بنابراين، فرمايش اميرمؤمنان(ع) دربارة مورد خاص و شرايط ويژه زمان خود است و آن‌چه ابن ميثم بيان نموده خلاف ظاهر است.
چرا براي به دست آوردن سيرة امام علي(ع) و نظر ايشان در برابر ظلم و طاغوت به دیگر خطبه‌هاي ايشان توجهي نمي‌شود؟ كافي است براي روشن شدن نظرية امام(ع) در برابر كژي‌ها به خطبة 27 نهج‌البلاغه مراجعه شود كه حضرت چگونه «ساكنين» و «قاعدين» زمانة خود (مردم كوفه) را كه به بهانه‌هاي واهي شانه از زير بار مسئوليت خالي مي‌كردند، عتاب کرده و فرموده است:
فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تُغِيرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ يُعْصَى اللَّـهُ وَ تَرْضَوْن؛
زشت باد رويتان كه هدف تيرهاي دشمن قرار گرفته‌ايد! به شما هجوم مي‌آورند و به آنها هجوم نمي‌بريد، با شما مي‌جنگند، با آنها نمي‌جنگيد، معصيت خدا مي‌شود و شما به آن رضايت مي‌دهيد.
آیا اين طايفه از روايات که وظيفة انسان‌ها را نشستن در خانه می‌داند، با رواياتي كه انسان‌هاي عصر غيبت را ممتاز مي‌شمارد و حتي اجر هزار شهيد بدر و احد را براي آنان قائل است، جمع‌کردنی و توجيه‌پذیر است؟ آيا نشستن، سكوت، گوشه‌نشيني و كار به اجتماع نداشتن اين مقدار اجر و پاداش دارد؟
بدون ترديد، اين همه ستايش و ارزش مخصوص كساني است كه همانند مسلمانان صدر اسلام و دوران ائمه(علیهم السلام) با مبارزه و جان‌فشاني در برابر ظلم ايستادگي كنند وگرنه دين‌داري در كنج عزلت و اجر هزار شهيد هم‌سنخ نيست.
دوم. روايت زرّ بن حبيش
زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ قَالَ: خَطَبَ عَلِيٌّ(ع) بِالنَّهْرَوَانِ [إِلَى أَنْ قَالَ] فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمـُؤْمِنِينَ! حَدِّثْنَا عَنِ الْفِتَنِ. فَقَالَ: إِنَّ الْفِتْنَةَ إِذَا أَقْبَلَتْ شُبِّهَتْ. ثُمَّ ذَكَرَ الْفِتَنَ بَعْدَهُ [إِلَى أَنْ قَالَ] فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمـُؤْمِنِينَ! مَا نَصْنَعُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟ قَالَ: انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنِ اسْتَصْرَخُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ تُؤْجَرُوا وَ لَا تَسْتَبِقُوهُمْ فَتَصْرَعَكُمُ الْبَلِيَّةُ ثُمَّ ذَكَرَ حُصُولَ الْفَرَجِ بِخُرُوجِ صَاحِبِ الْأَمْرِ(ع)؛
زر بن حبيش روايت مي‌كند كه حضرت علي(ع) در نهروان خطبه ايراد مي‌فرمود، شخصي به پا خاست و گفت: اي اميرمؤمنان دربارة فتنه‌ها سخن بگو. حضرت فرمود: فتنه‌ها هنگامي كه روي مي‌آورند، شبهه‌ناك هستند. سپس پاره‌اي از فتنه‌ها را بر شمرد. شخص ديگري از جا برخاست و گفت: اي اميرمؤمنان در آن زمان چه كنيم؟ حضرت فرمود: به اهل‌بيت پيامبرتان نگاه كنيد، اگر آنها درنگ كردند و ايستادند، شما هم توقف كنيد و اگر از شما ياري طلبيدند، به ياري آنها بشتابيد تا اجر و پاداش ببريد و هرگز از آنها سبقت نگيريد كه مصيبت‌ها و مشكلات شما را فرا خواهد گرفت. سپس امام(ع) بشارت فرج و پيروزي به وسيلة خروج صاحب الامر(عج) را بيان فرمود.
اين حديث قسمتي از خطبه‌ای طولاني است كه در ابتدای كتاب الغارات درج شده و قسمتي از آن نيز در نهج‌البلاغه آمده است و نظير همين روايت نيز در كتاب سليم بن قيس هلالي به صورت مفصل مطرح شده است كه خواهان سكون و توقف است و از قيام نهي مي‌کند.
نقد و بررسي دلالت
فتنه‌هايي كه در اين حديث بيان شده دربارة زمان بني‌اميه است. بسيار روشن است كه در آن ايام اهل‌بيت(علیهم السلام) با حضورشان در جامعه، مرجع مردم بودند و اين روايت اشاره به همين مسئله‌ است كه در صورت توقف اهل‌بيت(علیهم السلام) شما نيز متوقف باشيد. در حقيقت اين حديث تأكيدي بر مرجعيت اهل‌بيت(علیهم السلام) است كه همراهي آنان در هر صورت ضرورت دارد و تقدم يا تأخر از آنان به هيچ وجه جايز نيست.
به عبارت ديگر، اين حديث بر محوريت اهل‌بيت(علیهم السلام) در همه حال خصوصاً بروز فتنه‌ها تأكيد دارد، يعني اگر اهل‌بيت(علیهم السلام) قيام و يا قعود داشتند، شما نیز همان‌طور باشيد.
اصولاً در زمان فتنه عزلت و خانه‌نشيني ممدوح است. امام جواد(ع) هم مي‌فرمايد:
و قبل ذلك فتنة شرّ... فمن أدرك ذلك الزّمان فليتّق الله و ليكن من احلاس بيته؛
پيش از آن روز موعود فتنة جان‌كاهي است... هر كس چنين زماني را درك كند، گليمي از گليم‌هاي خانه‌اش باشد.
آذري قمي از اين تأكيد چنین استفاده كرده ‌است:
پس معلوم مي‌شود، قبل از قيام قائم(عج) و رسيدن فرج نهايي به دست آن حضرت، قيام‌ها و خروج‌هايي كه از طرف ائمه(علیهم السلام) و يا به وسيلة نواب آنان ممكن است وقوع پيدا كند، هرگز از نظر شرعي ممنوعيت ندارد. پر واضح است كه فتح‌ نهايي جهان‌شمول به دست هيچ كس جز امام معصوم(ع) نخواهد بود و آن را فقط بايد در قيام مهدي موعود(عج) و در ظهور آن حضرت جست‌وجو كرد.
سوم. روايت جابر
أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد، عن هؤلاء الرجال الأربعة، عن ابن محبوب و أخبرنا محمد بن يعقوب الكليني أبوجعفر قال: حدثني علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه قال: و حدثني محمد بن عمران قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى قال: و حدثني علي بن محمد و غيره عن سهل بن زياد جميعا عن الحسن بن محبوب [قال] و حدثنا عبد الواحد بن عبدالله الموصلي عن أبي علي أحمد بن محمد بن أبي ناشر، عن أحمد بن هلال، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام، عن جابر بن يزيد الجعفي قال: قال أبو جعفر محمد بن علي الباقر(ع): يا جابر الزم الأرض و لا تحرّك يداً و لا رجلاً حتى ترى علامات أذكرها لك إن أدركتها: أوّلها اختلاف بني العباس... و مناد ينادي من السماء و يجيئكم الصوت من ناحية دمشق بالفتح... و راية السفياني.
... جابر بن يزيد جعفي مي‌گويد: امام باقر(ع) مي‌فرمايد: اي جابر! بر زمين بنشين (خانه‌نشين باش) و دست و پايي حركت مده (فعاليتي نكن) تا نشانه‌هايي را كه برايت ياد مي‌كنم ببيني اگر بدان برسي: نخستين آنها اختلاف بني‌عباس است... و آوازدهنده‌اي از آسمان ندا كند و شما را آوازي از جانب دمشق به فتح برسد... و پرچم سفياني...
بنابر اين روايت، فعاليت و قيام در اين عصر نهي شده و نشستن در خانه وظيفة همگان است.
چهارم. روايت جابر
كتاب جعفر بن محمد بن شريح الحضرمي عن ابراهيم بن جبير، عن جابر قال: محمد بن علي(ع):
ضَعْ خَدَّكَ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا تُحَرِّكْ رِجْلَيْكَ حَتَّى يَنْزِلُ الرُّومُ الرُّمَيْلَةَ وَ التُّرْكُ الْجـَزِيرَةَ وَ يُنَادِيَ مُنَادٍ مِنْ دِمَشْقَ؛
جابر مي‌گويد: امام محمد باقر(ع) فرمودند: صورتت را روي زمين بگذار و پاهايت را تكان مده تا زماني كه سپاه روم در رميله و لشكر ترك در جزيره فرود آیند و ندايي از سمت دمشق و ندا دهنده‌ای از دمشق ندا دهد به پا خيزد.
از اين روايت استفاده مي‌شود كه تا بروز علایم ظهور امام مهدي(عج) نبايد حركت و قيام نمود، بلكه وظیفه غنودن و خانه‌نشيني است.
پنجم. روايت جابر
علي بن أحمد عن عبيد الله بن موسى العلوي عن محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان عن منخل بن جميل، عن جابر بن يزيد، عن أبي جعفر الباقر(ع) أنّه قال: اسكنوا ما سكنت السماوات و الأرض ـ أي لا تخرجوا على أحد ـ فإن أمركم ليس به خفاء ألا إنّها آية من الله عزّ و جلّ ليست من الناس ألا إنها أضوأ من الشمس لا تخفى على برّ و لا فاجر، أ تعرفون الصبح؟ فإنّها كالصبح ليس به خفاء؛
جابر بن يزيد از امام باقر(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: تا آسمان و زمين ساكن است شما نيز ساكن و بي‌جنبش باشيد ـ يعني بر هيچ كس خروج نكنيد ـ كه كار شما پوشيدگي ندارد. بدانيد كه آن نشانه‌اي از جانب خداي عزّ و جلّ است نه از جانب مردم، بدانيد كه آن از آفتاب روشن‌تر است و بر نيكوكار و زشت‌كار پنهان نخواهد ماند. آيا صبح را مي‌شناسيد؟ آن نشانه همانند صبح است كه پنهان نیست.
نقد و بررسي دلالت
در اين سه روايت كه جابر از امام محمد باقر(ع) روايت كرده، بسيار روشن و بديهي است كه امام از شخص جابر نشستن و همراه نشدن با گروه‌هايي را خواسته كه دست به قيام زده‌اند. لذا بعيد است كه امام(ع) بی‌مقدمه و بدون مسئله‌ای در جامعه به جابر اين‌گونه فرموده باشد.
بنابراين، اوّلاً مخاطب اين فرمايش امام(ع) جابر است و بعيد نيست جابر ويژگي‌هاي خاصي مانند سدير داشته كه امام(ع) اين‌گونه او را خطاب کرده است. (در روايت بعدي شخصيت سدير و افرادي مانند او بررسي مي‌شود؛)
ثانياً احتمال دارد امام(ع) بر اساس تقيه اين سخنان را بيان فرموده باشد؛
ثالثاً بعيد نيست غرض اصلي امام(ع) بيان نشانه‌هاي ظهور امام مهدي(عج) باشد؛ زيرا جابر مي‌پنداشته كه زمان اين امام(ع) زمان ريشه‌كن شدن ظلم‌ها و فشارها و فسادهاست و چه بسا افرادي در آن زمان ادعاهايي مي‌نموده‌اند و امام در صدد اين بوده كه قبل از بروز اين علامت‌ها، تحريك و تحرك‌هاي جامعه را كه ادعاهاي بزرگي داشتند، خنثا کند.
در هر صورت، امثال اين‌گونه روايت‌ها نمي‌تواند با ادلة محكم و قطعي جهاد و امر به معروف و نهي از منكر مقابله نمايد.
ششم. روايت علي بن اسباط
و حدثنا محمد بن همام قال: حدثني جعفر بن محمد بن مالك الفزاري قال: حدثني محمد بن أحمد، عن علي بن أسباط عن بعض أصحابه عن أبي عبدالله(ع) أنه قال: كفوا ألسنتكم و الزموا بيوتكم، فإنه لا يصيبكم أمر تخصّون به أبداً و يصيب العامة و لا تزال الزيدية وقاءً لكم أبدا؛
علي بن اسباط به واسطة يكي از يارانش از امام صادق(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: زبان‌هايتان را نگاه داريد و در خانه‌هاي خود بنشينيد كه هرگز كاري كه مخصوص شما باشد دامن‌گيرتان نشود بلكه همگاني باشد و همواره زيديه سپر بلاي شما باشند.
اين حديث به درنگ کردن در منزل سفارش کرده و وظيفة انسان‌ها را در اين عصر خانه‌نشيني و ترك هرگونه قيام و مبارزه‌اي دانسته است.
نقد و بررسي دلالت
امام صادق(ع) در اين روايت، زيديه را سپر بلا براي شيعيان معرفي فرموده كه مشخص است در آن دوران موجي عليه حكومت برخاسته شده بود و حاكم وقت درصدد خاموش كردن و به سر جا نشاندن آن حركت بوده است. لذا امام از شيعيان مي‌خواهد براي نجات از اين درگيري در خانه بنشينند و بر طرفداري يا ضّد هيچ طرفي سخن نگويند و همان گروهي كه (زيديه) حكومت را تحريك كرده، مورد خطاب يا عتاب قرار مي‌گيرند.
بنابر اعتقاد زيديه امام كسي است كه «قائم بالسيف» باشد. لذا بعد از شهادت امام حسين(ع) به دنبال زيد راه افتادند و از همراهي با امامت امام سجاد(ع) سرباز زدند و در طول دوران به دنبال سرنگوني يا ضربه‌زدن به نظام ظلم و جور بودند. لذا بعيد نيست در دوران امامت امام جعفر صادق(ع) با برپايي شورش و نهضت، حكومت جور را تحريك كرده و حكومت درصدد پاسخ‌گويي بوده كه امام(ع) بر اساس مصلحت و حفظ شيعيان دستور مي‌فرمايند: در خانه بنشينيد! منطق اهل‌بيت(علیهم السلام) چنین بوده كه شيعيان را از دامن‌زدن و غرق شدن به فتنه‌ها بر حذر می‌داشته‌اند. امام علي(ع) هم دستور مي‌دهد:
كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ ؛
به هنگام فتنه‌ها مانند بچه شتر باشيد كه نه پشت دارد تا سواري دهد و نه پستاني كه از آن شير بدهد.
علي‌اكبر مهدي‌پور در برابر اين روايات، دوازده طايفه از روايات را برمي‌شمارد كه مخالف اين روايات است و توجيه درست اين اختلاف را همين فرمايش اميرمؤمنان(ع) مي‌داند، يعني اين دسته از روايات ناظر به زمان فتنه است.
هفتم. روايت سدير
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى، عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّـهِ(ع): يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِك‏؛
امام صادق(ع) به سدير مي‌فرمايد: اي سدير! ملازم خانه‌ات باش و چون پلاسي از پلاس‌هاي خانه‌ات و تا شب و روز آرامش دارند تو نيز آرام و ساكن باش و چون به تو خبر رسيد كه سفياني خروج كرده هرچند پياده به سوي ما كوچ كن!
ممكن است اهل سكوت، به اين روايت استناد کنند و اين روايت را منحصر به سدير ندانند، بلكه بر همه واجب است كه تا خروج سفياني و قيام قائم(عج) سكوت کنند و از قيام و خروج خودداري ورزند.
نقد و بررسي دلالت
براي روشن شدن مفهوم اين روايت ذكر دو نكته لازم است:
ـ شأن صدور روايت
در پايان حاكميت ننگين بني‌اميه و ايجاد حركت‌هاي انقلابي مردمي در گوشه و كنار جهان اسلام عليه مروان حمار آخرين خليفة اموي، غلامان و ياران ابراهيم عباسي در اطراف زندان كوفه به نوجوان غريبه‌اي برخورد ‌كردند كه توجه آنها را جلب نمود. در پرس‌وجو از او متوجه شدند نام او ابومسلم است كه به همراه پدرش از اصفهان به آذربايجان رفته و از آن‌جا به دلیل دستگيري دو تن از دوستان پدرش توسط کارگزاران حكومت بني‌اميه به كوفه كشيده شده است و براي ملاقات آنان اطراف زندان پرسه مي‌زند.
ياران ابراهيم، ابومسلم را به همراه خود به نزد ابراهيم بردند كه در تدارك قيام عليه بني‌اميه بود و ابراهيم از او بسيار خوشش آمد و گفت: «هذا عزلة من العزل» اين تكه‌اي از تكه‌هاست. ابراهيم، ابومسلم را در كنار خودش نگه‌ داشت و ابومسلم ناراضي از حكومت جائرانة بني‌اميه، در كنار ابراهيم خود را براي قيام آماده کرد و پس از مدتي از طرف ابراهيم با عنوان رهبر و پرچم‌دار قيام ناحية خراسان اعزام شد. ابومسلم در خراسان قيام خود را آغاز کرد و در مقابل حكومت بني‌اميه، مردم را به خلافت و حاكميت يكي از فرزندان بني‌هاشم كه منظورش ابراهيم عباسي بود، دعوت کرد.
اما پس از مدتي، جاسوسان بني‌اميه، جريان ابراهيم را فهميدند و او را دستگير ‌كردند. مروان حمار هم با فرو بردن سر او در «ديگ نوره» او را خفه کرد و از بين ‌برد.
ابومسلم پس از شنيدن خبر قتل ابراهيم، مردم را به حمايت از برادرش سفاح، دعوت کرد و با رشادت‌ها و لشكركشي‌هاي خود و حمايت مردم كه به حكومت يك نفر از بني‌هاشم دل‌بسته بودند، مروان حمار را شكست دادند و بدين وسيله يكي از مقربان درگاه سفاح شد تا جايي كه در ظاهر سفاح خليفه و حاكم جامعه بود، ولي ابومسلم كارهاي حكومت را اداره مي‌كرد.
درست در همان ايام جنگ ابومسلم با بني‌اميه، افرادي مانند سدير تصور مي‌كردند كه ابومسلم، خلافت را به امام صادق(ع) واگذار خواهد كرد و امامت آن حضرت را خواهد پذيرفت. اما امام(ع) از وضعيت آنان به خوبي آگاه بود و كلام ايشان نيز مربوط به همان زمان است. دانستن اين فضا، براي فهم روايت لازم است.
ـ شخصيت سدير
سدير شخصيت عجيب، متغير و پيچيده‌اي داشته است. نزد امام صادق(ع) سخن از سدير به ميان آمد. امام در وصف او فرمود: «سدير عصيدة بكلّ لون؛ سدير پيچيده شده به هر رنگي است.» يعني موضع ثابت و پابرجايي ندارد و هر روز، رنگ عوض مي‌كند و يا به قولي او از حزب باد است. هر طرف كه باد بوزد او نيز اهل آن طرف است.
برخي در توضيح اين كلام امام صادق(ع) نوشته‌اند که گویا بنابراین حدیث، وي با رنگ‌هاي گوناگون گره خورده و فردي بوده احساسي مزاج كه از جهت فكر و دقت به يك طريق واحد پابرجا نبوده است. اين كلام بدان معنا نيست كه او به تقيه پای‌بند بوده و در برخورد با هر فرقه‌اي به رنگ آنان در مي‌آمده تا خود را حفظ كند، چنان‌كه از اين حديث اين‌گونه در تنقيح المقال برداشت می‌شود؛ زيرا اگر او اين‌گونه تقيه را رعايت مي‌كرده، به زندان نمي‌افتاد، با وجود اين‌كه از امام صادق(ع) وارد شده كه به زيد شحام فرمود:
يا شحام! إني طلبت إلى إلهي في سدير و عبد السلام بن عبد الرحمن و كانا في السجن فوهبهما لي و خلى سبيلهما؛
اي شحام! من براي سدير و عبدالسلام كه در زندان بودند خداوند را خواندم (يعني آزادي آنها را از خدا خواستم). پس خداوند آن دو را به من بخشيد و راه آزادي آن دو را گشود.
از بررسي و تتبع در احوالات او مشخص مي‌شود، سدير اهل قيام نبوده و همواره احساساتش بر تدبير و تفكرش غلبه مي‌كرده است. وي از كساني بوده كه گمان مي‌كرده امام صادق(ع) را مي‌توان جوزده نمود تا در آن دوران بسيار حساس قيام کند. به همين جهت، همواره بر امام اصرار مي‌ورزيد تا خروج نمايد. امام صادق(ع) هم با اين روايت به او ‌فهماند كه فعلاً زمان قيام نيست و آن حكومت جهاني حضرت قائم(عج) علامتي چون خروج سفياني دارد. لذا امام(ع) سدير و افرادي همانند او را كه تحت تأثيرات، احساسات و زمان خود گمان مي‌كردند زمان قيام و خروج فرا رسيده، با اين بيان ارشاد مي‌فرمايد: «الان زماني است كه بايد در خانه‌هاي خودتان بنشينيد و خود و ديگران را به هلاكت و ما را به زحمت نيندازيد.»
روايتي ديگر از سدير شخصيت او را بيشتر واضح مي‌سازد. سدير صيرفي مي‌گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و عرض كردم: به خدا سوگند! نشستن براي شما روا نيست. حضرت فرمود: چرا اي سدير؟ گفتم: به دلیل اطرافيان و پيروان و ياراني كه داريد. به خدا سوگند! اگر اميرمؤمنان(ع) به اندازة شما طرفدار و پيرو و يار داشت، قبايل تيم و عدي (قبيله ابوبكر و عمر) در خلافت وي طمع نمي‌ورزيدند. حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه مي‌تواند باشد؟ گفتم: صد هزار! حضرت فرمود: صد هزار؟ گفتم: بله، بلكه دويست هزار! حضرت فرمود: دويست هزار؟ گفتم: بله و بلكه نصف دنيا! حضرت(ع) چيزي نفرمود. بعد از لحظه‌اي فرمود: آيا مي‌تواني همراه ما به «ينبع» (محلي در نزديكي مدينه) بيايي؟ عرض كردم: بله! حضرت دستور فرمود الاغ و استري را زين كردند. من سبقت گرفتم و بر آن سوار شدم. حضرت فرمود: الاغ براي من راحت‌تر است. لذا من از الاغ پياده و سوار استر شدم و حضرت نيز سوار بر الاغ شد و به اتفاق هم از شهر خارج شديم. هنگام نماز شد. حضرت فرمود: اي سدير! پياده شو تا نماز بخوانيم. پس فرمود: نه اين زمين شوره‌زار است و نماز در آن جايز نيست. راه را ادامه داديم تا به زميني رسیدیم كه خال آن قرمز بود. حضرت به پسر بچه‌اي نگاه کرد كه چند بزغاله را مي‌چراند و فرمود:
لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ؛
اگر من به اندازة اين بزغاله‌ها شيعه داشتم سكوت و نشستن برايم جايز نبود.
آن‌گاه از مركب پياده شديم و نماز خوانديم، هنگامي كه از نماز فارغ شديم، به بزغاله‌ها نگاه كردم و آنها را شمارش كردم. ديدم تعدادشان هفده رأس است.
از اين روايت هم شخصيت سدير و هم شرايط زمان و وضعيت دوران امام صادق(ع) مشخص مي‌شود، يعني در دوراني كه امام(ع) سدير صيرفي را امر به خانه‌نشيني و سكوت مي‌كند، براي امام(ع) هفده يار واقعي و مخلص و جان بر كف وجود ندارد. آيا در شرايطي كه هيچ عدّه و عُدّه‌اي در كار نيست، راهي جز سكوت می‌توان برگزید؟ در هر صورت با توجه به اين دو نكته از اين روايت الغاي خصوصيت نمی‌توان کرد و گفت در اين عصر نیز وظيفة همگان خانه‌نشيني و سكوت است.
هشتم. روايت ابو‌بكر حضرمي
حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثني يحيى بن زكريا بن شيبان قال: حدثنا يوسف بن كليب المسعودي قال: حدثنا الحكم بن سليمان، عن محمد بن كثير عن أبي بكر الحضرمي قال: دخلت أنا و أبان على أبي عبدالله(ع) و ذلك حين ظهرت الرايات السود بخراسان فقلنا: ما ترى؟ فقال اجلسوا في بيوتكم، فإذا رأيتمونا قد اجتمعنا على رجل فانهدوا إلينا بالسلاح؛
ابوبكر حضرمي مي‌گويد: من و ابان بر امام صادق(ع) وارد شديم و اين مقارن با زماني بود كه پرچم‌هاي سياه در خراسان ظهور كرده بود. عرض كرديم: نظر شما چيست؟ حضرت فرمودند: در خانه‌هاي خود بنشينيد، هر گاه ديديد ما بر مردي گرد آمده‌ايم، شما نيز با سلاح به ياري ما برخيزيد.
از اين روايت ممكن است استفاده شود كه امام صادق(ع) به هنگام بروز برخي از قيام‌ها اجازة همراهي كردن را صادر نفرمودند، بلكه از همراهي كردن منع کردند. لذا بايد تا زمان ظهور امام مهدي(عج) از هر نوع قيامي برحذر بود و با هيچ قيام و انقلابي بيعت نكرد.
نقد و بررسي دلالت
بنابر اين روايت، بسيار واضح است كه ابان و ابوبكر حضرمي نظر امام صادق(ع) را براي پيوستن به قيام سياه‌جامگان درخواست كردند. امام نيز به صراحت فرمود: پرچم‌هاي سياه برافراشته در خراسان را ياري نكنيد و در خانه‌هايتان بنشينيد.
لذا اين حديث هيچ ارتباطي با نهي از قيام در عصر غيبت ندارد؛ زيرا قيام ابومسلم در خراسان براي ياري رساندن به اهل‌بيت(علیهم السلام) نبود و اگر شعاري مي‌دادند كه برخي افراد فريب آن را مي‌خوردند، امام(ع) ماهيت آن نهضت را می‌دانست شيعيان را از همراهی آن نهی می‌فرمود. بنابراين، چنان‌چه قيام و انقلابي در صدد ياري رساندن به اهل‌بيت(علیهم السلام) باشد، به گونة تخصصی از دايرة حكم اين روايات خارج است.
نهم. روايت ابو‌بصير
حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة الكوفي قال: حدثنا أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي أبو الحسن قال: حدثنا إسماعيل بن مهران قال: حدثنا الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبيه و وهيب بن حفص عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(ع) قال: إنه قال لي أبي(ع): لا بدّ لنار من آذربيجان لا يقوم لها شي‏ء و إذا كان ذلك فكونوا أحلاس بيوتكم، و ألبدوا ما ألبدنا، فإذا تحرك متحركنا فاسعوا إليه و لو حبواً، و الله لكأنّي أنظر إليه بين الركن و المقام يبايع الناس على كتاب جديد، على العرب شديد و قال: ويل لطغاة العرب من شر قد اقترب؛
ابوبصير از امام صادق(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: پدرم به من فرمود: ناگزير آتشي از ناحية آذربايجان زبانه خواهد كشيد كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد؛ چون چنين شود خانه‌نشين باشيد (بي‌طرف بمانيد) و تا آن‌گاه كه ما در خانه نشسته‌ايم، شما نيز خانه‌نشين باشيد و چون كسي كه از طرف ما حركت مي‌كند فعاليت خود را آغاز كرد، به سوي او ـ اگر چه با دست و زانو ـ بشتابيد. به خدا سوگند! گويي هم‌اكنون به او مي‌نگرم كه ميان ركن و مقام به فرماني جديد از مردم بيعت مي‌گيرد؛ فرماني كه بر عرب سخت گران است و پدرم فرمود: واي بر سركشان عرب از شرّي كه نزدیک شده است.
از اين روايت اين‌گونه استفاده مي‌شود كه تا زمان ظهور امام مهدي(عج) بايد در خانه نشست و منتظر زمان ظهور بود. وقتي قيام جهاني امام زمان(ع) آغاز شد، بايد حركت و قيام كرد و به انقلاب حضرت لبيك گفت و آن را ياري كرد.
نقد و بررسي دلالت
روايت اشارة مستقيم به فتنه‌هايي کرده كه از سمت آذربايجان مانند آتش شعله‌ور مي‌شود. در اين هنگام امر به خانه‌نشيني شده است.
بسيار روشن است كه در هنگام بروز و ظهور فتنه هر كس قيام كند، نابود مي‌شود. لذا اهل‌بيت(علیهم السلام) افراد را از درگيري و قيام با اين‌گونه مسائل برحذر داشته‌اند و فرموده‌اند: به ما نگاه كنيد تا هنگامي كه ما در خانه نشسته‌ايم شما نيز خانه‌نشين باشيد و اقدامي نكنيد.
اما آیا قیام در غیر زمان فتنه جایز نیست؟ قطعاً اين روايت در مقام پاسخ به اين سؤال نيست و بايد به متون ديگر رجوع کرد كه البته در روايات ديگر به قيام براي اصلاح زمانی سفارش شده که شرايط و زمان مناسب باشد.
دهم. روايت حسين بن خالد
أخبرنا محمد بن محمد ، قال أخبرني الشريف أبو محمد أحمد بن محمد بن عيسى العلوي الزاهد، قال حدثنا حيدر بن محمد بن نعيم السمرقندي، قال حدثنا أبو عمرو محمد بن عمر الكشي، قال: حدثنا حمدويه بن نصر، عن محمد ابن عيسى، عن الحسين بن خالد، قال قلت لأبي الحسن الرضا(ع): إن عبدالله ابن بكير كان يروي حديثا و يتأوله، و أنا أحب أن أعرضه عليك. فقال ما ذلك الحديث؟ قلت: قال ابن بكير: حدثني عبيد بن زرارة، قال كنت عند أبي عبدالله(ع) أيام خروج محمد بن عبدالله بن الحسن، إذ دخل عليه رجل من أصحابنا، فقال له: جعلت فداك، إن محمد بن عبدالله قد خرج، و أجابه الناس، فما تقول في الخروج معه؟ فقال أبو عبدالله(ع): «اسكن ما سكنت السماء و الأرض.» فقال عبدالله بن بكير: فإذا كان الأمر هكذا، و لم يكن خروج ما سكنت السماء و الأرض، فما من قائم و لا من خروج. فقال أبوالحسن(ع): صدق أبوعبدالله(ع)، و ليس الأمر على ما تأوله ابن بكير، إنما قال أبوعبدالله(ع): اسكنوا ما سكنت السماء من النداء، و الأرض من الخسف بالجيش؛
حسين بن خالد روايت مي‌كند كه به امام رضا(ع) عرض كردم: عبدالله بن بكير حديثي را روايت مي‌كند و من دوست دارم آن را بر شما عرضه دارم. حضرت فرمود: آن حديث چيست؟ گفتم: ابن بكير مي‌گويد عبيد بن زراره گفت: در زماني كه محمد بن عبدالله بن حسن قيام كرده بود، من خدمت امام صادق(ع) بودم، يكي از اصحاب وارد شد و گفت: فدايت شوم محمد بن عبدالله خروج كرده است، نظرتان در همراهي كردن او چيست؟ حضرت فرمود: «تا هنگامي كه آسمان و زمين آرام هستند، آرام باشيد.»
عبدالله بن بكير گفت: اگر جريان چنين است كه تا مادامي كه زمين و آسمان ساكن است شورش و قيام نبايد صورت گيرد، پس هرگز قيام و رهبري كه قيام كند نخواهد بود. امام رضا(ع) فرمود: بله ابوعبدالله(ع) راست گفته است، اما مسئله آن طور نيست كه ابن بكير تأويل نموده، بلكه امام صادق(ع) خواسته است بفرمايد تا آن‌گاه كه آسمان از صدا (صيحة آسماني) و زمين از فرو بردن لشكر (سفياني) ساكت است شما هم ساكت باشيد.
بنابراين روايت بر سكوت و سكون تا زمان بروز علایم ظهور سفارش شده است و نبايد برخلاف اين نوع روايت‌ها در اين زمان قيام و انقلاب نمود. از اين حديث نيز استفاده مي‌شود كه قيامي قبل از قيام مهدي(عج) نبايد واقع شود.
نقد و بررسي دلالت
چنان‌که گذشت، محمد بن عبدالله ادعاي مهدويت داشته و مردم را به خود فرا می‌خوانده و امام(ع) مي‌فرمايد: براي قيام امام مهدي(عج) دو نشانه وجود دارد، پس هر كسي قبل از اين دو علامت ادعاي مهدويت کند، از وي نپذيريد و همراهي‌اش نكنيد.
از این رو، اين روايت دلالتي بر سكوت و سكون در اين عصر در مقابل بدعت‌ها و كژي‌ها ندارد. انسان موظف است هميشه در برابر بدي‌ها خروج و قيام نمايد.
برخي در جواب اين روايت نوشته‌اند:
در اين روايت شخص سؤال‌كننده و شرايط سؤال و جلسه‌اي كه در آن سؤال شده مشخص نيست. احتمال مي‌رود در جلسه جاسوسي حضور داشته است كه امام صادق(ع) به نحو اجمال جواب مي‌دهند، به گونه‌اي كه ايهام اين معنا را داشته باشد كه خروج و قيام به طور كلي جايز نيست، چنان‌كه بكير نيز همين معنا را برداشت نمود.
ولي اين احتمال صحيح به نظر نمي‌رسد؛ زيرا امام رضا(ع) فرمايش امام صادق(ع) را تأييد و توضيح مي‌دهند.
یازدهم. روايت ابو‌بصير
أحمد بن إدريس عن علي بن محمد، عن الفضل بن شاذان، عن محمد بن أبي عمير، عن الحسين بن أبي العلاء عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(ع) قال: لما دخل سلمان(رض) الكوفة و نظر إليها، ذكر ما يكون من بلائها، حتّى ذكر ملك بني أمية و الذين من بعدهم، ثم قال: فإذا كان ذلك فالزموا أحلاس بيوتكم، حتى يظهر الطاهر بن الطاهر المطهر ذو الغيبة الشريد الطريد؛
ابوبصير مي‌گويد: امام جعفر صادق(ع) فرمود: هنگامي كه سلمان وارد كوفه شد و به آن شهر نگاه كرد، بلاهايي را كه به كوفه مي‌رسد، ذكر كرد تا به حكومت بنو‌اميه و حوادث بعد آن رسيد. سپس گفت: هنگامي كه اين‌چنين شد، مانند فرش‌هاي خانه‌هايتان باشيد (درون خانه بنشينيد) تا فردي كه پاکیزه فرزند پاکیزه، صاحب غيبت و تنها و يگانه است، ظهور كند.
از اين روايت اين‌گونه استفاده مي‌شود كه تا زمان ظهور امام مهدي(عج) به نشستن در خانه امر کرده‌اند. لذا حركت، قيام و انقلاب به صلاح نيست و هر گونه تحركي برخلاف متون روايي است.
نقد و بررسي دلالت
در اين روايت حضرت سلمان به هنگام بروز و ظهور فتنه‌هايي مانند حكومت بنو‌اميه و حوادث پيرامون آن امر به خانه‌نشيني نموده‌اند كه بسيار مسئله روشن و پذیرفتنی است؛ زيرا به هنگام شعله‌ور شدن فتنه، بايد از آن دوري كرد و خود را نجات داد، اما اين مسئله كه در روايات ديگري نيز منعكس شده، به معنای نفي و نهي قيام و حركت سنجيده و اصولي و يا همراهي قيام براي ياري رساندن به اهل‌بيت(علیهم السلام) نيست.
در عصر غيبت بنابر احاديثي كه در بررسي روايات توضيح داده شد، قبل از قيام قائم حركت‌ها و قيام‌هاي اصلاحي به پا مي‌خيزد که همه وظیفه دارند با آنها همكاري و هم‌ياري کنند، مانند قيام يماني.
در ضمن اهل‌بيت دربارة برخي از قيام‌ها مانند قيام زيد كه در برابر حكومت بنو‌اميه قيام كرده بودند، رضايت‌مندي خود را اعلام فرمودند و از ديگران خواستار شركت در آن نهضت شده بودند. در هر صورت، اين روايت دربارة فتنه‌هاي تاريك و كوري است كه انگيزة قيام‌كنندة آن روشن نيست، علاوه بر آن‌كه نوعي عمل شتاب‌زده محسوب مي‌شود. اما در اين زمان وظيفة همگان قيام و همراهي با قيام‌هاي اصلاح‌طلبانه، در خط اهل‌بيت(علیهم السلام) و زمينه‌ساز حكومت جهاني امام عصر(عج) است.
دوازدهم. روايت عبيدي
أخبرني أبو عبدالله محمد بن محمد، قال أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد(رض)، عن أبيه، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن أسباط، عن عمه يعقوب بن سالم، عن أبي الحسن العبدي، عن أبي عبدالله جعفر بن محمد الصادق(علیهما السلام)، قال: ما كان عبد ليحبس نفسه على الله إلا أدخله الجنة؛
عبيدي از امام صادق(ع) روايت نموده كه حضرت فرمود: هيچ بنده‌اي جان خود را حبس نمي‌كند، مگر اين‌كه خداوند او را به بهشت داخل مي‌نمايد.
اهل سكوت از حبس نفس، اين‌گونه برداشت كرده‌اند كه انسان بايد در خانه بنشيند و دست روي دست بگذارد و دم نزند تا خداوند او را به بهشت ببرد.
نقد و بررسي دلالت
مفهوم اين روايت نفي خروج و قيام در زمان غيبت نيست؛ زيرا حبس نفس بر خدا به معناي وقف جان در راه خداست و اين معنا با قيام و مبارزه سازگارتر است تا سكوت و سكون در خانه!
واژة حبس نفس، نظير واژة صبر است كه در عرف غير عرب، گاهي به معناي سكوت و بي‌تحركي به كار برده مي‌شود، با اين‌كه صبر، به مفهوم استقامت و پايداري در ميدان عمل و مبارزه است، به گونه‌ای كه مشكلات، سختي‌ها و حوادث، انسان را از قيام و مبارزه باز ندارد.
افزون بر این، شرط دخول در جنت سعي و تلاش و چشيدن سختي است. خانه‌نشيني و دم نزدن اگر چه برخي مواقع سخت است، از قيام و حركت آسان‌تر است.
سیزدهم. روايت مفضل بن عمر
روي في بعض مؤلّفات أصحابنا عن الحسين بن حمران، عن محمد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسين، عن أبی‌شعيب محمد بن نصر، عن عمر بن الفرات، عن محمد بن الفضل، عن مفضل بن عمر، قال: قال أبوعبدالله(ع)...: يا مفضل! كُلُّ بَيْعَةٍ قَبْلَ ظُهُورِ الْقَائِمِ(ع) فَبَيْعَتُهُ كُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ خَدِيعَةٌ لَعَنَ اللَّـهُ الْمـُبَايِعَ لَهَا وَ الْمـُبَايَعَ...؛
اي مفضل! همة بيعت‌هاي قبل از ظهور حضرت قائم(عج) بيعت كفر، نفاق و نيرنگ است. خداوند بيعت‌كننده و بيعت‌شونده را لعنت كند.
از رواياتي كه براي نفي قيام و زمينه‌سازي و تشكيل حكومت به آن استدلال شده، همين روايت است كه امام صادق(ع) همة بيعت‌ها و تجمع‌هاي انقلابي را كفر و نفاق معرفي فرموده است. پس بايد در خانه نشست و از بيعت با هر حركت و انقلابي سر باز زد.
نقد و بررسي دلالت
با توجه به پاسخ روايات گروه اوّل، بيعت‌هايي قبل از ظهور از مصاديق كفر، نفاق و نيرنگ است كه براي سربلندي طاغوت صورت ‌گيرد. این بیعت‌ها مشمول لعن و نفرين پروردگار است، اما اگر بيعتي در راستاي اهداف اهل‌بيت(علیهم السلام) و زمينه‌سازي ظهور انجام پذيرد، مشمول لطف و عنايات خداوند متعال می‌شود. ضمن آن‌كه روايتي از امام صادق(ع) دربارة اوضاع آن زمان و خواهان دقت و سنجيده عمل كردن مفضل است كه مفهوم و فضاي صدور اين روايت را مشخص مي‌كند:
حدثني المفضل بن عمر قال: «كنت عند أبي عبدالله(ع) في مجلسه و معي غيري، فقال لنا: إياكم و التنويه، ـ يعني باسم القائم(عج) ـ و كنت أراه يريد غيري، فقال لي: يا أبا عبدالله إياكم و التنويه، و الله ليغيبن سبتا من الدهر، و ليخملنّ حتى يقال: مات أو هلك؟... و لترفعنّ اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يعرف أيّ من أيّ. قال المفضل: فبكيت، فقال لي: ما يبكيك؟ قلت: جعلت فداك كيف لا أبكي و أنت تقول: ترفع اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يعرف أيّ من أيّ، قال: فنظر إلى كوة في البيت التي تطلع فيها الشمس في مجلسه فقال: أ هذه الشمس مضيئة؟ قلت: نعم، فقال: و الله لأمرنا أضوأ منها؛
مفضل بن عمر مي‌گويد: خدمت امام صادق(ع) بودم و در مجلس او شخص ديگري نيز با من بود. آن حضرت به ما فرمود: بپرهيزيد از شهرت دادن ـ يعني نام قائم(عج) را ـ و به نظرم مي‌رسد كه آن شخص ديگر مورد نظر او بود نه من، پس رو به من كرد و فرمود: مبادا وي را شهرت دهيد. به خدا حتماً روزگاري غايب خواهد شد تا جايي كه گفته شود: آيا او وفات كرده، آيا از بين رفته است... و دوازده پرچم اشتباه‌انگيز كه هيچ يك از ديگري باز شناخته نمي‌شود، برافراشته خواهد شد. مفضل گويد: من گريه كردم. آن حضرت فرمود: چرا گريه مي‌كني؟ عرض كردم: فدايت گردم، چگونه گريه نكنم در حالي كه مي‌فرمايي دوازده پرچم برافراشته خواهد شد كه هيچ كدام از ديگري باز شناخته نمي‌شود! آن حضرت به شكافي كه در ديوار خانه بود و خورشيد از آن‌جا درون خانه مي‌تابيد نگاه نمود و فرمود: آيا اين خورشيد تابنده است؟ عرض كردم: بله. فرمود: به خدا سوگند كار ما روشن‌تر از اين خورشيد است.


کد مطلب: 412

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/412/بررسي-ادل-ۀ-نفي-قيام-هاي-پيش-ظهور-1

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir